دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور
در شمارهٔ پیش خواندید که شکیب پس از آنکه بهطور غیرقانونی به سوئد رفت و در آنجا پناهنده شد، توانست از طریق برنامهٔ بشردوستانه که پدر و مادر و خواهران و برادرانش برایش درخواست داده بودند، به کانادا مهاجرت کند. او پس از آمدن به کانادا، توانست کار خوبی هم پیدا کند. شکیب طی مدت زندگیاش در کانادا تا زمانی که گذرنامهٔ کاناداییاش را بگیرد، هر بار که پدر و مادرش خواستند تشکیل خانواده بدهد، از این امر شانه خالی کرده بود. تا اینکه نهایتاً به آنها گفت در زمان اقامتش در سوئد با دختری سوئدی ازدواج کرده و سه فرزند هم دارد. حالا ادامهٔ ماجرا…
وقتی صحبتهای شکیب تمام شد، احساس کرد والدینش نیاز دارند کمی با خود تنها باشند. روز بعد باز هم سعی کرد به آنها، البته اینبار به مادرش، بیشتر نزدیک شود. کمی که با هم صحبت کردند، حس مادرانه سراغ مادر شکیب آمد و از شکیب خواست که عکس نوههایش را به او نشان دهد. مادر پس از دیدن عکس نوههایش، ناخودآگاه گفت دوست دارم آنها را ببینم. با شنیدن این جمله، شکیب بسیار شاد شد و فهمید که مادر میتواند پدر را هم متقاعد کند. شکیب اینطور ادامه داد:
«مادرم، خیلی خوشحالم که من را درک کردید. و الان کاری که میتوانم انجام دهم، پروندهٔ اسپانسرشیپی همسر را سریعاً آماده کنم و به وزارت مهاجرت کانادا بفرستم تا آنها بتوانند زودتر به کانادا بیایند. همسر و فرزندانم هم خیلی علاقهمندند که با شما و خانوادهام آشنا شوند و شما را ببینند. من سالهای سختی در سوئد داشتم و سعی کردم زندگی را به بهترین شکل ممکن هدایت کنم. تنها آرزوی من الان این است که همسر و فرزندانم هم به من ملحق شوند و همه در کنار هم زندگی کنیم.»
شکیب بلافاصله با یکی از دوستانش که قبلاً پروندهٔ اسپانسرشیپی همسر را انجام داده بود و همسرش به کانادا آمده بود، تماس گرفت و با کمک و راهنمایی او خیلی سریع دستبهکار شد و پروندهٔ تکمیلشده را بههمراه تمامی مدارک مورد نیاز به دفتری در شهر میسیساگا که مسئولیت بررسی پروندههای اسپانسرشیپی را بهعهده دارد، ارسال کرد.
حدود چهار ماه پس از ارسال پرونده، ایمیلی از دفتر مربوطه به شکیب ارسال شد که شوکهاش کرد. در نامهٔ ارسالی قید شده بود:
«نظر به اینکه شما در زمان تشکیل پروندهٔ مهاجرتی خود هیچ اشارهای به داشتن همسر و فرزند نکردهاید و در تمامی فرمها و مستندات ارسالی، خود را مجرد قید کردهاید و همچنین در بدو ورود و زمانی که افسر مرزبانی کانادا، مشابه تمامی پروندهها، با شما مصاحبهای داشته است، باز اشارهای به داشتن همسر و فرزند ننمودهاید، همسر و فرزندان شما شامل حال برنامهٔ اسپانسرشیپی نمیشوند و بههمین دلیل شما واجد شرایط نیستید. با اینحال پروندهٔ شما، بهدلیل اقامت همسر در کشور سوئد، برای بررسی بیشتر به سفارت کانادا در شهر لندن ارسال میشود. در صورتی که سفارت کانادا که مسئول بررسی واجد شرایط بودنِ همسر و فرزندان شماست، تشخیص دهد که به استناد قانون مهاجرت کانادا، آنها بهعنوان فامیل وابسته شناخته نمیشوند، پرونده را مردود اعلام میکند، ولی شما امکان اقدام برای فرجامخواهی را دارید که مراحل آن و کارهایی که باید انجام دهید، به اطلاع شما و همسرتان رسانده خواهد شد.»
شکیب زمانی که ایمیل ارسالی را خواند، تا مدتها در بهت و حیرت بود. هر چه والدینش از او سؤال میکردند که چه اتفاقی افتاده است، هیچ پاسخی به آنها نمیداد. پس از چند روز، زمانی که شکیب توانست خودش را بازیابی کند، جریان را برای خانوادهاش تعریف کرد.
پدر شکیب گفت:
«حتماً افسر پرونده اشتباه کرده است. شما ازدواج کردهاید و سند رسمی ازدواج دارید. از همه مهمتر، فرزند دارید. تو هم که اقامت کانادا را داری، یعنی چی که آنها جزو فامیل وابستهٔ تو نیستند؟! پس آن سفرهایت به سوئد چه بود؟ آیا گفتی که میرفتی تا آنها را ببینی؟ من مطمئنم که اشتباه کردهاند و سفارت کانادا در لندن که پرونده به آنجا منتقل شده، بهتر بررسی میکنند و پاسخ مثبت میدهند. نگران نباش.»
سه ماه بعد، شکیب و همسرش ایمیلی از سفارت کانادا در لندن دریافت کردند که تمامی موارد اشارهشده در ایمیل دفتر میسیساگا را تأیید و در نهایت پرونده را مردود اعلام کرده بود و شرایط و موارد اقدام برای فرجامخواهی را مشخص کرده بودند.
شکیب مجدداً با همان دوستی که کمکش کرده بود صحبت و از او چارهجویی کرد. دوست شکیب به او گفت پس تا دیر نشده است برای فرجامخواهی اقدام کن و بد نیست با یک متخصص این کار هم مشورتی داشته باشی.
شکیب با پرسوجو با وکیلی که تخصص او دادگاههای فرجامخواهی بود، قرار ملاقاتی برای ارائهٔ شرح ماجرا گذاشت و از او چارهجویی کرد.
«ببین دوست من، شما باید در زمان تشکیل پروندهٔ مهاجرتی یا در نهایت در زمانی که در مرز ورودی در مصاحبه شرکت کرده بودید، ماجرا را و اینکه همسر و فرزند دارید اعلام میکردید. عدم اعلام واقعیت دربارهٔ شرایط کاری، تحصیلی و خانوادگی در پروندههای مهاجرتی علاوه بر اینکه جرم محسوب میشود، میتواند دردسرهای اینگونه هم داشته باشد. الان تنها راهکار شما درخواست فرجامخواهی است. باید تمام موارد را با دقت کامل برای سازمان مربوطه توضیح دهید با این امید که قاضی دادگاه متقاعد شود و پرونده برای بررسی مجدد به سفارت ارسال شود. شانس شما شاید حدود ۷۰ درصد باشد. اگر اینبار هم مردود شد، گزینههای شما یا دنبالکردن این پرونده در دادگاه فدرال کاناداست، یا آنکه ببینید همسر و فرزندان شما واجد شرایط کدام برنامهٔ مهاجرتی هستند تا بهطور مستقل برای مهاجرت به کانادا اقدام کنند. افسر پرونده کاملاً درست نظر داده است. بهدلیل عدم اطلاعرسانی شما، همسر و فرزندان شما طبق قانون مهاجرت کانادا در «کلاس فامیلی» قرار نمیگیرند.»
شکیب ناراحت و سرخورده، رفت تا مقدمات فرجامخواهی را فراهم کند با امید به آنکه قاضی مهربانی نصیبش شود.
شکیب در مدتزمان قانونیای که در اختیار داشت، پروندهٔ فرجامخواهی را به سازمان مربوطه ارسال کرد و باز هم در انتظار نشست، انتظاری سراسر دلهره و اضطراب.
سه ماه پس از ارسال پروندهٔ فرجامخواهی و کلی مستندات و شرححال کاملی مبنی بر آنکه تنها دلیل پنهانکردن شرایط تأهل خود در تمام این مدت فقط فرهنگ و سنت خانوادگی و ملیتی او بوده است و بههیچ عنوان قصد اغفال و یا پنهانکاری نداشته است، نامهای رسمی از دادگاه و سازمان مربوطه دریافت کرد که پس از سالها مجدداً اشک را به چشمان شکیب آورد.
قاضی دادگاه، نظر افسر پرونده را تأیید و درخواست فرجامخواهی را مردود اعلام کرده بود.
پایان