نماد سایت رسانهٔ همیاری

دیوید فاستر والاس، شعبده‌باز نثر – معرفی و نقد کتاب «یاد نئون بخیر»

دیوید فاستر والاس، شعبده‌باز نثر - معرفی و نقد کتاب «یاد نئون بخیر»

طاهره علی‌پناه جهرودی* – ونکوور

کتاب «یاد نئون بخیر» نوشتهٔ دیوید فاستر والاس، نویسندهٔ آمریکایی، است که پرستو گرانمایه آن را به فارسی ترجمه کرده است. چاپ نخست این کتاب در سال ۱۳۹۷ در ۱۶۶ صفحه توسط انتشارات ثالث منتشر شد. عنوان اصلی کتاب Oblivion (فراموشی) نام دارد و از سری داستان‌های آمریکایی قرن ۲۰ میلادی است. این کتاب در ژانر ادبیات داستانی پسامدرن می‌گنجد و شامل چهار داستان کوتاه است.

داستان نخست کتاب، یاد نئون بخیر، با عنوان Good Old Neon است و با بررسی زندگی نویسنده به این نتیجه می‌رسیم که این داستان نوعی حدیث نفس است. داستانی در سبک پست مدرنیسم که وضعیت انسان را در بحران‌های روزانه و سرخوردگی‌های مزمن توصیف کرده است. او در این داستان فراتر از طنز و استعاره می‌رود که یکی از ویژگی‌های سبک نوشتاری اوست و در این‌باره می‌گوید: «می‌خواهم استدلال کنم که طنز و تمسخر سرگرم‌کننده و مؤثر است و در عین‌ حال عامل یأس و ناامیدی بزرگ در فرهنگ آمریکاست.»

راوی در داستان «یاد نئون بخیر» می‌گوید: «تمام عمر ریاکار بوده‌ام. مبالغه نمی‌کنم، تقریباً هر کاری در زندگی کرده‌ام برای این بوده است که چهرهٔ خاصی از خودم به دیگران نشان دهم. آدم محبوبی بودم که پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری طی می‌کرد، اما اصلاً خوشبخت نبود… تقریباً آخرین کارم این بود که سراغ روانکاو رفتم.»

داستان «یاد نئون بخیر» بر معضلی فلسفی متمرکز است، با این پرسش که آیا می‌توان گفت انسان‌ها دارای شخصیت‌های معتبرند؟ یا فقط مشتی انسان بی‌کفایت با رفتارهایی دروغین‌اند، که موجب ازهم‌بیگانگی می‌شوند؟ او وقتی نزد دکتر روانکاو می‌رود، بدون آنکه به علت مراجعهٔ خودش به مطب فکر کند، مشغول ارزیابی وضعیت ظاهری و رفتاری دکتر و محل کار او می‌شود: 

«دکتر گوستافسون پیرمردی بود ملایم، گنده، با سبیلی حنایی و رفتاری خودمانی. به راحتی دارو تجویز می‌کرد. من از خوردن داروهای ضدِافسردگی طفره می‌رفتم. برایم بی‌معنی بود که قرص بخورم تا کمتر ریا کنم.»

«از همان روزهای اول بیشترین چیزی که در موردش دوست داشتم به‌هم‌ریختگی دفتر کارش بود. همه‌جا کتاب و کاغذ ریخته بود… او روی صندلی درب‌وداغانی می‌نشست، پشت صندلی‌اش یکی از آن روکش‌هایی داشت که راننده تاکسی‌ها روی صندلی‌شان می‌کشند. صندلی‌اش برایش کوچک بود، برای همین مجبور بود قوزکرده بنشیند و پاهایش را صاف روی زمین بگذارد و با صندلی به عقب خم شود و خم شدن باعث می‌شد صندلی با صدای بلندی قیژقيژ کند. اگر پاهایش را می‌خواست روی هم بیاندازد، زانویش تا چانه‌اش بالا می‌آمد. اگر قرار بود من روی این صندلی بنشینم، سروصدایش دیوانه‌ام می‌کرد.»

راوی از اینکه به زعم خودش دکتر گوستافسون را نیز بازی داده بود، سرخورده می‌شود.

«برای مدتی دکتر گوستافسون را بازی داده بودم، او هم آدم ساده و زودباوری است. دیگر امیدی برایم نمانده بود. او معجزه‌ای بلد نبود تا مرا از این اسارت خودساختهٔ ریا و اندوه نجات دهد.»

راوی درد خود را می‌داند و برای همین رفتارهای دکتر برایش مضحک و بی‌اعتبار است. توصیه‌ها و داروهای او را جدی نمی‌گیرد، حتی دست آخر به این نتیجه می‌رسد که او همجنس‌گرایی است که در اثر پنهان کردنِ آن دچار سرطان روده شده است. 

«حقیقت این بود که از نظر من دکتر گوستافسون همجنس‌گرایی‌اش را سرکوب کرده بود و حق نداشت از بیماران پول بگیرد تا ناسازگاری‌های روان خودش را بر آن‌ها فرافکنی کند… »

«مواجهه با آدم‌های زودباور غمگینم می‌کند. یکی از نتایج پارادوکس ریاکاری همین است که آدم گرچه می‌کوشد همه را فریب دهد، آرزو دارد کسی را پیدا کند که شبیه خودش باشد و فریب نخورد.»

این داستان مرثیه‌ای است که نویسنده برای خودش سروده است. طنز تلخ عجین‌شده با این داستان نوعی فراطنز است که بعد از طعنه می‌توان آن را به‌عنوان لایهٔ چهارم طنز در ورای بازگشت به اخلاص توصیف کرد. اخلاص و اخلاص جدید (new sincerity) اصطلاحی است که بعضاً مترادف پسامدرنیسم تعریف می‌شود. 

«اگر بگویم که دکتر گوستافسون هرگز هیچ حرف جالبی نمی‌زد و هیچ مدل به‌دردبخور نبود و نگاه تازه‌ای ارائه نمی‌داد، دروغ گفته‌ام، مثلاً یکی از فرض‌های اولیهٔ او این بود که اساساً در زندگی تنها دو راه پیش پای انسان وجود دارد؛ ۱) عشق، ۲) ترس و این دو هرگز هم‌زمان بروز نمی‌کنند. مردان امروز مدام در هراس‌اند، هراس از اینکه به‌قدر کافی بزرگ نباشند و باید مدام مردانگی خود را به دیگران ثابت کنند تا کمی احساس امنیت داشته باشند و این ترس، عشق واقعی را ناممکن می‌کند… »

داستان دارای ساختار روایی غیرمتعارف است و راوی تا پایان داستان، در بدبینی بی‌امان خود باقی می‌ماند. 

By Steve Rhodes on Flickr

نویسندهٔ کتاب در مجموعه داستان «یاد نئون بخیر» فقط قابلیت کم‌نظیر استعدادهای خود را به ما نشان می‌دهد. او غالباً به‌دنبال نوعی ناسزاگویی به خود است و عوامل ناامیدی و سکون بزرگ در فرهنگ آمریکا را در آثار خود نمایان و محکوم می‌کند. 

دومین داستان این مجموعه با نام «روح و جان آهنگری نیست» متنی شبیه چهل‌تکه دارد، شخصیت‌هایی آشفته و روان‌پریش که در دنیایی سیاه و هراس‌آور به‌سر می‌برند. 

ترنس ولان، راوی قصه، فرانک کالدول، کریس دِماتایز و مَندی بِلِم چهار دانش‌آموز بودند که روزنامهٔ محلی «دیسپچ» به آن‌‌ها لقب چهار گروگان بی‌خبر داده و آن‌ها را کندذهن و مشکل‌دار و کم‌عقل عنوان کرده بود، چون هنگامی که همهٔ بچه‌های کلاس به‌دلیل حضور معلم دیوانه‌شان که موجب ترس آن‌ها شده بود از کلاس فرار کردند، این چهار نفر خشکشان زده و از جایشان تکان نخورده بودند. 

آشفتگی زمان و مکان در روایت و تغییر مدام زاویهٔ دید راوی و ذکر بیش‌ازحد جزئیات برای آشفتن بیشتر متن و حضور شخصیت‌های درمانده و روان‌پریش اهالی، به‌خصوص والدین بچه‌ها و مسئولان مدرسه، خواننده را آزرده و متألم می‌کند. ناهنجاری‌هایی مثل وجود مدرسهٔ نابینایان و ناشنوایان در جوار مدرسهٔ بچه‌های نرمال و مواجههٔ غم‌انگیز هرروزه با آن‌ها و نمایش مصائبی که دامنگیر این بچه‌های کم‌‌توان در رابطه با سایرین می‌شود، توصیف‌ناپذیر است.

راوی که روی صندلی کنار پنجره مشرف به حیاط مدرسه در کلاس نشسته است شاهد وقایعی است که در محیط بیرون رخ می‌دهد. او خانوادهٔ بسامانی ندارد، مادرش توهم و پدرش بیماری افسردگی دارد. برادرش وقتی به سن بلوغ رسید، دچار ناراحتی روحی شد. معلم‌های مدرسه همه صدمه‌دیده و مریض‌اند، به‌خصوص آقای جانسون که منشور حقوق آمریکا را تدریس می‌کند، مشکل روانی خطرناکی دارد. معلم موسیقی که «یوکللی» می‌نوازد، گاهی برایشان دربارهٔ ارواح می‌خواند. او وقتی عصبانی می‌شود، شاگردان را با خطکشی که در جیب روپوشش دارد، به‌شدت تنبیه می‌کند. 

روت سیمون، دختر همسایه، نابیناست و پدر فقیر و زحمتکشی دارد که دو شیفت کار می‌کند، مادر روت بیمار است. یکی از همسایگان آن‌ها پسرشان ناشنواست، شبی در خانه‌شان آتش‌سوزی می‌شود و چند تن از اعضای خانواده‌اش دچار سوختگی شده و سرانجام مجبور به ترک آنجا می‌شوند. آقای جانسون پای تخته سیاه دچار جنون می‌شود و فاجعه می‌آفریند. معلم بچه‌های کم‌توان، نابینا و ناشنواست و پشت میزش نشسته و همیشه لبخند احمقانه‌ای بر لب دارد. خلاصه در این داستان مصیبت و بدبختی بر سر آن جامعهٔ کوچک آوار است.

داستان سوم، «پیشگامی دیگر» نام دارد. روایتی است از مسافری که در سفر هوایی خود حکایتی از مسافرانی را که در صندلی جلوی او نشسته‌اند، می‌شنود و در واقع استراق سمع می‌کند. در خط هوایی یونایتد ایرلاین، بدین شرح که پسربچه‌ای در یک روستای عصر پارینه‌سنگی یا میان‌سنگی متولد می‌شود،‌ البته کسی نمی‌دانست این روستا کجای دنیاست در میان یک جنگل، جنگلی بارانی شاید در آسیا یا آمریکای جنوبی و مکانی بدوی. زندگی در خیمه و پانتئیسم (همه‌خدایی-بی‌دینی) و شَمَنیسم (اعتقادات جوامع غیرمتمدن) و ابتدایی‌ترین شکل شیوهٔ معیشتی. این کودک با توانایی‌های مافوق بشری و ماوراءالطبیعه به دنیا می‌آید. کودک که سه‌ساله می‌شود، به حل معضلات و مناقشات مردم می‌پردازد. فرمانداران روستا حضانت کودک را از پدر و مادرش می‌گیرند و وضعیت حقوقی ویژه‌ای برایش تعریف می‌کنند و در مرکز هندسی روستا برای او سکویی چوبی درست می‌کنند، مقررات دقیقی وضع می‌کنند و برای پرسش و پاسخ جلوی او صف می‌کشند و پیشکش‌هایی هم تقدیمش می‌کنند. داستانی با زمان و مکانی غیرخطی و غیرواقعی…

داستان چهارم با عنوان «فلسفه و آینه» که بسیار کوتاه و حدود ۱۲ صفحه است، ماجرای زنی است که برای زیبا شدن و رفع خطوط صورتش دست به جراحی زیبایی می‌زند و به‌کل از شکل طبیعی خارج می‌شود، طوری‌که پسرش او را به عروس فرانکشتاین تشبیه می‌کند. قصه مبیّن معضلات روحی‌ای است که در ارتباط اجتماعی و خارج از خانه برای این زن ایجاد می‌شود. 

بخش عمده‌ای از مجموعهٔ فراموشی (یاد نئون بخیر) دارای حس شدید آشفتگی است. گرچه داستان‌ها آرایه‌ای روشن از شخصیت‌ها، اشیاء و موجودات غم‌انگیز است، ولی به‌طرز رقت‌انگیز و غیر قابل انکاری مضحک و جذاب هم هستند، طوری‌که به والاس «شعبده‌باز نثر» لقب داده‌اند. 

دیوید والاس یکی از تأثیرگذارترین و نوآورترین نویسندگان بیست سال اخیر است. او احساساتی انسانی را با حساسیت کشف می‌کرد. کتاب فراموشی از آخرین آثار داستانی چاپ‌شده پیش از مرگ والاس است و از پخته‌ترین، تلخ‌ترین و دشوارترین داستان‌های اویند. آثار هنرمندانی نظیر دیوید والاس که روح زمانهٔ خود را دریافته‌اند، حامل نگرش فلسفی این زمان یعنی حامل محتوای هستی‌شناسانه است. آشفتگی جهان داستان بازتاب آشفتگی جهان واقعی است. دیوید والاس بیش از بیست سال از اختلال افسردگی اساسی رنج می‌برد و پس از سال‌ها مبارزه با افسردگی در سن ۴۶ سالگی در اثر خودکشی درگذشت.

پرستو گرانمایه، مترجم کتاب «یاد نئون بخیر»، برندهٔ جایزهٔ سومین دورهٔ جایزهٔ بهرام صادقی در سال ۱۳۹۵ برای داستان «هوش سبز»‌ است. مجموعه داستان «یاد نئون بخیر» در واقع کتابی فلسفی است، نه داستانی و ایشان با ترجمهٔ روان و خوب خود، خواندن و فهم این کتاب را آسان کرده است. در ضمن این کتاب با عنوان «فراموشی» در سال ۱۳۹۷ با ترجمهٔ ادریس رنجی توسط نشر هیرمند نیز به چاپ رسیده است.

طاهره علی‌پناه جهرودی

۱۰ مهٔ ۲۰۲۰ 


*طاهره علی‌پناه جهرودی، عضو سابق شورای مرکزی انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران است. وی فعالیت خود را در مطبوعات در سال ۱۳۷۶ آغاز کرد که تا سال ۱۳۸۶ ادامه داشت. در این مدت، از ایشان، چهل نقد فیلم و دوازده مقالهٔ سینمایی منتشر شده است. علی‌پناه جهرودی همچنین داور انجمن در بیست و پنجمین جشنوارهٔ فجر بوده است. وی سمت‌های کارشناس قوهٔ قضاییه کتاب و کتاب‌شناسی، کارشناس امور حقوقی فیلم و سینما، کارشناس مسئول طرح‌ها و بررسی‌ها در معاونت سینمایی وزارت ارشاد (۱۳۵۶ تا ۱۳۸۶)، و تدوین فرهنگ سینماپیشگان ایران را در کارنامهٔ حرفه‌ای خود دارد.

خروج از نسخه موبایل