مژده مواجی – آلمان
مُراجعِ کُردِ سوری، روناک، با جعبهای فلزی که در دست داشت وارد اتاق شد. موهای صاف قهوهایرنگش را از پشت بسته بود. رنگ رژ لبش همرنگ پلیور صورتیرنگش بود. لبخندی زد و گفت: «شیرینی سوری برای شما بهمناسبت روز جهانی زن؛ خودم و خواهرم با هم درست کردیم.»
با دیدن آن غافلگیر شده بودم. تشکر کردم و سر جعبه را برداشتم. شیرینیهایِ رولتی کرمرنگی که با پودر پسته تزئین شده بودند. با کنجکاوی از او پرسیدم: «اسمش چیست؟»
او با اشتیاق گفت: «حلاوةالجبن»
گفتم: «چه اسم جالبی! بعد از انجام کارمان با قهوه میخوریم.»
روناک از توی کیف دستیاش نامهای از ادارۀ کار بیرون آورد و روی میز گذاشت. کوچینگ شغلیای که با او داشتم به پایان رسیده بود و منتظر جواب درخواستهای کار فرستادهشده بهعنوان کمکآشپز در مهدکودک بودیم. کاری که مورد علاقهاش بود. نامۀ ادارۀ کار، آگهی درخواست کار در یکی از مهدکودکها بود. ادارهٔ کار این آگهیها را میفرستد تا افراد بیکار بهطور فعال درخواست بفرستند و زودتر وارد بازار کار شوند. درخواست را برایش نوشتم. آن را همراه با رزومهاش به مهدکودک ایمیل کرد.
از روزی که روناک به کوچینگ شغلی آمد، مرتب تکرار میکرد: «اصلاً دیگر حوصلۀ سر کلاس زبان آلمانی نشستن را ندارم. تا مقطع آ-۲ گذراندهام و دیگر چیزی توی کلهام نمیرود. سنم از چهل گذشته. دلم میخواهد کار کنم. اصلاً نمیدانم مفعول چیست، متمم چیست و صفت کدام است. من فقط اهل کارکردنم. همیشه با درس و مشق کمتر ارتباط داشتهام.»
پیش از کوچینگ شغلی، ادارۀ کار روی رفتن روناک به کلاس زبان آلمانی برای بهترشدن زبانش اصرار میکرد، اما روناک زیر بار نمیرفت.
در محیط کار بارها و بارها راجع به این موضوع، یعنی اصرار ادارۀ کار برای یادگیری بیشتر زبان با شرکت در کلاس زبان و گذراندن طرحهای آموزشی، در مورد بعضی از مهاجرها بهویژه مهاجرهای سن بالا بحث و اختلافِنظر داشتیم. اصراری که نتیجهای جز اتلاف وقت نداشته است. هلند از واردکردن اینگونه مهاجرها به بازار کار که نهایتاً به بهترشدن زبانشان در فضای کار کمک کرده، نتیجهٔ خوبی گرفته است.
بعد از ارسال ایمیل به او پیشنهادِ قهوه کردم. مثل همیشه مؤدبانه جواب داد: «تشکر. قبل از آمدنم به اینجا قهوه نوشیدم.»
برای هفتۀ بعد قراری گذاشتیم که دوباره بیاید و آگهیهای جدید کار را با هم ببینیم و درخواست بفرستیم.
او که رفت، به مسئول روناک در ادارۀ کار زنگ زدم. قرار شد روناک را به دفتری معرفی کند که سریعتر کاری بهعنوان کمکآشپز، حتی چند ساعت در هفته، برایش پیدا کند.
جعبه را به آشپزخانۀ محل کار بردم. قهوه را درست کردم و تعدادی از شیرینیها را در بشقابی کنار قهوجوش برای همکاران گذاشتم تا هر وقت سری به آشپزخانه زدند، از آنها بخورند. با بقیهٔ شیرینیها و قهوه به دفترم برگشتم. در گوگل اسم معادل فارسی شیرینی سوری را پیدا کردم؛ شیرینی پنیر. برایم طعمی جدید داشت. طعمی لطیف آمیخته با گلاب و پسته.