نماد سایت رسانهٔ همیاری

ترا نالی‌یِس شالودهٔ تصاحب سرزمین‌های آمریکای شمالی از سوی بریتانیا

ترا نالی‌یِس شالودهٔ تصاحب سرزمین‌های آمریکای شمالی از سوی بریتانیا همراه با مروری بر زندگی «سر جوزف تراچ»، نخستین نایب‌السلطنهٔ بریتیش کلمبیا

ترا نالی‌یِس شالودهٔ تصاحب سرزمین‌های آمریکای شمالی از سوی بریتانیا همراه با مروری بر زندگی «سر جوزف تراچ»، نخستین نایب‌السلطنهٔ بریتیش کلمبیا

همراه با مروری بر زندگی «سر جوزف تراچ»، نخستین نایب‌السلطنهٔ بریتیش کلمبیا

ویرایش و بازنویسی: مسعود سخایی‌پور، LJI Reporter – ونکوور

ماه ژوئن در کانادا ماه ملی بومیان نام گرفته است. در این ماه برنامه‌های متنوع و متعددی برای آشنایی با تاریخ مردمان بومی و ساکنان نخستین کشور کانادا و دستاوردها و تاب‌‌آوری آنان در مقابل استعمارگران، برگزار می‌شود. 

به‌همین مناسبت و در این شماره نگاهی خواهیم داشت به رویکردی که استعمارگران پس از ورود به کانادا برای تصاحب زمین‌های بومیان به‌ کار گرفتند. بی‌شک مهم‌ترین بخش این رویکرد و شالودهٔ این تصاحب، ترا نالی‌یِس  (Terra nullius) بوده است.

ترا نالی‌یِس به‌معنای «سرزمین بلاصاحب»، عبارتی لاتین برگرفته از قانونی در امپراتوری روم باستان است، قانونی که حتی امروزه هم در قوانین بین‌الملل برای اطلاق به سرزمین‌هایی استفاده می‌شود که پیش از این هیچ کشوری بر آن‌ها حکمرانی نکرده یا دولت‌های پیشین نیز صراحتاً‌ یا تلویحاً از زمامداری آن انصراف داده‌اند. می‌توان از راه اشغال، این سرزمین‌ها را تصرف کرد، اگرچه در برخی موارد این کار براساس قوانین بین‌المللی ممکن است تخطی از قانون محسوب شود. ترا نالی‌یِس از قانون مصوب سال ۱۰۹۵ پاپ گرفته شده است که در آن به کشورهای مسیحی اروپا اجازه داده شد سرزمین‌هایی را که مردم غیرمسیحی در آن سکونت دارند، تصرف کنند. این حکم بدون شک سنگ بنای لازم برای آغاز اولین جنگ صلیبی بود که چند سال بعد شروع شد و با تصرف سرزمین‌های مسلمانان و تأسیس پادشاهی‌های صلیبیون به پایان رسید.

میراث امپریالیسم بریتانیا در مستعمرات این کشور به‌حدی عجیب و غیرعادی است که حتی از قوانین ذکر‌شده هم تبعیت نمی‌کند، زیرا این کشور سرزمین‌های تحت سلطهٔ خود را نه از طریق پیروزی بر ساکنان آن‌ها و نه به‌وسیلهٔ تصرف سرزمین‌های بدون صاحب، به‌دست آورد. البته آغاز مهاجرت و سکونت در سرزمین‌های جدید بر پایهٔ دکترین ترا نالی‌یِس انجام شد، دکترینی نژادگرایانه که ریشه در داروینیسم اجتماعی، متعصب و مذهبی داشت و ساکنان نخستین این سرزمین‌ها را از اساسی‌ترین حقوق انسانی نیز محروم می‌کرد. به‌جز چند مورد استثنایی و انگشت‌شمار (پیمان‌های داگلاس برای دماغهٔ روپرت و جزیرهٔ ونکوور جنوبی) در طول تمام تصرف‌های استعماری بریتانیا، هیچ توافقی میان مهاجران و مردم بومی به انجام نرسید. برخی از اولین گروه‌های مهاجران که پس از مشاهدهٔ کاهش ناگهانی و وحشتناک جمعیت بومیان به‌دلیل ابتلا به آبله‌مرغان، به‌شکل نژادگرایانه‌ای گمان می‌کردند بومیان نسلی از موجودات درحال انقراض‌اند، نیازی نمی‌دیدند که سعی کنند در مورد حل‌وفصل مناقشات خود بر سر زمین با آن‌ها مذاکره‌ای انجام دهند.

با شکل‌گیری کنفدراسیون در سال ۱۸۶۷، دولت فدرال مسئولیت سرزمین‌های تحت تصرف بومیان را به‌ عهده گرفت، در حالی‌که استان‌ها مسئول رسیدگی به موضوعات و منابع مربوط به غیربومیان بودند. در این میان زمانی که صحبت از تاریخچهٔ تصرف زمین‌های بومیان در بریتیش کلمبیا باشد، اهمیت فردی به‌نام سر جوزف تراچ، که در زمینه‌سازی برای پیوستن این ناحیه به کنفدراسیون نقشی کلیدی داشت، انکارناشدنی است. 

در زمستان سال ۱۸۶۹ یکصد و چهار نفر، یعنی حدود یک درصد از جمعیت سفیدپوست این مستعمره دادخواستی را تنظیم و امضا کردند و از رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، اولیسیس گرات، تقاضا کردند پیمان الحاق بریتیش کلمبیا به ایالات متحده را یک بار دیگر بررسی کند. گرچه هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد عموم مردم بر این اعتقاد بودند، اما این مسئله صحت دارد که برای بسیاری از مستعمره‌نشینان، فرقی نمی‌کرد که به واشنگتن اعلام وفاداری کنند یا به لندن، تنها مشوق‌هایی که آن دو ارائه می‌دادند برایشان مهم بود و اتاوا در این میان چندان مطرح نبود و موجودیتی خارجی‌تر و کمتر‌شناخته‌شده بود. در سال ۱۸۷۰ بود که برادرِ سر جوزف تراچ، یعنی «جان»، با خواهر فرماندار مستعمره، آنتونی ماسگریو، ازدواج کرد. تراچ و ماسگریو پس از این ازدواج به دوستانی صمیمی تبدیل شدند. این دو نفر که دلبستگی شدیدی به بریتانیا داشتند، با فاصله‌ای کوتاه بعد از تأسیس کنفدراسیون کانادا تمام تلاش مشترک خود را به‌ کار گرفتند تا موافقت لازم برای ورود بریتیش کلمبیا به جمع استان‌های کانادا را جلب و از الحاق آن به ایالات متحده جلوگیری کنند. آ‌ن‌ها در نهایت به موفقیت رسیدند و بریتیش کلمبیا به کنفدراسیون پیوست. پس از این، سر جوزف تراچ به پاس خوش‌خدمتی‌ها و زحماتی که در این راه متحمل شده بود، به‌عنوان اولین نایب‌السلطنهٔ این ناحیه منصوب شد.

انتصاب سر جوزف تراچ به‌عنوان نایب‌السلطنه، تأثیر بسزایی روی سیاست‌های دولتی نسبت به زمین‌های تحت تصرف بومیان داشت. او که پس از مهاجرت به کانادا توانسته بود ثروت چشمگیری برای خود دست و پا کند، در آغاز دههٔ ۱۸۶۰ میلادی، پس از سکونت در ویکتوریا و تبدیل‌شدن به یکی از شهروندان شناخته‌شدهٔ منطقه، وارد سیاست‌های استعماری شد و به‌عنوان کمیسر ارشد زمین و کار، مشغول به خدمت شده بود. جوزف تراچ در زمان خدمت در این پست دولتی و در تمام طول فعالیتش به سخت‌گیری بیش‌ازحد با بومیان، گرفتن زمین‌ها از ساکنان نخستین و بی‌توجهی به آن‌ها معروف بود. در نامه‌ای خطاب به همسرش، شارلوت، دربارهٔ بومیان ناحیهٔ «اورگان» این‌چنین نوشت: «فکر کنم این‌ها زشت‌ترین و تنبل‌ترین مخلوقاتی‌اند که تا به‌حال مشاهده کرده‌ام و به‌زودی باید به این فکر کنیم که از آن‌ها هم همانند سگ‌هایمان بترسیم.» و در نامهٔ دیگری که برای وزیر امور داخلی نوشته بود، عنوان کرد: «من هنوز حتی با یک سرخپوست هم ملاقات نکرده‌ام که کوچک‌ترین درکی از جزئی‌ترین موازین مسیحیت داشته باشد.» این واقعیت‌های تاریخی به‌خوبی نشان می‌دهد تفکرات نژادگرایانه تا چه حد در جوزف تراچ ریشه‌دار بوده است.

سر جوزف تراچ، نخستین نایب‌السلطنهٔ بریتیش کلمبیا در ژوئن ۱۸۷۰

در سال ۱۹۱۳ کمیسیون سلطنتی مک‌کنا-مک‌براید اصلاحاتی روی زمین‌ها انجام داد، اما نتوانست مشکلات مربوط به پذیرش حقوق بومیان را حل‌وفصل کند. بومیان چندین بار نمایندگان خود را به اتاوا و لندن فرستادند تا نارضایتی‌های ایجادشده را رفع و حقوق خود نسبت به زمین‌ها را یادآوری کنند. اما در مقابل، با تصویب «قانون سرخپوستان»، قانونی فدرال برای ادارهٔ امور بومیان، اصلاحات به‌شکلی انجام گرفت که براساس آن سازماندهی یا شرکت در شورای حقوقی بومیان جرم تلقی می‌شد. مالکیت زمین برای بومیان بریتیش کلمبیا مشکلی دیرینه بود که هیچ‌گاه به‌درستی بررسی نشد. در نهایت بومیان در سرزمین‌های کوچک و بسیار محدودی سکونت داده شدند که از نظر اقتصادی هیچ ارزشی نداشتند.

در دوران خدمت سر جوزف تراچ به‌عنوان نخستین نایب‌السلطنهٔ بریتیش کلمبیا، تأکید دولت بر این بود که ساکنان نخستین و بومیان کانادایی هیچ‌گاه حقی برای تملک زمین‌ها نداشته‌اند و بنابراین می‌توان آن‌ها را به‌راحتی نادیده گرفت و زمین‌هایشان را تصرف کرد. به‌همین دلیل بیشتر زمین‌های بریتیش کلمبیا بدون مالک و تسلیم‌نشده باقی ماندند که حتی تاکنون دولت کانادا و بریتیش کلمبیا قانوناً حقی برای تملک آن‌ها ندارد. 

با افزایش آگهی‌ها دربارهٔ اقدامات نژادگرایانهٔ تراچ در دهه‌های اخیر، بسیاری از کانادایی‌ها کوشیده‌اند تا از او و دیدگاه‌هایش فاصله بگیرند.

در سال ۲۰۰۷، پنلی شامل گروهی از مورخان که از سوی مجلهٔ «د بیور»، نشریهٔ انجمن ملی تاریخ کانادا، استخدام شده بودند، تراچ را در فهرست ده نفر از بدترین کانادایی‌های تاریخ قرار دادند.

یک ساختمان اقامتی دانشجویی به‌نام تراچ در دانشگاه ویکتوریا در سال ۲۰۱۷ به‌دلیل اعمال و سخنان او در رابطه با مردم بومی به اقامتگاه لانزداون شمارهٔ ۱ تغییر نام داد.

خیابانی در محلهٔ کیتسیلانو ونکوور در ابتدا خیابان تراچ نام داشت تا اینکه در سال ۲۰۲۱ به‌دلیل سیاست‌های ضدبومی او، تصمیم به تغییر نام خیابان با نامی از اقوام ماسکوئیم گرفته شد و در ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲، دومین روز مراسم سالانهٔ حقیقت و آشتی، نام جدید Musqueamview بر روی این خیابان گذاشته شد.

تابلوی خیابان ماسکوئیم‌ویو که از سوی اقوام ماسکوئیم برای جایگزینی تابلوی خیابان تراچ در کیتسیلانو به شهر ونکوور هدیه شد

در ماه مهٔ ۲۰۲۲، خیابانی مسکونی در ریچموند، بریتیش کلمبیا، به‌دلیل نژادپرستی و بی‌عدالتی مرتبط با تراچ، به‌افتخار بیست و هشتمین نایب‌السطنهٔ بریتیش کلمبیا و نخستین نایب‌السلطنهٔ بومی این استان، از خیابان تراچ به خیابان پوینت تغییر نام داد.

در ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، خیابان تراچ در ویکتوریا به خیابان Su’it تغییر نام داد. این نام در زبان اقوام نخستین سونگیز و اسکویمالت و لکوونگن، به‌معنای «حقیقت» است. این اقدام پس از آنکه اعضای شورای شهر ویکتوریا به‌اتفاق آرا در فوریهٔ ۲۰۲۲ آن را برای تلاش‌های آشتی بیشتر با بومیان به تصویب رساندند، انجام شد.


منابع:

ویکی‌پدیای انگلیسی

https://en.wikipedia.org/wiki/Terra_nullius

https://en.wikipedia.org/wiki/Joseph_Trutch

https://en.wikipedia.org/wiki/History_of_British_Columbia

خروج از نسخه موبایل