نماد سایت رسانهٔ همیاری

معرفی کتاب دو خیاط هندی (تعادل موزون)، نوشتهٔ رویین‌تُن میستری، برگردان فلور طالبی

معرفی کتاب دو خیاط هندی (تعادل موزون)، نوشتهٔ رویین‌تُن میستری، برگردان فلور طالبی #ادبیات #کتاب #کانادا

معرفی کتاب دو خیاط هندی (تعادل موزون)، نوشتهٔ رویین‌تُن میستری، برگردان فلور طالبی #ادبیات #کتاب #کانادا

محمدرضا حجامی – ونکوور

چندی پیش فرصتی دست داد تا سری به کتابخانهٔ شهر بزنم. در پی کتاب خاصی نبودم یا که نویسنده‌ای. پس شروع کردم قفسه‌های کتاب را یکی‌یکی ازنظر‌گذراندن که ناگهان روی قفسۀ کتاب‌های تازه‌رسیده، به کتابی نسبتاً قطور برخوردم با نام «دو خیاط هندی» (عنوان انگلیسی A Fine Balance) نوشتهٔ رویین‌تُن میستری (Rohinton Mistry)، نویسندهٔ هندی-کانادایی. نامش را شنیده بودم اما چیزی از او نخوانده بودم و هنوز، چندان راغب به این کار نبودم. اما با دیدن نام مترجم کتاب یعنی سرکار خانم فلور طالبی، دچار تردید و تجدیدنظر شدم. مترجم کتاب را از نزدیک می‌شناختم. دورۀ آشنایی من با ایشان می‌رسید به بیش از ده سال پیش، در کارگاه داستان‌نویسی زنده‌یاد استاد محمد محمدعلی. ایشان علاوه بر آنکه شاهنامه را خوب خوانده بودند و در نقالی نیز بسیار توانا بودند، دستی هم در ترجمه داشتند. در همان سال‌ها ترجمهٔ چندین داستان کوتاه از ایشان را در اینجا و آنجا خوانده بودم و در اغلب موارد با سلیقۀ ایشان در انتخاب داستان‌ها و مطالبی که منتشر می‌کردند، نزدیکی بسیار احساس می‌کردم.

منبع عکس صفحهٔ فیس‌بوک فلور طالبی

کتاب را از روی قفسه برداشتم و مشغول ورق‌زدن شدم. همان‌جا، کمی از ابتدا، وسط و صفحات آخر کتاب را خواندم. کتاب به‌نظرم خواندنی آمد. راضی شدم کتاب را از کتابخانه امانت بگیرم و همان شب شروع به خواندنش کردم. هر چه جلو‌تر می‌رفتم، بیشتر به این نتیجه می‌رسیدم که این همان کتابی است که مدت‌ها تشنۀ خواندنش بودم. تقریباً هر روز عصر که از کار به خانه برمی‌گشتم، بلافاصله چایی می‌ریختم و به خلوت می‌رفتم تا به خواندن کتاب «دو خیاط هندی» ادامه بدهم. این کتاب طی سی روز مونس تمام شب‌هایم شد و هر شب از اینکه در حال خواندن چنین کتاب شگفت‌انگیزی هستم، از نویسندهٔ کتاب و حتی بیشتر از مترجم کتاب سپاسگزاری کرده‌ام. این کتاب را به همهٔ آن‌ها که از خوانندگان آثار چارلز دیکنز، امیل زولا و بزرگانی چون این دو نویسنده‌اند، پیشنهاد می‌کنم، چرا که در مقام مقایسه، به جرئت می‌توانم بگویم که رویین‌تُن میستری با این رمان فوق‌العاده‌اش حتی از آن دو بزرگ، در جایگاهی به‌مراتب بالاتر ایستاده است. 

سنّت قصه‌گویی اگر چه از ابداعات مردم هند نیست، اما شک ندارم که بسیارانی با من موافق و هم‌رأی‌اند که از دل این سرزمین به‌درازای تاریخ، به‌تناوب قصه‌گوهایی درجه‌یک برخاسته‌اند که خیل عظیمی را در سراسر جهان شیفتهٔ آثار خود کرده‌اند و مردمان، از پیر و جوان به زبان تحسین در‌بارۀ آن‌ها سخن‌ها گفته‌اند. این سنّت قصه‌گویی که با «ریگ‌ودا» (Rigveda) به‌مثابهٔ قدیمی‌ترین متن شناخته‌شدهٔ آن سرزمین (دورهٔ ودایی – ۱۵۰۰ تا ۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح) آغاز می‌شود، سال‌ها بعد زمینه‌ساز دوره‌ای می‌شود (۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۱۱۰۰ سال پس از میلاد) که از آن به‌عنوان دورۀ طلایی ادبیات هند نام برده می‌شود. در همین دوره است که دو اثر حماسی بزرگ یعنی «مهابهاراتا» (Mahabharata) و «رامایانا» (Ramayana) خلق می‌شوند. پس از آن به دوره‌ای می‌رسیم که در آن نوبت به ادبیات بومی سرزمین پهناور هند می‌رسد. این دوره که حدود قرن ۱۲ آغاز می‌شود و تا پایان قرن ۱۸ میلادی ادامه می‌یابد، مجالی را فراهم می‌کند تا آثار قابل‌توجهی به زبان‌های مختلف رایج آن زمان به گنجینهٔ ادبیات هند اضافه شوند. شاعرانی چون تولسیداس در هندوستان شمالی و شاعرانی چون چیتانیا در شرق، آثاری کم‌نظیری از خود به جا گذاشته‌اند. از قرن ۱۸ که هندوستان در چنگال استعمار (انگلیس) گرفتار می‌آید، ادبیات هند تحت تأثیر ادبیات اروپا، دوران جدیدی را در مسیر مارپیچی تکامل خود آغاز می‌کند که از دل آن کسانی چون رابیندرات تاگور ظهور می‌کند که با خلق آثار فوق‌العاده‌ای یک‌بار دیگر توجه جهانیان را به این نکته جلب می‌کند که هندوستان، تنها سرزمین ادویه‌ها و چای نیست، بلکه از امتزاج و درهم‌آمیختگی فرهنگی قوم‌های مختلف و باورهای متفاوت، سرزمینی است با فرهنگی به‌غایت غنی و پیچیده. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم تعلق جایزهٔ ادبی نوبل به تاگور در عین حال ادای احترامی درخور و شایسته بود به چنین فرهنگ پر و پیمانی… 

در جهان امروز، کمتر کتاب‌خوانی را می‌توان یافت که از این چشمهٔ شفابخش، جرعه‌ای نچشیده باشد. آرونداتی روی (Arundhati Roy)، آراویند آدیگا (Aravind Adiga)، جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) و سلمان رشدی بزرگ ازجمله متولیان امروزِ این چشمۀ جوشان و شفابخش‌اند. اما از این‌ها که بگذریم، من به‌تازگی به کشف نویسنده ای نائل آمدم که حتی در غیبت همۀ آن بزرگان، خود به‌تنهایی می‌تواند نمایندهٔ شایسته‌ای برای ادبیات این سرزمین شگفتی‌ها باشد. او رویین‌تُن میستری نام دارد. متولد سوم جولای ۱۹۵۲ در بمبئی که اکنون سال‌هاست به‌عنوان شهروندی کانادایی در حومهٔ شهر تورنتو زندگی می‌کند. 

منبع عکس صفحهٔ فیس‌بوک رویین‌تُن میستری

همان‌طور که در آغاز اشاره کردم، از خواندن کتاب «دو خیاط هندی» این نویسنده حظ و کیفی وصف‌ناپذیر نصیبم شده است و در عین حال شگفت‌زده که او در نهایت سادگی، به‌دور از هرگونه ادا و اطوار روشنفکری، بی‌لفاظی‌ها و بازی‌های کژ و مژ در فرم، پیروزمندانه به خلق یک دنیای ملموس، بسیار باورپذیر و گیرا نائل می‌آید به‌گونه‌ای که خوانندهٔ اثر از هر دسته و طبقهٔ اجتماعی حین خواندنش خود را به عیان در گوشه‌ای از آن می‌بیند و در واکنش به حوادث و رویدادهای روزمرهٔ زندگی شخصیت‌ها، به شناختی بهتر از خود و دیگران و زمانه‌ای که در آنیم، می‌رسد. هر صفحه از کتاب چنان از واقعیت‌های قابل‌لمس پر شده است که خواننده با گریهٔ قهرمانان داستان به گریه می‌افتد، در شادی‌های کوچکی که نصیبشان می‌شود او نیز شادمان می‌شود و از فرصت‌هایی که بازیگران داستان در زندگی خود از دست می‌دهند و یا از آن‌ها دریغ می‌شود، با آه و حسرتی جانکاه زبان به ملامت باز می‌کند و/یا صمیمانه به دلداری‌شان می‌نشیند و سرانجام و به‌ناچار به این نتیجه می‌رسد که انسان اگر بخواهد به ذات خود وفادار بماند، راهی جز درک دیگران، همدلی با دیگران، قبول حق برابر با دیگران و کمک به دیگران ندارد و این‌همه از این‌روست که خود، به‌تمامی محتاج همۀ آن‌هاست. 

شروعِ داستان برمی‌گردد به اندکی قبل از اعلام «وضعیت اضطراری» (سال ۱۹۷۵) از سوی رهبر حزب کنگره و نخست‌وزیر وقت هندوستان، خانم ایندیرا گاندی. یک قطار صبحگاهی ویژهٔ جنوب به‌سوی یک شهر بزرگ ساحلی (بمبئی) در حرکت است. دو خیاط هندی، ایشوار دارجی به‌همراه برادرزاده‌اش، اومپراکاش دارجی، از مسافران این قطارند. تعلق خانوادگی آن دو به پست‌ترین رتبۀ کاست هندو (نجس‌ها) می‌رسد. عمو و برادرزاده تنها بازمانده از خانوادۀ دارجی‌اند که پس از تحمل رنج‌ها و مصیبت‌های بسیار، در امور دوخت‌ودوز لباس صاحب مهارتی شده‌اند و حالا در آرزوی دست‌یافتن به زندگی‌ای بهتر به‌سوی شهر شانس‌های بزرگ و فرصت‌های طلایی روانه شده‌اند. در میان ازدحام و شلوغی قطار با جوانک دانشجویی به‌نام مانِک کولا آشنا می‌شوند که بعد معلوم می‌شود با آن دو مقصد مشترکی دارد. مقصد هر سه، خانۀ (آپارتمان کوچکی) خانم بیوه‌ای است به‌نام دینا دِلال. دینا دلال، که تنها پس از سه سال ازدواج با رستم دِلال، اولین و تنها عشق زندگی‌اش، او را در یک تصادف از دست داده، حالا برای حفظ استقلالش، از بازگشت به خانهٔ برادر که حالا پس از فوت پدر، بزرگ فامیل محسوب می‌شود، سر باز زده و همهٔ تلاش و کوشش را به کار گرفته تا روی پای خود بایستد. او به‌کمک دوست نزدیک دوران تحصیلش، سرانجام با یک شرکت دوخت لباس قراردادی امضاء می‌کند تا در آپارتمان کوچک اجاره‌ای خود برای آن شرکت سری‌دوزی کند، اما ازآنجاکه خیلی زود دچار مشکل بینایی می‌شود، به‌ناچار تصمیم می‌گیرد برای پیشبرد امور کسب‌وکار و البته حفظ استقلالش، تن به استخدام دو خیاط هندی بدهد و همچنین یکی از دو اتاقش را به پسر دوست قدیمی‌اش که در رشتۀ مهندسی دانشگاه شهر ساحلی پذیرفته شده، اجاره دهد. آن دو خیاط هندی ایشوار و اومپراکاش دارجی‌اند و مستأجرش نیز مانک کولاست.

اندکی پس از آنکه این چهار شخصیت اصلی داستان به هم می‌رسند، دوران «وضعیت اضطراری» اعلام می‌شود. این دوران که ۲۱ ماه به طول می‌انجامد، چنان تأثیر مخربی بر زندگی شخصیت‌های اصلی داستان (مشت نمونهٔ خروار) بر جا می‌گذارد که انگار آن‌ها بیست و یک سال، انواع درد و رنج و سختی‌های طاقت‌فرسا را با پوست و گوشت خود تجربه کرده باشند. اما در پایان، درست هنگامی‌که مردمان در سیاهی و تیره‌روزی خویش غوطه‌ورند، ناگهان آن‌که باد کاشته است، توفان درو می‌کند. به‌عبارت دیگر برای آنکه تعادلی در زندگی ایجاد شود، مسبب به «تیر غیب» گرفتار می‌آید و خود از صفحهٔ روزگار خارج می‌شود. اما آنچه که باقی می‌ماند، آنچه که به خواننده می‌رسد، نگاهی تروتازه‌شده، برخاسته از ژرفنای نهاد انسانی ماست: ما مردم فارغ از همۀ تفاوت‌ها، اختلاف‌سلیقه‌ها و آرزوهایی که شاید در آن‌ها مشترک هم نباشیم، کمکی جز دستان یکدیگر نداریم و هر سنگری جز مهر و دوستی، دیر یا زود ویران می‌شود.

رویین‌تُن میستری با توانایی فوق‌العاده‌ای از پسِ انتقال این پیام انسانی برآمده است. من سخت بر این باورم که این مهم ممکن نمی‌شد اگر نویسنده به سنّت دیرپای قصه‌گویی جامعه‌ای که در آن زاده شده اشراف کامل نداشت و همچنین اگر نشان نمی‌داد که در روایت داستانش با خواننده‌اش صمیمی و صادق است. او با نثری روان، پاکیزه و همه‌فهم چنان استادانه داستانش را پیش می‌برد که خواننده در پایان خود را شهروند و ساکن یک شهر بزرگ ساحلی در هندوستان می‌انگارد و در حالی‌که در ایستگاه همیشه‌شلوغ قطار منتظر ایستاده است، با خود می‌گوید: بهتر است هر طور شده جمعهٔ آینده سر ساعت یک بعدازظهر خود را حوالی خانهٔ پدری دینا دلال برسانم و با چشم‌های خود ببینم که انسانیت هرگز در انحصار یک طبقۀ اجتماعی خاص نبوده و نیست، بلکه بسی فراتر از آن و فراتر از مرزهایی است که مذاهب میان مردم کشیده‌اند. اگر جز این می‌بود، دنیا امروز می‌توانست بسیار تیره و تاریک‌تر به‌نظر آید و در افق، هیچ رگه‌ای از امید به چشم نیاید. 

دوشنبه، اول آوریل ۲۰۲۴

* * * * *

ترجمهٔ فارسی کتاب «دو خیاط هندی» را می‌توان به‌صورت حضوری یا آنلاین از طریق لینک زیر از کتاب‌فروشی پان‌به در داون‌تاون ونکوور خریداری کرد:
https://panbeh.com/product/b0005069-a-fine-balance

همچنین این کتاب در کتابخانه‌های ونکوور و شهر نورث ونکوور موجود است و می‌توانید آن را به امانت بگیرید. فراموش نکنید که حتی اگر در این شهرها زندگی نمی‌کنید، می‌توانید با داشتن کارت عضویت کتابخانهٔ شهر محل زندگی‌تان در این کتابخانه‌‌ها عضو شوید و کتاب را حضوری در محل این کتابخانه‌ تحویل بگیرید یا حتی بدون این کار، از طریق خدمات بین‌کتابخانه‌ای (Interlibrary)، می‌توانید در کتابخانهٔ شهر محل زندگی‌تان برای دریافت کتاب‌ درخواست بدهید. به‌این ترتیب که کتابخانهٔ شهرتان آن را از کتابخانهٔ مبدأ امانت می‌گیرد و در کتابخانهٔ محل زندگی‌تان به شما تحویل می‌دهد تا آن را بخوانید و به‌راحتی دوباره به همان‌جا برگردانید تا به کتابخانهٔ مبدأ پس فرستاده شود. برای اطلاعات بیشتر دربارهٔ خدمات بین‌کتابخانه‌ای، از وب‌سایت کتابخانهٔ شهر محل زندگی‌تان دیدن کنید یا از پرسنل آنجا دربارهٔ این خدمات بپرسید.

خروج از نسخه موبایل