معرفی کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم» اثر منیرو روانیپور
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
ژانویهٔ سال ۲۰۲۱ و در نخستین سالگرد سرنگونکردن پرواز ۷۵۲، گزارشی در شمارهٔ ویژهٔ پرواز ۷۵۲ رسانهٔ همیاری منتشر شد دربارهٔ برگزاری کلاسهای خاطرهنویسی منیرو روانیپور، نویسندهٔ ساکن آمریکا، برای بازماندگان قربانیان این پرواز. کمتر از یکسال بعد و در دسامبر ۲۰۲۱ منیرو روانیپور کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم، داستان خاطرهها» را که حاصل آن کلاسهاست بر روی سرویس کتاب الکترونیک Google Play Books منتشر کرد. او در معرفی کتابش اینگونه مینویسد:
«صبح هشتم ژانویهٔ ۲۰۲۰ هواپیمای مسافربری اوکراین پرواز ۷۵۲ در آسمان تهران با شلیک دو موشک منفجر شد. کلیهٔ مسافران این هواپیما در آتش بلاهت و جباریت سوختند. تنها بازماندهٔ این هواپیما خرگوشی بود بهنام راشل که غروب روز قبل از پرواز، بلیتش از طرف شرکت هواپیمایی کنسل شده بود. ده ماه بعد از این حادثهٔ هولناک بازماندگانِ برخی از این گلنثاران، بهسراغ من آمدند تا خاطراتشان را بنویسند. این کتاب داستان خاطرههاست. خاطرههای نوشتهشده و گفتهشده، خاطرهٔ آنچه در کلاس اتفاق افتاد. گریهها، حسرتها، خندهها و شادیها… شما در این کتاب شیوهٔ رهیابی و کوچینگ یک مدرس خاطرهنویسی را میبینید.»
نقلی است از ئی. ال. دکتروف، نویسندهٔ نامی و فقید، که میگوید: «مورخ به شما میگوید که چه اتفاقی افتاده است. رماننویس به شما میگوید که [آن اتفاق] چه حسی داشته است.»
هرچند کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم» نه رمان است و نه کتاب تاریخ، ولی تلفیقی است ناب از ثبت فاجعهای باورنکردنی با روایتی دست اول از حسی که آن فاجعه در کسانی که بیشترین درد و رنج را از وقوع آن متحمل شدهاند، برانگیخته است.
بخش اول کتاب روایتی است گزارشگونه از آنچه که در جریان کلاسهای خاطرهنویسی منیرو روانیپور با اعضای خانوادهٔ ۱۸ تن از قربانیان پرواز ۷۵۲ گذشت، همراه با فلشبکهایی از نویسنده به آنچه که خود او و خانوادهاش سالها پیش در فقدان عزیز از دسترفتهشان تجربه کرده بودند و همچنین اشاره به برخی رویدادهای تاریخی پس از انقلاب ایران و نیز حوادث مهم در ایران و جهان در روزهایی برگزاری کلاس.
در خلال این بخش، خواننده شاهد تلاشهای طاقتفرسای مدرس یا بهتعبیر نویسنده «رهیاب» و شرکتکنندگانی است که اغلب از شدت درد و رنجِ فقدان عزیزانشان استیصالی فلجکننده را تجربه میکنند. تا حدی که حتی از خواندن نوشتهشان در کلاس با تلاشهای چندباره ناکام میمانند و بغض و گریه مجالشان نمیدهد. مدرس به آنان میگوید به تعداد عزیزانی که از دست دادهاند، نهالی بکارند و هر روز با آنها صحبت کنند، از آنها میخواهد تاریخ بخوانند تا دریابند که چطور «دامنشان لای در تاریخ گیر کرده»، به آنان میگوید که «نوری که در آسمان میبینیم، میتواند نور ستارگانی باشد که میلیونها سال پیش خاموش شدهاند. شما با نوشتن کتاب خاطرات خود و عزیزانتان چنین نوری در تونل زمان منتشر میکنید. نوری که سالیان سال بعد به انسانهای دیگر میرسد»، به آنان یاد میدهد چطور خاطراتشان را به تاریخ گره بزنند و…
اغلب این شرکتکنندگان هیچ تجربهای در نگارش ادبی ندارند، ولی رفتهرفته تلاشهای مدرس دوره که به آنها شیوههایی را برای حمل آسانتر کوه غمی که بر شانههای لرزانشان سنگینی میکند، میآموزد و به آنها تأکید میکند که «باید از کوه، کاه بسازیم» و همچنین همراهی و همدلی شرکتکنندگان با هم، آنها را مصمم میکند تا برای جاودانهکردن نام عزیزانشان، تداوم زندگی آنها با ثبت خاطراتشان و زندهکردن آنان با نوشتههایشان دست به قلمی که حالا «قویترین سلاحشان شده» ببرند و از آنان بنویسند و سرگذشت آنان را «در حافظهٔ جمعی حک کنند».
در پایان این بخشِ کتاب، نویسنده مروری دارد بر تکنیکهایی که در خلال این کلاسها بهکار گرفته و پس از آن تعدادی از نامههای شرکتکنندگان در دوره به منیرو روانیپور از تأثیری که کلاسها بر زندگیشان داشته، آورده شده و در بخش پایانی خاطراتِ شرکتکنندگان در کلاسها از عزیزانشان منتشر شده است و اینجاست همانجایی که آن «حس» به خواننده منتقل میشود. از اینجاست که دیگر نمیتوان کتاب را زمین گذاشت و خواننده میخواهد تا پایان آن را یکسره بخواند.
در خاطرات بازماندگان بیش و پیش از هر چیز زندگی دیده میشود با همهٔ زیباییهایش در عین سادگی. غمها و شادیها، اشکها و لبخندها، خوشیها و ناخوشیها، حس بودن، حس آرامش، حس شادی، چشمانتظاری، بیم و امید، آرزوهای شیرین و وعدههای دیدار دوباره و بعد… حس فقدان، حس درد، حس رنج، بیقراری و «آرزوهای گرهخورده در آسمان» از قلم کسانی که عزیزترینهایشان را از دست دادهاند. در این خاطرات از همهچیز هست، از عطر بوی گلپر در آتش، درختی که سلامکردن به آن واجب است، طعم چای لاهیجان و پالتوی پشمی دوختهشده توسط مادر تا نهالهای کاشتهشده بهیاد آن عزیزان ازدسترفته در نقاط مختلف جهان از لندن تا تهران و تا زاگرس و در نهایت آنچه که از دلِ همهٔ این خاطرات برمیخیزد این است که: «هیچ چیزی در جهان مقدستر از زندگی نیست.»
این کتاب پس از انتشار روی پلتفرم Google Play Books بهتازگی به صورت چاپی هم در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. از نقاط قوت نسخهٔ الکترونیک کتاب روی پلت فرم Google Play Books امکان جستوجو در محتوای آن با کلیدواژهها از طریق قابلیت جستوجوی برنامهٔ کتابخوان Google Play Books و نیز امکان یادداشتنویسی و نشانه گذاری برای رجوع دوباره در صفحات مختلف کتاب است که البته امکان جستوجو تنها در دستگاههای مجهز به سیستم عامل Android فعال است.
همانند هر اثر دیگری کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم» هم در محتوا و هم در ارائه بینقص نیست. البته همانطور که اشاره شد باید گفت که این کتاب، کتاب تاریخ نیست، ولی با توجه به ماهیت تاریخی آن بهویژه توصیهٔ نویسنده به شرکت کنندگان کلاس برای گرهزدن خاطرات به تاریخ، شاید دقت به برخی ظرافتها بتواند در هرچه بیشتر ماندگارشدن آن کمک شایانی کند. از آن جمله میتوان به برخی نقایص در مقابلهٔ محتوا دستکم با اسنادِ در دسترس عموم مانند گزارش رسانهها اشاره کرد. بهعنوان مثال نویسنده در معرفی کتاب (صفحهٔ ۱۸)، «راشل» خرگوش زندهیاد مهدیه قوی، مسافر جوان پرواز ۷۵۲ را تنها بازماندهٔ پرواز معرفی میکند. این در حالی است که چند روز پس از آن حادثه رسانههای ایران از فردی بهنام واحد شهبازی، بهعنوان تنها مسافر بازمانده از پرواز نام بردند که بهدلیل توقیف خودرو وی از سوی پلیس بهدلیل سرعت زیاد، حتی با گرفتن تاکسی نتوانسته بود خودش را به آن پرواز برساند و با دردستداشتن بلیت، چند دقیقه پس از پرواز هواپیما به فرودگاه رسیده بود و همچنین گزارش چند تن از خانوادههایی که برای بدرقهٔ عزیزانشان به فرودگاه رفته بودند و از کسانی گفته بودند که پیش از پرواز از هواپیما پیاده شده بودند؛ موضوعی که در گزارش تحقیقی انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز ۷۵۲ هم بازتاب یافت. همچنین یکدست نبودن رسمالخط کتاب یا معدود اشتباهات تایپی نکات دیگری است که البته با توجه به تعدد نویسندگان در بخش خاطرات دور از انتظار نیست، ولی شاید ویراستاریِ کلیِ کتاب بتواند با پیراستن این اشتباهات اندک بر غنای کار بیفزاید.
از نکات مربوط به نسخهٔ الکترونیک کتاب هم میتوان به از چپ به راست ورقخوردن آن، نبود امکان جستوجو در دستگاههای مجهز به سیستم عامل iOS و آساننبودن خواندن کتاب در صفحات نمایش کوچک مانند گوشیهای iPhone بهدلیل استفاده از قالب چیدمان ثابت (Fixed Layout) اشاره کرد که امکان متناسبکردن خودکار اندازهٔ حروف نوشتار با ابعاد صفحهٔ نمایش را ندارد و کاربر برای خواندن آسانتر، ناگزیر از بزرگکردن کل صفحه و پیمایش (scrolling) صفحه به چپ و راست و بالا و پایین با انگشت است.
در هر حال باید گفت که بیشک کتاب «به کییف که رسیدم زنگ میزنم» اثری است ارزشمند برای ثبت برههای فراموشنشدنی در تاریخ معاصر ایران و انتقال دست اول حس درد و رنج طاقتفرسایی که بازماندگان آن فاجعهٔ هولناک متحمل شدند. این کتاب نه تنها یادآوریای است از آنچه که در جریان فاجعهٔ سرنگون کردن پرواز ۷۵۲ رخ داد، بلکه نمونهای است موفق از راهی که بازماندگانی دلیر برای خلق این اثر طی کردند و همزمان با بهدوشکشیدن کوهی از درد و اندوه برای ماناکردن نام و یاد عزیزان بیگناهشان دستبهقلم شدند. همچنین باید به منیرو روانیپور که با کوششی مثالزدنی آنان را در این راه راهنمایی کرد و خلق چنین اثر ارزشمندی را میسر ساخت، دستمریزاد گفت.
علاقهمندان میتوانند نسخهٔ چاپی کتاب را از سایت آمازون از طریق این لینک و نسخهٔ الکترونیک آن را از سرویس کتاب الکترونیک Google Play Books که هم برای خواندن روی کامپیوتر و هم برای تلفنهای هوشمند و تبلتهای مجهز به سیستمعاملهای Android و iOS در دسترس است، خریداری کنند.
برای خرید نسخهٔ الکترونیک این کتاب از لینک زیر دیدن کنید: