مهرخ غفاری مهر – ونکوور
«زندگی برای هر دو جنسیت، در اینموقع به هر دو آنها نگاه میکردم که شانهبهشانه در پیادهرو در حرکت بودند، طاقتفرسا و دشوار است، مبارزهای همیشگی است. مستلزم شهامت و قدرت عظیمی است. شاید برای ما موجودات اسیر وهم و خیال بیش از هر چیز مستلزم اعتمادبهنفس است. بدون اعتمادبهنفس مثل بچههای شیرخوارهایم. ولی چگونه میتوانیم این کیفیت نامحسوس را که در عین حال اینقدر باارزش است بهسریعترین روش بهوجود آوریم؟ با این فکر که آدمهای دیگر از ما پستترند. با این احساس که نسبت به سایر مردم یکجور برتری ذاتی داریم – که میتواند ثروت، مقام، بینیِ قلمی، یا تابلو نقاشی چهرهٔ پدربزرگمان اثر رامنی باشد.» ص ۶۲ و ۶۳
لندن، انگلستان، سال ۱۹۲۸، درست در سالهای میانی بعد از پایان جنگ جهانی اول و پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، ویرجینیا وولف (Virginia Woolf) قرار است که مقالهای در مورد «زن و داستان» بنویسد. زنی از خانوادهٔ مرفه که حق رفتن به کمبریج را نداشت؛ اگرچه پدر و برادرانش همه در کمبریج تحصیل کرده بودند، او بهعنوان یک زن از این موهبت محروم بود، با آنکه در کودکی معلم داشت و توانسته بود به کالج زنان نیز راه پیدا کند. در انگلستان، دانشگاه آکسفورد در حدود ۱۱۶۷، کمبریج در ۱۲۰۹، کالج لندن در ۱۸۲۷، کینگز کالج در ۱۸۲۰ و دانشگاه دورهام در ۱۸۳۲ تأسیس شدند، ولی در همهٔ این دانشگاهها فقط مردان اجازهٔ تحصیل داشتند و در۱۸۶۷، اولین مؤسسهای که برای آموزش زنان دایر شد، «انجمن ترویج تحصیلات عالیه برای زنان در شمال انگلستان» بود که به سخنرانیهایی در مورد زنان اختصاص داشت. تا سال ۱۸۷۸ زنان در انگلستان نمیتوانستند مدرک فارغالتحصیلی بگیرند. حدود یک قرن بعد از همهٔ این تغییرات، وولف در پی قبول سخنرانی برای کالجهای نیوهام و گرتن در سال ۱۹۲۸، مقالهای نوشت که موضوع آن یعنی زن و داستان در طول یک سالی که ذهن او را به خود مشغول داشته بود، تبدیل به داستانی شد که امروز در قرن بیست و یکم هنوز بهمثابهٔ یکی از اولین و در عین حال مدرنترین نگاهها نسبت به مسئلهٔ زن و جایگاه او در هنر بهویژه در داستان، مورد بحث، آموزش و غور و تعمق است.
از ۱۹۲۹ تا کنون مقالهها، نقدها و کتابهای زیادی در مورد کتاب اتاقی از آن خود (A Room of One’s Own) نوشته شده است. گروهی آن را اولین نقد مدرنیست فمینیستی میدانند و گروهی آن را نقدی از زاویهٔ دید زن ثروتمند سفیدپوست غربی میدانند که نسبت به مسئلهٔ زنان نگاهی مبتنی بر طبقه و نژاد سفیدپوست مرفه دارد. فارغ از همهٔ دیدگاههای مخالف یا موافق، این داستان، نقبی است که ویرجینیا وولف از رهگذر خیال و تفکر به عمق واقعیت تاریخی یکی دو قرن قبل از خودش و دوران خودش میزند و از این رهگذر داستانی میآفریند که اگرچه تخیلی است، ریشههای قوی و متأسفانه ناخوشایندی در واقعیت روزمره دارد.
ویرجینیا وولف با طنزی بسیار ظریف و زیبا در چارچوب روایی مدرن، پایههای نظام پدرسالار را میلرزاند و آنگاه با طرح تبعات اقتصادی و اجتماعی این دستگاه، موقعیت و جایگاه زن را در جامعه و در کتابها و داستانها چه بهعنوان تولیدکننده و عامل و چه بهعنوان مصرفکنندهٔ مواهب اجتماعی، اقتصادی، هنر و … برمیشمارد.
اتاقی از آن خود بهدنبال نوشتن مقالهای برای سخنرانی شکل گرفته است، اما داستان است. تصور کنید ویرجینیای ۴۶ ساله با داشتن تجربههای دست اول در زندگی خودش بهعنوان هنرمند، چه فشار عصبی مضاعفی را تحمل کرده تا بتواند به موضوع «زن و داستان» بپردازد و حال چارهای ندارد جز آنکه به دنیای تخیل خود پناه برد و قصه را از نو بنویسد. او با استفاده از زبانی طنزآمیز روایتی مدرن خلق میکند. راوی اول شخص مفرد است، با اینحال با معرفی شخصیتها و مکانهای خیالی به خواننده گوشزد میکند که با نویسنده فرق دارد. راوی ابتدا دو دانشگاه خیالی معرفی میکند: آکسبریج Oxbridge (که ترکیبی از آکسفورد و کمبریج است و این دو آخرین دانشگاههایی بودند که در انگلستان حاضر به دادن مدرک دانشگاهی به زنان شدند) و فرنهام Fernham (که آن هم خیالی و یکی از معدود کالجهای مخصوص زنان در انگلستان است). وولف با استفاده از همین زبان طنز و خیالی، کار پژوهش خودش را با ماهیگیری مقایسه میکند و میگوید که حس میکند در کنار رودخانه مشغول ماهیگیری است. ابتدا میخواهد بهدنبال چارلز لم (Charles Lamb) شاعر وارد دانشگاه شود، که نگهبان مچش را میگیرد و میگوید چون زن است حق ندارد روی چمن راه برود و باید از روی شنها رد شود. افکارش مغشوش میشود و اولین ماهی از دستش فرار میکند. اندکی جلوتر باز هم جلوی او را میگیرند، چرا که یا باید در معیت اعضای دانشگاه باشد، یا معرفینامه داشته باشد تا بتواند وارد شود. دومین ماهیاش نیز از دستش لیز میخورد. با هر بدبختیای وارد دانشگاه میشود. در افکار خود در مورد زنان و اینکه چرا اینقدر زنان برای مردان جالبترند غرق بود که: «… در همین عوالم بودم که با فرودآمدن سیلی از کتاب روی میز مقابلم تمام این قبیل افکار احمقانه پایان گرفت. مشکل تازه آغاز شد. دانشجویی که روش تحقیق را در آکسبریج فرا گرفته بدون شک برای هدایت سؤال خود در میان این همه آشفتگی روشی دارد، تا همانگونه که گوسفند به آغل باز میگردد، سؤال هم به جواب برسد.» ص۵۴. بعد از اینکه دانشگاه را «پناهگاهی برای محافظت از گونههای کمیاب» معرفی میکند، به دورانی اشاره میکند که کسانی پول جمع میکردند تا این بناها و تشکیلات را برای دانشگاه برپا کنند و آنگاه در مورد مجلس ناهارخوردن آنها میگوید، از ماهی و کبک و سس سفید گرفته تا سالاد و کلم و شراب و شیرینی…«… نیازی نیست کس دیگری باشی همهٔ ما به بهشت میرویم… زندگی بسیار زیبا بهنظر میرسید… این بغض یا آن اندوه بسیار کوچک و حقیر بود… » ص ۳۲. راوی باز در توصیف مراسم غذاخوری دیگری میگوید: «شام خوب برای گفتگوی خوب اهمیت زیادی دارد. اگر کسی خوب شام نخورده باشد نمیتواند خوب فکر کند، خوب عشق بورزد، خوب بخوابد.» ص ۴۲. در تصویری دیگر وقتی باز هم در رستورانی مشغول غذاخوردن است، روزنامهای روی صندلی دیگر میبیند و میگوید که حتی با خواندن تیترهای آنها: «حتی اگر یک مسافر عبوری این سیاره هم این روزنامه را برمیداشت، قطعاً حتی از همین شواهد پراکنده متوجه میشد که انگلستان زیر سلطهٔ یک نظام پدرسالار است.» ص ۶۱. علاوه بر این زبان طنز که در تمامی شش فصل کتاب جنبهای مدرن به مسئلهای بسیار جدی و دردآور داده است، استفادهٔ نویسنده از «جریان سیال ذهن» نیز این تلاش او برای متفاوتبودن و نوبودن را باز میتاباند. نویسنده توضیح میدهد که با توصیف شاخ و برگ درختان نمیخواهد ارزش خود را پیش خوانندهٔ کتاب که در واقع قرار است موضوعی جدی (زن و داستان) باشد، کم کند، ولی راوی تعریف میکند که در روزی پاییزی که برگ درختان میریخت راه میرفته که یاد شعر کریستینا روزتی میافتد و در وسط موضوعهای جدی که مشغول طرح آن است، شعر را میآورد:
دل من مانند پرندهٔ آوازخوانی است
که در نهال تازهآبخوردهای لانه کرده
دل مانند درخت سیبی است
که شاخههایش از بار میوه خم شده (ص ۳۹)
آنگاه از شعر روزتی به گلهای یاس، بعد به رنگهای تند و سرانجام به ضربان قلب پرهیجان میرسد، «زمانی که بهدلیلی زیبایی دنیا آشکار میشود، دنیایی که در عین حال به زودی نابود خواهد شد..» بهدنبال نشاندادن زیبایی دنیایی که بهزودی نابود میشود، میگوید که این زیبایی «… دو لبه دارد: یکی از خنده. یکی از اضطراب که قلب را میشکافند.» و بلافاصله به توصیف آوانگارد سفرهٔ غذا میپردازد. ص ۴۱. بهعنوان مثالی دیگر، میتوان به توصیف راوی از دیدن گربهای که دُم نداشت، اشاره کرد. او میگوید چون زیرسیگاری پیدا نکرده به بیرون پنجره نگاه کرده و گربهٔ بیدُم را دیده است و این تصادف احساسش را تغییر داده است. در میان تفکراتش در مورد «زن و داستان» میفهمد که چیزی کم است، گربه متعلق به جزیرهای است میان انگلستان، ایرلند و اسکاتلند (بریتانیای کبیر) که آن را گذر مردان (Isle of Man) نام نهادهاند، چرا؟ شاید نویسنده با این جریان سیال ذهن از گربه به مکانی که به آن تعلق دارد و بعد به موضوع واقعیت داستانش میرسد، بریتانیای کبیر گذر مردان است و در آن از زنان خبری نیست، چرا؟ تازه در این مثال باید به این نکته هم توجه کرد که نویسنده به اهمیت تصادف در زندگی اشاره میکند، و این تصادف میتواند به یکباره همهچیز را تغییر دهد.
ذهن نویسنده از دیدن گربهای به مسئلهٔ فلسفی بسیار مهمی یعنی اهمیت تصادف در زندگی میرسد. او از این تکنیک جریان سیال ذهن بارها در این داستان استفاده کرده تا به مسائل فلسفی که ذهن او را درگیر خود میکرد، بپردازد. مثلاً به اینکه حقیقت چیست و خیال کدام است؟ او رابطهٔ شور و شعف یک شعر را با مهمانی ناهار قبل از جنگ توصیف میکند و سپس این سؤال را مطرح میکند که چرا دیگر در مهمانی ناهار از این شعرها (تنیسون و روزتی) زمزمه نمیکنیم؟ آیا جنگ جهانی اول، عشق و عاشقی را نابود کرده بود؟ بعد نویسنده میپرسد: اگر جنگ واقعیتی بود که آن خیال یعنی ستایش معشوق و… را از بین برد و حقیقت را جایگزین آن کرد، نباید جنگ را بستاییم؟ حقیقت کدام بود و خیال کدام؟ عشق و عاشقی حقیقت بود یا خیال. جنگ حقیقت بود یا خیال و… مثال بسیار درخشان دیگری را که میتوان از این کتاب در مورد جریان سیال ذهن بهیاد آورد، مربوط به وقتی است که راوی کتابی از آقای الف میخواند و در حال لذتبردن از آزادی بیان او است، اما وقتی به فصل دوم میرسد، میبیند که سایهای روی کتاب را پوشاند؛ سایهای شبیه به حرف I (من در انگلیسی، اما اینجا منظورش از من، مردی است که آن داستان را نوشته است). در سایهٔ این حرف همهچیز مانند مِه بیشکل است. راوی در اینجا تعریف میکند که کتاب را با شتاب ورق میزند و از خود میپرسد «اما چرا حوصلهام سر رفت؟ چرا جملههایم با «اما» شروع میشود و ناتمام میماند؟… هیچ چیز در آن سایه رشد نمیکند.» ص ۱۴۳
مثال بالا در ارتباط با زیرِسؤالبردن نظام پدرسالار توسط نویسنده نیز هست. چرا همیشه سایهٔ یک منِ مذکر بر ادبیات سنگینی میکند. در مثالی دیگر، راوی در خیال خودش چهره و اندام پروفسور فون ایکس (شخصیتی خیالی) را در حال نوشتن کتاب «حقارت جسمی، اخلاقی و ذهنی جنسیت مؤنث» تصویر میکند. (ص ۵۸) او را میبیند که از خشم و هیجان با نوک خودکارش در حال لهکردن زن است. با خود فکر میکند که خشم او (راوی) از ایکس طبیعی است، ولی علت خشم مردان نسبت به زنان چیست؟ خشمی پنهان و پیچیده و نه ساده و آشکار، و نتیجه میگیرد که «آن کتابها در پرتو نور سرخ احساسات نوشته شده بودند و نه در پرتو نور سپید حقیقت.» ص ۶۰. برای نشاندادن نظام پدرسالار و تأثیر آن میگوید که در ایتالیا شرکتهای فاشیستی و… جلسه تشکیل دادهاند تا شعر را نجات بدهند و امیدوار بودند که «دوران فاشیسم بهزودی شاعری در خور این دوران پدید خواهد آورد.» ولی وولف میگوید: «بعید است شعر بتواند از ماشین جوجهکشی بیرون بیاید.» ص ۱۴۶. شعر باید مادر داشته باشد، همینطور پدر. و آنگاه یکی از درخشانترین نظراتش را در مورد اهمیت فارغشدن ادبیات از تفاوت جنسیتی نتیجه میگیرد؛ اینکه همهٔ کسانی که آگاهی از جنسیت را بهوجود آوردهاند، مقصرند، چون اجازه ندادهاند که ذهن روی کتاب و داستان متمرکز شود و تمرکز را به اختلاف دو جنس کشاندهاند. (ص ۱۴۷) زمان شکسپیر چون این اختلاف نبود، از هر دو وجه ذهن استفاده میشد و همهچیز دوجنسی بود. «زن یا مرد بودن بهصورت خالص و مطلق مخرب است. زنبودن یا مردبودن بهصورت خالص و مطلق مخرب است؛ باید زنانه-مردانه یا مردانه-زنانه بود… » ص ۱۴۸. نویسنده در این راستا نظریهپردازی میکند و نوعی روانشناسی جنسیتی را مطرح میکند که جای گفتوگو دارد، اما جهت فکری مثبت خود را نشان میدهد که نباید با هرگونه تعصبی و یا حتی تأکیدی نوشت یا هنر خلق کرد و باید متعادل بود.
شاید بتوان گفت که بااهمیتترین نکتهای که وولف در کتاب اتاقی از آن خود بر آن تأکید داشته، مسئلهٔ اقتصادی و تأثیر آن بر مسائل اجتماعی و روانی است. در تمامی فصلها به اهمیت «داشتن اتاقی از آن خود» برای انسان چه نویسنده باشد و چه خوانندهٔ کتاب، اشاره میکند.
- در پایان فصل اول، راوی میگوید که اگر خانم سیتون مادر مری سیتون، در پانزدهسالگی وارد عرصهٔ تجارت شده بود، حالا ما میتوانستیم تحقیق کنیم، بنویسیم، و کبک و شراب بخوریم… ولی دیگر مری وجود نداشت. یا میگوید اگر هم پول در میآوردم، باید با نظر شوهرم خرجش میکردم… اما مهم این است که «… چقدر ناخوشایند است که آدم پشتِ در بماند؛ و با خود گفتم شاید حبسشدن داخل ساختمان از آن هم بدتر باشد… » و وقتی به هتل میرسد، میگوید «… کسی منتظرم نبود تا مرا به اتاقم راهنمایی کند… » ص ۴۹
- در فصل دو، سؤالی ساده اما بسیار مهم مطرح میکند: «… سؤال ساده و منفرد من: چرا زنان فقیرند؟» ص ۵۴
- در فصل سوم، اشاره میکند که «… تا اوایل قرن نوزدهم داشتن اتاقی از آن خود چه رسد به اتاقی ساکت و بدون سروصدا برای زن غیرممکن بود، مگر آنکه والدین او بسیار متمول یا از اشراف والامقام بودند.» ص ۸۴
- در فصل چهارم، به زنان توصیه میکند: «… با تکیه بر عقل و هوش خود، سالی ۵۰۰ پوند درآمد داشته باشید.» ص ۱۰۲
- در فصل پنجم، مثال مری کارمایکل را میزند و میگوید نابغه نبود، ولی چون ترس و نفرتی از مرد نداشت، رها در زندگی پرسه میزد. مثل یک زن نوشته بود، اما زنی که زنبودن خود را فراموش کرده است. راوی این نکته را مثبت میداند: «… یک نفر پردهٔ اتاق نشیمن را کنار زده بود – به او اتاقی از آن خود و سالی پانصد پوند بدهید، اجازه بدهید هر چه در ذهن دارد بر زبان بیاورد و نیمی از آن را که اکنون مینویسد حذف کنید، آنوقت یکی از همین روزها کتاب بهتری خواهد نوشت… » ص ۱۳۵
- در فصل ششم، میگوید اگر از او بپرسید چرا اینقدر به مسائل مالی اهمیت میدهد، پاسخ خواهد داد که: «… چون از دوازده نفر شاعر بزرگ قرن نوزدهم، نه نفر از خانوادههای مرفه و دارای تحصیلات دانشگاهی هستند…» ص ۱۵۲. و درخشانترین نتیجهای که میگیرد، نقل قولی است از سر آرتور کوئیلر کوچ (Sir Arthur Thomas Quiller-Couch):
«… امید به رهایی و رسیدن به آن استقلال فکری که آثار بزرگ در آن پدید میآید برای کودکی فقیر در انگلستان فقط اندکی بیشتر از پسرِ یک بردهٔ آتنی است.» ص ۱۵۲
ترجمهٔ فارسی کتاب «اتاقی از آن خود» را میتوانید از کتابخانهٔ وست ونکوور به امانت بگیرید. فراموش نکنید که حتی اگر در این شهر زندگی نمیکنید، میتوانید با داشتن کارت عضویت کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان در این کتابخانه عضو شوید و کتاب را حضوری در محل این کتابخانه تحویل بگیرید یا حتی بدون این کار، از طریق خدمات بینکتابخانهای (Interlibrary)، میتوانید برای دریافت کتاب در کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان درخواست بدهید. به این ترتیب که کتابخانهٔ شهرتان آن را از این کتابخانهٔ مبدأ امانت میگیرد و در کتابخانهٔ محل زندگیتان به شما تحویل میدهد تا آن را بخوانید و بهراحتی دوباره به همانجا برگردانید تا به کتابخانهٔ مبدأ پس فرستاده شود. برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ خدمات بینکتابخانهای، از وبسایت کتابخانهٔ شهر محل زندگیتان دیدن کنید یا از پرسنل آنجا دربارهٔ این خدمات بپرسید.
زمستان ۲۰۱۸، بازنویسی ژانویهٔ ۲۰۲۲
منابع:
اتاقی از آن خود، ویرجینیا وولف. ترجمهٔ صفورا نوربخش، تهران، نیلوفر چاپ دوم ۱۳۸۴
https://www.britannica.com/biography/Christina-Rossetti
https://historicengland.org.uk/research/inclusive-heritage/womens-history/visible-in-stone/university