گفتوگو با محمد عمرانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش «رؤیای آیدا»
سیما غفارزاده – ونکوور
باخبر شدیم محمد عمرانی، بازیگر و کارگردان محبوب و باتجربهٔ تئاتر ساکن ونکوور، با همراهی تعدادی از هنرمندان شهرمان، دوم سپتامبر ۲۰۲۳ نمایش «رؤیای آیدا» را در سالن کی میک سنتر واقع در وست ونکوور به روی صحنه خواهند برد (برای خرید بلیت این نمایش اینجا کلیک کنید).
محمد عمرانی در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» با انتشار چندین کلیپ ویدئویی کوتاه به حمایت از این جنبش و جوانان ایران پرداخت که با استقبال زیاد مخاطبان داخل و خارج از ایران مواجه شد. او این نمایش را هم با الهام از این جنبش نوشته و کارگردانی کرده است. بههمین مناسبت با ایشان گفتوگویی داشتهایم تا برای خوانندگانمان دربارهٔ این نمایش توضیحات بیشتری بدهند که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
* * * * *
آقای عمرانی عزیز، با سپاس فراوان از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، تردیدی نیست که شما برای هموطنانمان چهرهای شناختهشدهاید، هرچند ممکن است آن دسته از هموطنان که سالهای طولانیست در کانادا به سر میبرند، شناخت زیادی از شما و خصوصاً پیشینهتان نداشته باشند. برای همین سپاسگزار خواهیم شد اگر کمی دربارهٔ چهار دهه فعالیت حرفهایتان بفرمایید.
قبل از هر چیز تشکر میکنم از شما خانم غفارزادهٔ نازنین و همکاران محترمتان در رسانهٔ معتبر همیاری در ونکوور، که صمیمانه و بیدریغ از گروه مستقل ما حمایت میکنید.
من کار تئاتر را از دوران دبیرستان زیر نظر استاد ادبیاتمان، استاد اسماعیل حامی، در شهر بهشهر شروع کردم و بعد از دبیرستان در مرکز تئاتر فرهنگ و هنر مازندران در ساری با استاد هادی مرزبان مشغول به کار شدم. بعد از انقلاب به تهران رفتم و در سال ۱۳۶۴ در آزمون بازیگری رادیو قبول شدم. بعد از آموزش و کارآموزی زیر نظر استاد حمید سمندریان (بازیگری و کارگردانی)، استاد پورنامداریان (ادبیات فارسی)، استاد مهدی شرفی (نمایش رادیویی) و استاد فریدون شهبازیان (آشنایی با موسیقی و ریتم)، کارم را در رادیو شروع کردم که تقریباً سی سال ادامه پیدا کرد. البته همزمان با رادیو در تئاتر و تلویزیون هم کار کردم. در سریالهای زیادی بازی کردم، ازجمله سریالهای «ترانهٔ مادری»، «رستگاران»، «جراحت»، «پرستاران»، «نفس گرم»، «همهچیز آنجاست» و کارهای قدیمیتر مانند «سریال آینه» و «یکی از این روزها»، و نیز در یکی دو فیلم سینمایی بازی کردم که اولینش «کفشهای میرزا نوروز» بود.
چه شد که تصمیم به مهاجرت به کانادا گرفتید و شهر ونکوور را برای اقامت برگزیدید؟
من قصد مهاجرت نداشتم، و در واقع چون بچههایم برای تحصیل و زندگی مهاجرت کرده بودند و پسرم در ونکوور بود، آمدیم مدتی پیش بچهها بمانیم و برگردیم، ولی همهگیری کووید باعث شد که بازگشت ما به تأخیر بیفتد. بعد هم که جنبش مهسا شروع شد و دیگر نتوانستیم برگردیم چون احتمالاً کسانی آنجا منتظرند که من برگردم…
شما در ونکوور در نمایش «سعدی، مسافر شهر عشق» به ایفای نقش پرداختید. لطفاً دربارهٔ تجربهٔ حضورتان در این نمایش برایمان بگویید.
سال اولی که من به ونکوور آمدم، با جوان نازنینی آشنا شدم که قصد داشت نمایش «سعدی، مسافر شهر عشق» را به روی صحنه ببرد و از من دعوت کرد که در آن کار بازی کنم. بیش از متن نمایش، شخصیت آقای ژوبین غازیانی، کارگردان نمایش، برایم جالب بود که بسیار صمیمی، متواضع و باتجربه بود. آن نمایش باعث شد من با هنرمندان زیادی در ونکوور آشنا بشوم که به همکاری با آن دوستان مفتخرم. البته در آن نمایش با بخشی از مشکلات کار در اینجا هم آشنا شدم.
آیا بهجز این نمایش در کار دیگری هم در ونکوور مشارکت داشتهاید؟
چند بار تلاش کردم نمایش «شیطان و خدا» نوشتهٔ ژان پل سارتر را کار کنم، ولی هر بار با مشکلاتی روبرو شدم. یکی اینکه آن نمایش بازیگران زیادی داشت و تشکیل یک گروه تقریباً بیستنفره در اینجا کار آسانی نبود. بازیگران تئاتر در ونکوور، که خیلی هم خوب و بااستعدادند، ناچارند که تخصص دیگری هم داشته باشند و اغلب از طریق تئاتر زندگی خود را نمیگذرانند. در نتیجه فرصت زیادی برای کار هنری ندارند. مشکل دیگر این بود که هربار اقدام کردم بهخاطر هزینهٔ زیاد آن کار موفق به پیداکردن اسپانسر نشدم.
لطفاً کمی دربارهٔ کار جدیدتان، رؤیای آیدا، برایمان بگویید. چه شد که چنین موضوعی را برای این نمایش انتخاب کردید؟
بههر حال، ما ایرانیان خارج از کشور نمیتوانیم نسبت به مسائل سرزمین مادریمان بیتفاوت باشیم. با آغاز جنبش مهسا، هر کدام از ما سعی کردیم بههر نحو که بلدیم و میتوانیم با هممیهنان عزیزمان، بهویژه نسل جدیدی که نمیخواهد تن به شرایط موجود بدهد، همراهی کنیم. من بهعنوان عضو کوچکی از جامعهٔ فرهنگی و هنری، اعتقاد دارم که اگر بتوانم تأثیر اندکی هم در جامعه بگذارم، ترجیح میدهم از طریق حرفهام باشد. متن نمایش «رؤیای آیدا» را من بر اساس آثار «اروین یالوم» بهویژه کتاب «دژخیم عشق» و نمایشنامهٔ «مرگ و دوشیزه» نوشتهٔ «آریل دورفمن» نوشتم و دلم میخواهد به مخاطبان عزیزمان بگویم که در تحقق رؤیای آیداها شک نکنیم؛ دیکتاتور رفتنیست. برای همین قصهٔ ما در این نمایش بعد از پیروزی انقلاب زن، زندگی، آزادی اتفاق میافتد.
بهنظر شما هنرمندان داخل و خارج از ایران چه نقشی میتوانند در جنبش زن، زندگی، آزادی ایفا کنند؟
هنرمندان هم جزو مردماند و با همان مشکلاتی که بقیهٔ اعضای جامعه با آنها روبهرو هستند، دستبهگریباناند. ولی در هر حرفهای چه در داخل و چه خارج از ایران، بعضیها ترجیح میدهند هزینهای برای تغییر جامعه و پیروزی جنبش «زن، زندگی، آزادی» پرداخت نکنند، و فقط از مزایای آن بهرهمند بشوند، در حالیکه نسل جوان دارد به آب و آتش میزند، و چشمش و جانش را در راه آزادی میدهد.
چه کسانی در این کار با شما همکاری میکنند؟ اگر مایلید، لطفاً مختصری دربارهٔ پیشینهٔ این دوستان نیز بفرمایید.
دوستان زیادی در بخشهای مختلف در اینجا و همینطور از ایران که البته صلاح نیست نامی ازشان برده بشود، دارند به ما کمک میکنند تا این نمایش به روی صحنه برود.
در این نمایش، بازیگران بسیار خوب و باتجربهٔ ونکوور لطف کردند و دعوت من را پذیرفتند. شانس دیگر من این بود که در مرحلهٔ انتخاب بازیگر، خبردار شدم که بهار ارجمند هم به ونکوور آمده است، و وقتی از ایشان دعوت کردم، صمیمانه پذیرفتند. البته ایشان نیاز به معرفی ندارند چون در ایران کارهای ارزندهشان را همه دیدهاند و من افتخار این را داشتم که با ارجمندها یا بهتر است بگویم با خانوادهٔ شریف و هنرمند ارجمند رفاقت و همکاری داشته باشم.
محبوبه مجتهد عزیز که از پیشکسوتان بازیگری در ونکوور هستند. پیام بخت، دوست عزیزم که در ایران همکار بودیم، و عزیزانم محسن حقبین، سعید رفائی و ملیکا مقیسه در این نمایش هنرنمایی میکنند. یکی از نقشها را هم خودم بازی میکنم. همچنین طراح گریم، افسانه مرتضوی، عکس، نغمه شادخواست، و طراح پوستر پرنیان شیرازینژاد است.
آیا همهٔ عوامل نمایش از ونکوورند؟ چطور این تیم را گرد هم آوردید؟
همهٔ بازیگران ما ساکن ونکوورند. با چند نفر از بازیگران آشنایی قبلی داشتم و چند نفر را هم به من معرفی کردند، ولی همانطور که اشاره کردم، دوستانی از ایران هم کارهایی را برایمان انجام دادند.
با چه دشواریهایی برای اجراییکردن این نمایش مواجه بودهاید؟
بگذارید گلایهای از هممیهنانم در ونکوور بکنم. ما اهالی تئاتر انتظار داریم همانقدر که ایرانیان عزیز در اینجا به موسیقی اهمیت میدهند، برای تئاتر هم ارزش قائل بشوند. ضمناً کسانی هم که توانایی مالی دارند برای پیشرفت فرهنگ و هنر ایرانی از هنرمندان ونکوور حمایت کنند تا آنها بتوانند بهشکل حرفهای و مداوم آثار ارزشمندی خلق و تولید کنند.
آیا برنامهای دارید که این نمایش را در دیگر شهرهای کانادا نیز، بهویژه شهرهایی که جمعیت ایرانی قابلتوجهی در آنها ساکناند، به نمایش درآورید؟
ما در ایران یک نمایش را حداقل سی شب اجرا میکردیم. قطعاً خیلی خوشحال میشویم که این نمایش را برای مخاطبان بیشتری اجرا کنیم ولی باید ببینیم میزان رضایت تماشاچیان ما در اجرای دوم سپتامبر در ونکوور چقدر است، و اینکه برای اجرا در شهرهای دیگر دعوت میشویم یا خیر.
اگر صحبت دیگری با خوانندگان ما دارید، لطفاً بفرمایید.
اجازه بدهید تشکر کنم از تنها حامی مهربان این نمایش که بسیار به هنر علاقهمندند و گفتهاند که نیازی ندارند ما برای کسبوکارشان تبلیغ کنیم، کلاً نمیخواهند که نامی ازشان ببریم. به خوانندگان فرهیختهٔ شما هم یادآوری میکنم که تماشای تئاتر بسیار لذتبخش است. همچنین تشکر میکنم از تهیهکنندهٔ نمایشمان، یعنی iranianbc_art_group.
و از شما نیز صمیمانه سپاسگزارم.
با کمال میل و با سپاس دوباره از وقتی که به ما دادید.