مژده مواجی – آلمان
چندمین بار بود که برای مشاورۀ کاری به دفتر میآمد. کوچکاندام بود و چابک. تونیک و پوشش سرش رنگی متناسب با هم داشتند. با صدای بلند صحبت میکرد و تکیهکلامش این بود: «من که بلد نیستم.»
مقدار زیادی کاغذ در دستهایش بود. با خوشحالی گفت: «پذیرش دورۀ یکسالۀ مشاور اجتماعی گرفتم. باید این فرمها را پر کنم و هرچه زودتر تحویل بدهم. لطفاً کمکم کنید. من که بلد نیستم.»
از گرفتن پذیرش خوشحال شدم. هفتۀ قبل به دفتر آمده بود تا برایش در نوشتن درخواست و رزومه کمک کنم. گلهمند هم بود که چقدر در آلمان بوروکراسی هست در حالیکه در سوریه خیلی راحتتر بود. غمگینانه میگفت که او در آلمان شانسی ندارد که بهعنوان معلم شیمی، مانند شغلش در سوریه، کار پیدا کند.
فرمها را یکییکی پر کردم و برایش نکتههای مهم را توضیح دادم. فرمها زیاد بودند. غیر از اطلاعات شخصی، باید کاغذهایی را هم در رابطه با غیرمجازبودن حمل اسلحه در محیط آموزشی امضا میکرد. مراجع غرغرکنان گفت: «چقدر در آلمان باید کاغذ پر کنی. والله اگر من اسلحه داشته باشم.»
پرکردن فرمها که تمام شد، برگۀ عدم سوءپیشینه از شهرداری و گواهی سلامتی از دکتر را هم باید تهیه میکرد. با لبی خندان خداحافظی کرد و دنبال پسر دبستانیاش که مدرسهاش تعطیل میشد، رفت.
او هیچوقت نگفت که چرا با پسرش تنها زندگی میکند. جدا شده بود؟ یا پدر پسرش در سوریه کشته شده بود؟… روبهروی کامپیوتر که مینشستیم تا کارهایش را انجام بدهیم، تندتند حرف میزد. اگر سؤالی میکرد، پیش از آنکه جوابش را بدهم، بیصبرانه سؤال را تکرار میکرد. طی دو هفتۀ گذشته او سومین زن معلم از سوریه بود که تمایل داشت دورۀ مشاور اجتماعی را بگذراند یا آن دوره را گذرانده بود.
به تقویم روی میز کارم و به بقیۀ وقتهایی که طی روزهای آینده داده بودم، نگاهی انداختم. بعضی از آنها آشنا بودند و بعضی برای بار اول برای مشاوره میآمدند.
زن کرد عراقی، از جنگ گریخته، بهدلیل خشونت خانوادگی از همسرش در آلمان جدا شده و حال با بچههایش زندگی میکند. دختر ۱۹ سالهاش، کودکی نکرده، بزرگ شده و خانواده را مدیریت میکند.
زن افغان، از جنگ گریخته، به ایران پناه برده، از تبعیض و شهروندنشدن فرار کرده و به آلمان پناه آورده است. از همسرش جدا شده، و با درگیریهای فیزیکی و روحیِ قوموخویشی دستوپنجه نرم کرده بود. حال دوباره ازدواج کرده، ولی همسر دوم با بچههای همسر اول کنار نمیآید.
مرد جوان سودانی، از جنگ گریخته، سالها غیرقانونی در ایتالیا گذرانده، به آلمان رسیده، تشکیل خانواده داده، تا عزم کرده دورۀ تخصصی را بگذراند، کشمکشهایی که با پارتنرش داشته، بیشتر بالا گرفته و نهایتاً پارتنر او را از خانه بیرون انداخته است.
خیلی از مراجعان تحتنظر رواندرماناند. چند تروما برای هر فرد باید درمان شود؟ درمان زخمی پس از زخمی دیگر. در جلسات مشاورۀ شغلی که با آنها دارم، وقتی صحبت به زندگیشان کشیده میشود، هر قطرهاشکی که میریزند، بهمثابه بازشدن زخمی است.
تلفن زنگ زد؛ برای گرفتن وقتِ مشاورۀ شغلی و یافتن راهی برای رشد و داشتن امنیت در جامعۀ جدید. مراجعانی با زندگی پرپیچوخم.