نیکی فتاحی – ونکوور
آسمان پرواز را تکفیر کرده است
ای شاخههای شکسته،
ای شاهدان خموش
تاریخ هبوط کبوتر را
به ژنهاتان بسپارید
که این سقوط
مکرر خواهد شد به بیتفاوتی:
از آسمان کبوتر ببارد
و قدمگاهمان
پیکرهای بیجان پرنده
فکر من همیشه این بوده است
که چگونه آسمان تن میدهد به این نفرین
چگونه آسمان
پرواز را به سینه میکوبد به کفر رعد؟
مگر چه میخواست پرنده
جز یک قرص باد
زیر بال
جز یک کف دست ابر
روی سر
جز یک جرعه نور
پشت چشم
مگر چه میخواست پرنده؟
از آسمان کبوتر میبارد
نه روز اول است این
نه آخرْ روز
آسمان پرواز را تکفیر کرده است
ای شکستهْ شاخهها
ای خموشْ نالهها
پرواز را به خاطر بسپارید
که روزی از کبوتر
جز کهنهْ تصویر سنگفرشهای این شهر
چیزی به جای نیست
جز تفالهٔ پرواز فراموشگشتهای
و ما هر روز
بر سنگفرشهای این شهر
زیر این سقف گرفتهٔ عبوس
با گامهای بیتفاوت
پیکرهای بیجان پرنده را
به طرح تخت کفشهایمان
منقوش میکنیم
زیر این سقف
که آن روز
نه آسمان
که به نام دیگری خوانده میشود
ای شکستهْ شاخهها
ای باژگونهْ لانهها
به ژنهاتان بسپارید
تاریخ مرگ پرواز، پرواز، پرواز را
۱۸ دسامبر ۲۰۱۶، ونکوور