نماد سایت رسانهٔ همیاری

معرفی فیلم و سریال: بی‌نهایت بلند و به‌غایت نزدیک – Extremely Loud & Incredibly Close

معرفی فیلم و سریال: بی‌نهایت بلند و به‌غایت نزدیک - Extremely Loud & Incredibly Close

برای بازماندگان پرواز PS752

آرام روانشاد – ایران

کارگردان: استیون دالدری

نویسنده: اریک روث

بازیگران: تام هنکس، ساندرا بولاک، ماکس فون سیدو، توماس هورن

داستان فیلم 

داستان فیلم، برگرفته از رمانی به‌همین نام نوشتهٔ جاناتان سافرن فوئر، دربارهٔ خانوادهٔ شِل است. پدر و مادر و تنها فرزندشان اسکار به‌‌خوبی و خوشی در کنار یکدیگر می‌کنند. اما زمانی که توماس (پدر خانواده) در روز یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ برای جلسه‌ای کاری به طبقهٔ ۱۰۵ یکی از برج‌های دوقلو می‌رود،  با حادثه‌ای تروریستی مواجه می‌شود و پیش از آنکه بتواند فرار کند، کشته می‌شود. اسکار از اینکه نتوانسته در لحظهٔ آخر با پدرش صحبت کند، احساس گناه می‌کند و حتی دست به خودآزاری می‌زند.

از آنجایی که مادر اسکار نمی‌تواند برای این سؤال که چرا برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک مورد حمله واقع شده و چرا پدر اسکار در این حادثه کشته شده، جوابی برای اسکار بیابد رابطهٔ اسکار با وی تیره می‌شود و اسکار که با استدلال کودکانهٔ خود مادر را برای اینکه کاری از دستش برنمی‌آمده، مقصر می‌داند و بیش‌ازپیش از مادر فاصله می‌گیرد. یک‌سال پس از این اتفاق، اسکار با پیداکردن کلیدی در کمد پدرش، به این فکر می‌افتد که شاید این کلید بتواند درهای جدیدی از زندگی را بر روی او بگشاید، به‌همین دلیل دربه‌در به‌دنبال قفل آن می‌گردد و… 

فقدان شاید تلخ‌ترین حسی است که یک انسان در طول زندگی‌اش تجربه کند و فقدان ناشی از مرگ بی‌شک تلخ‌ترین نوع فقدان است. زندگی وقتی روال عادی و طبیعی خود را دارد که هر چیز سرجای خودش باشد، اما وقتی چیزی/کسی که «بوده» یک‌باره «نابوده» می‌شود، آن‌هایی که می‌مانند به یک فروپاشی بزرگ روحی می‌رسند. در آن لحظه می‌فهمند چیزی کم است، این کم‌بودن خودِ فقدان است که شادی و حس زندگی را از آن‌ها می‌گیرد، خشمگینشان می‌کند و چون نگاه‌کردن از بالای پرتگاهی به عمق ورطه، آن‌ها را می‌ترساند. این‌ها شاید توصیف کوچکی از رنجِ بازماندگان باشد.

پذیرفتن و کنارآمدن با فقدان به‌دلیل پیامدهای جسمی، عاطفی و روانی‌ای که بر جای می‌گذارد، از بزرگ‌ترین چالش‌هایی است که هر انسانی در زندگی ممکن است تجربه کند. در این میان خواندن کتاب‌ها و تماشای فیلم‌هایی در این مورد می‌تواند بسیار کمک‌کننده باشد. مخصوصاً تأثیر سینما در این‌باره به‌شدت محسوس است. فیلمی که این‌بار می‌خواهم به شما معرفی کنم، در همین مورد است. در مورد بازماندگان و تلاششان برای پذیرفتن فقدانی دردناک.

این فیلم یکی از بهترین نمونه‌هایی است که دربارهٔ کنارآمدن با رنجِ نبودن ساخته شده؛ و به موضوع یازده سپتامبر و دردی که این واقعه برای بازماندگان به‌جا می‌گذارد، اشاره دارد. دردی که باعثش صاحبان قدرت‌اند. 

توماس، پدر خانواده، جواهر فروشی است که عاشق پسرش است و تا حدی که مشغلهٔ زندگی به او اجازه می‌دهد، وقتش را با وی می‌گذراند. همه‌چیز به‌خوبی پیش می‌رود تا اینکه پدر اسکار در طبقهٔ ۱۰۵ام ساختمان شمالی برج‌های دوقلو در جلسه‌ای حضور دارد، حادثهٔ یازده سپتامبر اتفاق می‌افتد و او موفق نمی‌شود خود را نجات دهد. ولی با این وجود شش پیام تلفنی بین ساعات ۸:۵۶ تا ۱۰:۲۷ برای تلفن خانه‌اش می‌گذارد.

یک‌سال بعد، هنگامی‌که اسکار با عجله در حال گشتن کمد پدرش است، کلیدی مخفی پیدا می‌کند. او معتقد است که با گشتن در شهر و پیدا‌کردن قفلی که با این کلید باز می‌شود، درسی مهم را از پدرش برای زندگی یاد خواهد گرفت و این درس به‌عنوان یادگاری همیشگی از وی برایش باقی خواهد ماند. این تصمیم باعث می‌شود پای اسکار به تمامی پنج منطقهٔ نیویورک کشیده شود. اسکار به‌طور ناخودآگاه این جست‌وجو را برای فائق‌آمدن بر غمش انتخاب می‌کند. پدرش را بیشتر می‌شناسد و یاد می‌گیرد چگونه با این فقدان کنار بیاید. 

درست است که محوریت فیلم راجع به یازده سپتامبر است، اما بزرگ‌ترین نقطهٔ قوتش این است که مستقیماً به این واقعه نمی‌پردازد، بلکه تبعاتش را مورد بررسی قرار می‌دهد. این فیلم کاری به تروریست‌ها ندارد، در عوض داستانی ساده و انسانی در مورد رابطهٔ پدر و پسری در نیویورک را روایت می‌کند که این واقعهٔ هولناک چه بر سر زندگی آن‌ها می‌آورد؛ در واقع به تبعات این جنایت هولناک برای بازماندگان قربانیان می‌پردازد. مهم‌ترین مسئله هم پس از رخ‌دادن چنین واقعه‌ای بازماندگان قربانیان‌اند که معمولاً تحت‌الشعاع بحث‌های سیاسی قرار می‌گیرند و فراموش می‌شوند. آن‌هایی که رفته‌اند، رفته‌اند؛ چه بر سر آن‌هایی می‌آید که می‌مانند. این دردی است که بارها و بارها باید از آن گفته شود. مثل دردی که هر بار هنگام خوردن غذا با دیدن صندلی خالی پدر برای دیگر اعضای خانواده تازه می‌شود. به‌راستی دردی از این بالاتر می‌تواند برای یک بازمانده وجود داشته باشد که مدام با جای خالی عزیزش در مکان‌های مختلف مواجه شود؟ همان‌طور که در این فیلم به‌خوبی نشان داده می‌شود، مرگ پدر برای اسکار فقط به‌منزلهٔ مواجهه با جای خالی‌اش نیست، بلکه ازدست‌دادن همهٔ چیزهایی است که قرار بود در آینده با پدرش تجربه کند. 

درست است که در فیلم از حادثهٔ یازده سپتامبر با احترام یاد می‌شود، اما بدون افتادن در دام سانتی‌مانتالیسم افراطی، این رویداد و پیامدهایش هوشمندانه به‌تصویر کشیده می‌شود. کارگردان بدون آنکه بخواهد آن واقعه را بازسازی کند یا ساختمان‌های فروریخته را به تصویر بکشد، تنها نگاهی گذرا و غیرمستقیم به آن می‌اندازد.

فیلم به‌خاطر ساختار روایی‌اش به‌صورت فلش‌بک به حادثهٔ یازده سپتامبر، تبدیل به اثری ملموس و تأثیرگذار شده است. ناامیدی و امید، غم و شادی به‌موازات هم در این فیلم جریان دارد. تماشایش ممکن است اشک را از چشمانتان سرازیر کند، اما به شما حس خوبی هم خواهد داد. اگر درگیر فقدان عزیزی هستید، با تماشای این فیلم یاد خواهید گرفت چگونه با این فقدان کنار بیایید. با آن زندگی کنید، اما زندگی کنید. منظورم را می‌فهمید؟ این همان حس خوشایندی است که قهرمان داستان پس از غلبه بر مشکلات و رنج حاصل از نبودن پدرش دارد؛ حسِ زندگی‌کردن با وجود این جای خالیِ بزرگ. این حس در پایان فیلم به‌خوبی به تماشاگر نیز منتقل می‌شود.

بسیاری از فیلم‌ها با موضوعاتی از این دست که بسیار تراژیک‌اند، سعی می‌کنند با احساسات تماشاگر به‌شکل افراطی بازی کنند و از این طریق تأثیر بگذارند. غافل از اینکه در واقع اگر مخاطب حس کند که با احساساتش بازی شده، فیلم شکست خورده و تأثیرش را از دست می‌دهد. فیلمِ «بی‌نهایت بلند و به‌غایت نزدیک»، از این مسئله فاصله می‌گیرد. احساس تماشاگر به‌خاطر فضاسازی و کارگردانی و البته بازی‌های بسیار خوب درگیر می‌شود، نه از طریق افراطی‌گری و مصنوعی‌سازی. این فیلم را حتماً ببینید زیرا تلنگری به قلبتان می‌زند، بدون آنکه فکرتان را آشفته کند. این فیلم به شما می‌گوید که هیچ درست و غلط یا آداب خاصی برای سوگواری وجود ندارد. هر کس به‌شیوهٔ خودش یاد می‌گیرد که چگونه با فقدانش کنار بیاید.

این فیلم در تعدادی از کتابخانه‌های مترو ونکوور از جمله کتابخانه‌های ونکوور، وست ونکوور، بخش نورث ونکوور، شهر نورث ونکوور، کوکئیتلام، برنابی و کتابخانه‌های منطقهٔ فریزر ولی موجود است که می‌توانید از طریق این کتابخانه‌ها آن را به‌رایگان امانت بگیرید و تماشا کنید. 

خبر خوب برای کسانی که دوست دارند کتابی را هم که فیلم بر اساس آن ساخته شده بخوانند، این است که ترجمهٔ فارسی کتاب «بی‌نهایت بلند و به‌غایت نزدیک» را می‌توانید از کتابخانه‌های ونکوور، شهر نورث ونکوور و وست ونکوور به امانت بگیرید. فراموش نکنید که حتی اگر در این شهرها زندگی نمی‌کنید، می‌توانید با داشتن کارت عضویت کتابخانهٔ شهر محل زندگی‌تان در این کتابخانه‌ها عضو شوید و کتاب یا فیلم را حضوری در محل این کتابخانه‌ها تحویل بگیرید یا حتی بدون این کار، از طریق خدمات بین‌کتابخانه‌ای (Interlibrary)، می‌توانید برای دریافت کتاب‌ (ولی نه فیلم) در کتابخانهٔ شهر محل زندگی‌تان درخواست بدهید. به این ترتیب که کتابخانهٔ شهرتان آن را از یکی از این کتابخانه‌ها امانت می‌گیرد و در کتابخانهٔ محل زندگی‌تان به شما تحویل می‌دهد تا آن را بخوانید و به‌راحتی دوباره به همان‌جا برگردانید تا به کتابخانهٔ مبدأ پس فرستاده شود. برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ خدمات بین‌کتابخانه‌ای، از وبسایت کتابخانهٔ شهر محل زندگی‌تان دیدن کنید یا از پرسنل آنجا دربارهٔ این خدمات بپرسید. توجه داشته باشید که خدمات بین کتابخانه‌ای تنها برای امانت‌گرفتن کتاب از کتابخانه‌های بی‌سی در دسترس است و نمی‌توان فیلم‌های کتابخانه‌های دیگر را با استفاده از این خدمات به امانت گرفت. علاوه بر این می‌توانید ترجمهٔ فارسی کتاب را از کتابفروشی‌های ونکوور از جمله کتابفروشی پان‌به از طریق این لینک خریداری کنید.

آرام روانشاد نویسندهٔ این مطلب، روزنامه‌نگار و مدیر کانال سینمایی اوتوپیاست. کانال سینمایی اوتوپیا به معرفی و نقد آثار برتر سینمای جهان می‌پردازد. همچنین در کنار سینما مطالبی در حوزهٔ فلسفه و ادبیات هم با مخاطب به اشتراک می‌گذارد. با پیوستن (Join) به این کانال، به یک نشریهٔ سینمایی، هنری آنلاین در سطح بالا دسترسی پیدا خواهید کرد.

https://t.me/Utopiafilm

خروج از نسخه موبایل