طالعبینی دوهفته!
درود و هزاران درود به فرزندان عزیزتر از جانم. مادر جان، من آنقدر این روزها غصۀ ایران را میخورم که گلویم اندازۀ گردو ورم کرده است. هی توی گوی بلورینم میبینم، هی غصه میخورم. گوی بلورین داشتن اینش بد است. اما بخش خوبش دیدن طالع شما بچههای نازنینم است. در این دو هفته، ماه در نشان قوچ است. این یعنی اینکه دو هفتهٔ پر کار و تلاش را در پیش خواهید داشت. تنبلها هم تنبلی را کنار میگذارند.
مادرجان گوی بلورینم یک مریضی برایتان میبیند که به احتمال زیاد بهخاطر خوردن سوسیس و کالباس وکیومشده است. گفتم جلو جلو با تکنولوژی پیشرفتهٔ گوی بلورینم خبر بدهم که به فامیلتان بگویید از ایران به جای سوسیس و کالباس، زعفران و هل و دارچین بیاورند، چون حتی اگر از شامهٔ سگهای فرودگاه بگذرد، که نمیگذرد عاقبتش همین میشود که گفتم.
مادر جان، خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج. گوی بلورینم دارد نشان میدهد که خشت اولتان چنان کَجَکی است که دارد چَپَکی میرود بالا. پس لطفاً خشتتان را راست بگذارید. ضمناً آدم توی بلک فرایدی و سایبر ماندی و اینها خودش را از خرید کردن خفه نمیکند. چه خبر است این همه خرتوپرت و زَلَم زیمبو. آنقدر خرید کردهاید که تا هفت پشتتان هم میتواند با اینها سَر کند بهجای این کارها در گیوینگ تیوزدی کمکی به یکی از خیریههای شهرتان میکردید! حالا هم که تاریخش گذشته اگر کمکی بکنید، جای دوری نمیرود.
گوی بلورینم شما را روی یک بلندی نشان میدهد که دارید با شور و هیجان سخنرانی میکنید. شکمتان را صابون نزنید، مادر. قرار نیست رئیسجمهور، نخستوزیر یا سناتور یا حتی نمایندۀ محلهتان شوید. بلکه دارید برای هموطنان در گروه همیاری سخنرانی میکنید و نصیحتشان میکنید که به جای این کار، آن کار را بکنید. حالا که جوگیر شدهاید، مواظب باشید از روی چهارپایه نیافتید.
گوی بلورینم شما را نشان میدهد که در دو هفتهٔ پیش رو برای تعمیر یکی از وسایل خانهتان دربهدر دنبال مغازهٔ فارسیزبان میگردید. عوض گشتن دنبال مغازهٔ فارسیزبان، بنشینید انگلیسیتان را خوب کنید تا اینقدر دنبال یک فارسیزبان نباشید. شاید اصلاً در آن تخصص هموطنی کار نمیکرد. مادر جان، خود من سوادم اکابر است. اما انگلیسی را در حد غزلیات شکسپیر حرف میزنم.
بگذار کنار آن گوشی لاکردار را. گوی بلورینم نشان میدهد که موبایلتان را عوض میکنید و عین ندید بدیدها کاری میکنید که اطرافیانتان روزی ده بار برای سرنگونی گوشیتان نقشه میکشند. من همهچیز را توی گویم میبینم. گوشی نو مبارک، مادر جان. اما اگر بیجنبهبازی دربیاورید از همینجا فوتی میکنم که قدرتش ده برابر گردبادهای ساحل شرقی آمریکا باشد. آن وقت پشت گوشتان را دیدید، گوشیتان را هم دیدید.
فرزندم، دورت بگردم ، گروه همیاری برای این است که ما توی غربت یک جایی داشته باشیم دور هم جمع شویم و دردودل کنیم. برای پیچیدن به پرو پاچۀ این و آن نیست. والا صدای گوی بلورین من هم درآمد که این بنده خدا چرا از همهچیز شاکی است و مدام دارد غر میزند. خودتان را به آن راه نزنید. شما را میگوید. اگر بار دیگر ببینم گیر الکی میدهید، از اینجا وردی میخوانم که انگشتتان قفل شود و نتوانید غرغرتان را بنویسید.
مادر جان گوی بلورینم مکانی بازسازیشده در خانهتان را نشان میدهد که دارد مثل الماس میدرخشد. آنقدر این مکان زیباست که آدم دلش میخواهد برود آنجا بنشیند و به جاذبۀ زمین و نسبتش با سیارات فکر کند. حیاطتان نیست، مادر. دستشوییتان است که بازسازی میشود و آنقدر قشنگ است که من از اینجا دارم میبینم و برایش ضعف میکنم. با این دستشویی شما، آدم دلش میخواهد مدام دست به آب برود.
مادر جان، گوی بلورینم نشان میدهد در دو هفتهٔ پیش رو گلاب به رویتان یا دچار یبوست میشوید، یا زیاد دست به آب میروید. ممکن است آب دماغتان هم مدام چون رود روان جاری باشد. در هر سه صورت، لطفاً سریعاً به پزشک خانواده مراجعه کنید، نه گروه همیاری. مگر گروه مرکز اورژانس است؟
اوه اوه چه بوی سوختنیای از توی گوی بلورینم حس میکنم. کلاً همه را چزاندهاید حسابی. ماشالله زبان که نیست. نیش مار کبری است. اژدهای هفتسر است و باز که میشود، همهچیز را میسوزاند. دست از طعنه و کنایه زدن بردارید. اگر جیگرش را دارید، بدون نیش و کنایه حرفتان را بزنید. وگرنه بهجای اینکه فالتان را بگیرم، حالتان را میگیرم. از اژدها مژدها هم ترسی ندارم. محض اطلاعتان اژدهای دنریس تارگرین با فوت من سرنگون شد.
گوی بلورینم شما را میبیند که چهارنعل از پلههای بهبود رابطۀ عاشقانه بالا میروید و هیچکس نمیتواند جلوی شما را بگیرد. مادر جان، آنقدر سرعتتان زیاد است که از خود عشق هم جلو افتادهاید و عشق پشت سر شما هِنهِن کنان به نفسنفس افتاده است. یک چیزهای دیگری هم دارم میبینم که گوی بلورینم شطرنجیاش کرد. احترام به حریم خصوصی برای من و گویم خیلی مهم است.
گوی بلورینم شما را نشان میدهد که تلفن به دست به فامیلتان که دارد از ایران میآید سفارش نخود و لوبیا و عدس و برنج طارم و آفتابه لگن میدهید. مادر جان، مگر توی ونکوور قحطی نخود و لوبیا آمده؟ عوضش بگویید به این عزیزانی که حیوانات بیسرپناه را به کانادا میفرستند کمک کنند و چند حیوان زبان بسته را با خودشان بیاورند. من که تصمیم گرفتم یک سفر بروم ایران و در این کار کمک کنم.
به دوستی مشاورهٔ مالی میدهید و او سود زیادی میبرد. در نتیجه سهمی هم به شما میدهد و گوی بلورینم شما را پس از واریز سهم به حسابتان با نیش باز نشان میدهد. مادر جان، گوارای وجودتان باشد. اگر دوست داشتید، یک بخشی از آن را به کارهای خیر اختصاص دهید. بیخانمانها، کودکان کار در کشورمان و کلی کارهای خوب دیگر…