عاطفه اسدی – آلمان
«مرگ تصادفی یک آنارشیست» عنوان نمایشنامهای نوشتهٔ داریو فو، هنرمند ایتالیایی معاصر، است که علاوه بر شهرتش در زمینهٔ نمایشنامهنویسی و همچنین بردن نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۷، در زمینههای هنری گوناگونی مانند نویسندگی و کارگردانی تئاتر و برنامههای رادیویی و تلویزیونی، بازیگری، نقاشی، آهنگسازی و طراحی صحنه و بسیاری هنرهای دیگر، سررشته داشته و در زمان خودش مطرح بوده است. فو هنرمندی شناختهشده در سراسر دنیاست که آثارش به اکثر زبانهای زندهٔ دنیا ترجمه شدهاند. بهجز «مرگ تصادفی یک آنارشیست» که از سوی نشر «قطره» و با ترجمهٔ یدالله آقاعباسی و علیاصغر مقصودی از روی نسخهٔ ترجمهشدهٔ ایتالیایی به انگلیسیِ آن به بازار آمده، آثار دیگر او مانند «جسدهای پستی» نیز به فارسی برگردانده شدهاند و/یا در دورههای مختلف به روی صحنه رفتهاند.
با داشتن بستری هجوآلود و کمدی که خاستگاهی از دلِ سبک کمدیا دلآرته* دارد؛ نوعی کمدی بداههپردازانهٔ انتقادی که تاحدی نمایش روحوضی ایرانی را تداعی میکند، داریو فو با بهرهگیری از رئالیسم و آمیختن آن با نوعی از فکاهی، دستگاه قضایی ایتالیا و شیوهٔ برخوردش با متهمان و معترضان سیاسی و آنارشسیتها را مورد انتقاد قرار میدهد. ماجرای نمایشنامه که تقریباً با الهام از ماجرای واقعی مشابهی شکل گرفته است، حول محور مرگ یک آنارشیست بر اثر سقوط از پنجرهٔ ادارهٔ پلیس میچرخد. کل این نمایشنامهٔ حدوداً صدصفحهای که در دو پرده تنظیم شده، شامل گفتوگوهایی میشود میان پلیسها و متهمی که خودش را قاضی جا میزند و پرداختن به پاسخ این پرسش که بالاخره این سقوط در حین بازجویی، امری تعمدی بوده یا تصادفی، و علت پشت آن چه میتواند باشد؟
در مسیر رسیدن به پاسخ این پرسش و گفتوگوهایی که شکل گرفته و مطرح میشوند، فو بستری فکاهی خلق میکند که در دل آن، تلخترین مسائل به هجو کشیده میشوند. مثلاً شکنجه، کتکزدن، خودکشیدادن متهمان و برخوردهای خشونتآمیز با آنها، همه در دل نمایشنامهٔ فو کارهایی بامزه و تفریحی تجسم میشوند که آدمهای توی ماجرا موقع سرهمکردنِ داستانی فرضی برای علت سقوط آنارشیست، برای یکدیگر تعریف میکنند. برای مثال، در جایی از نمایشنامه میخوانیم:
«هتل من، میدونین، درست کنار پاسگاه پلیس بود و من در تمام اون مدتی که اونجا بودم، یه لحظه هم از صدای جیغ و فریاد و کشیده و گرومبگرومب نتونستم بخوابم. طبعاً منم مث هر شهروند دیگهای که روزنامهها رو میخونه و تلویزیون نگاه میکنه، فکر میکردم این صدای مظنوناییه که زیر بازجویی وحشیانه دارن کتکشون میزنند. حالا کاملاً معلوم میشه که چقدر اشتباه میکردم! اون صدای جیغا، جیغ خنده بود، اون فریادا، فریاد خوشی بود که همراه با نوازش و کوبیدن به کپلشون دیوانهوار غش و ریسه میرفتن. (درحالیکه میخندد و ادای کتکخوردن را درمیآورد به اطراف حرکت میکند) هاهاها! خدا جونم! نه! بسه دیگه! قبلاً هم این یکی رو شنیده بودم. کمک! هاها! دیگه نه! من عاشق مهمونیام، تو نیستی؟ حالا میتونم همهٔ این چیزا رو بفهمم. شیشلولبندای بامزهٔ خندهدار. جنوبیای… (ادای آدمهای دماغشکسته و گوش گلکلمی را درمیآورد)… چه آدمای بذلهگویی! کاری میکنن که مظنوناشون کف زمین از خوشی غشوریسه بزن و طوری از خنده رودهبر بشن که سراشون رو بکوبن به کفپوش. (در نتیجهٔ ضربهای فرضی که به شکمش میخورد، پشتکوارو میزند) هاف بسه دیگه! هاها! نه لطفاً! رحم کن! دیگه تحملشو ندارم!»
این لایهٔ طنزآمیز در واقع پوششی است که فو روی مسئلهٔ بیعدالتی محض و خشونت و کشتار میکشد تا تلخی ماجرا را برای خوانندهاش قابلتحمل کند و او را به فکر وادارد. مثلاً در جایی، به این اشاره میشود که پلیسها خیلی تلاش کردهاند نگذارند متهم خودش را از پنجره بیندازد پایین و در نتیجهٔ این کشمکشها، کفش او نیز توی دستشان جا مانده؛ اما بعد که طبق گزارشها متهم بهخاطر لهیدگی جسدش، به مربای آلویی تشبیه میشود که هر دو کفشش را موقع سقوط به کف خیابان، به همراه داشته، آنها داستان را اینطور تغییر میدهند که خب، احتمالاً متهم سه پا داشته یا کفشی کوچکتر توی دل این کفش بزرگ مخفی کرده بوده است! کل نمایشنامه پر است از این مثالهای معکوس و نقیضهپردازیهای هدفمند.
اما مهمترین چیزی که در نمایشنامه به چشم میخورد، شاید شیوهٔ پایانبندی آن باشد. فو که از ابتدا با آوردن نام خودش در متن بهعنوان یک مؤلف، خودش را هم داخل اثر وارد کرده و در واقع بهشیوهای خلاقانه از تکنیک متافیکشن استفاده کرده است، اینبار با طرح پرسش از تماشاگر و خواستن از او برای اینکه از بین دو پایان ارائهشده، یکی را انتخاب کند، در واقع بهشیوهای غیرمستقیم از آدمها میخواهد که دست به انتخاب و کنش بزنند و نسبت به این رویدادهای خشونتآمیز – که از سال نوشتن نمایشنامهٔ فو تا به امروز همچنان تازگی خود را دارند – منفعل و بیحرکت نباشد.
اما این را که آیا در نهایت، علت سقوط آنارشیست مشخص میشود یا نه، باید با خواندن نمایشنامه بفهمید؛ نمایشنامهای که هدف اصلیاش به جواب رسیدن برای این پرسش نیست و بیشترین چیزی که روی آن تأکید دارد، مسیر پاسخگویی به این پرسش از سوی دستگاه قضایی و انتقادکردن از آنهاست و «نه گفتن» بههر شکلی از خشونت و تضییع حقوق انسانی.
راههای تهیهٔ این کتاب:
نسخهٔ چاپی این کتاب را میتوان بهصورت آنلاین از کتابفروشی ناکجا در فرانسه خریداری کرد. خرید نسخهٔ الکترونیک این کتاب هم در برنامهٔ کتابخوان طاقچه امکانپذیر است.
*کمدی مهارت یا کمدیا دلارته (به ایتالیایی: Commedia dell’arte) نوعی از نمایشهای مبتنی بر تئاتر بداههسازی است که در سدهٔ ۱۶ در ایتالیا شکل گرفت. نام کامل این نمایش به ایتالیایی «commedia dell’arte all’improvviso» است به معنی «کمدی مهارت بداههپردازی.» ~ ویکیپدیا