نماد سایت رسانهٔ همیاری

امیرنعیم حسینی: آنچه بیش از همه برای من اهمیت دارد، این است که چطور قصه بگویم

گفت‌وگو با امیرنعیم حسینی، به بهانهٔ نمایش «رابطه به‌ اضافه منهای یک» در ونکوور

گفت‌وگو با امیرنعیم حسینی، به بهانهٔ نمایش «رابطه به‌ اضافه منهای یک» در ونکوور

سیما غفارزاده – ونکوور

با سلام خدمت شما آقای حسینی، سپاسگزاریم که فرصت گفت‌وگویی در اختیار ما گذاشتید. در ابتدا، ‌به‌رسم همیشه مایل‌ایم برای آن دسته از خوانندگان ما که کمتر شما را می‌شناسند، کمی‌ از خودتان و پیشینهٔ فعالیت‌های هنری‌تان بگویید.

سلام. من هم از شما ممنون‌ام برای اینکه می‌دانم علی‌رغم همۀ گرفتاری‌ها، وقت می‌گذارید و زحمت تهیۀ این گفت‌وگو را می‌کشید.

فعالیت هنری من به‌صورت جدی از هجده سالگی با تئاتر شروع شد. آن موقع دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه فردوسی مشهد بودم و رضا بهبودی، که در حال حاضر یکی از بازیگرهای شناخته‌شدۀ تئاتر است، برای دور‌ای یک‌ساله در مشهد بود. بعد از رفتن رضا از مشهد، من و چند تایی دیگر از دوستان جریانی را که شروع شده بود، ادامه دادیم و اجراهای خیلی خوبی هم داشتیم. زمانی که درسم تمام شد، تقریبا مطمئن بودم که مهندسی عمران مسیری نیست که با روحیات من سازگار باشد و برای همین تصمیم گرفتم که بار دیگر ولی با شناخت کافی، رشتۀ مورد علاقۀ خودم را انتخاب کنم و دوباره در آزمون کنکور شرکت کردم و این‌بار در رشتۀ کارگردانی وارد دانشگاه صدا و سیما شدم. بعد از آنکه فارغ‌التحصیل شدم، چون بین هم‌دوره‌ای‌های خودم رتبۀ اول را داشتم، به من این اجازه داده شد که بدون کنکور برای فوق لیسانس هر دانشگاهی را که دوست دارم انتخاب کنم، که آن زمان انتخاب من کارگردانی تئاتر دانشگاه تربیت مدرس بود.

در طول دوران تحصیلم در دانشگاه، به‌هیچ‌وجه خودم را محدود به مباحث آکادمیک نکردم و عطش شدیدی به ساختن فیلم کوتاه، مستند و اجرای نمایش داشتم که همین مسئله هم کمک کرد که من نه‌تنها تجربه‌های خیلی خوبی در دانشگاه کسب کنم، بلکه با آدم‌های زیادی آشنا شدم که بعد از فارغ‌التحصیلی نقش تأثیرگذاری در ورود من به حیطۀ فعالیت حرفه‌ای داشتند و تا امروز چیزی حدود ده سال است که من به‌شکل کاملاً حرفه‌ای در زمینۀ فیلم و نمایش مشغول به کارم.

کمی از «رابطه به‌ اضافه منهای یک» برایمان بگویید؛ آیا این کار هم مانند اغلب کارهای دیگر شما به اثری مستند نزدیک است؟

اجازه بدهید من اول این توضیح را بدهم اگرچه ژانر مستند تقریباً محبوب‌ترین گونۀ سینماییِ من است و بیشتر تجربه‌های سینمایی‌ام هم در غالب مستند بوده، ولی در رابطه با تئاتر فقط یکی از کارهای من (از انعکاس شهرهای دور) در فرمت تئاتر مستند بوده و سایر تجربه‌های تئاتری‌ام بر پایۀ متن نمایشی بوده است که خب البته شخصیت‌ها مرتبط با آدم‌های زندگی روزمرۀ ما بوده‌اند.

دربارۀ نمایش «رابطه به اضافه منهای یک» که از ۵ تا ۱۰ ماه ژوئن (جون) به‌روی صحنه خواهد رفت، موضوع این است که من فکر می‌کنم همۀ ما به طریقی درگیر رابطه‌های مختلفی هستیم یا بوده‌ایم، اتفاقی که اکثر اوقات می‌افتد این است که رابطه‌ای تمام می‌شود ولی تأثیری که آن رابطه روی ما می‌گذارد تا مدت‌ها ادامه پیدا می‌کند، به‌قول یکی از شعرهای آقای کیارستمی:

«اکنون کجاست؟ / چه می‌کند؟ / کسی که فراموشش کرده‌ام.»

همین مسئله که البته یکی از دغدغه‌های همیشگی من هم بوده، دستمایه‌ای شد برای این که نمایش «رابطه به اضافه منهای یک» را آماده کنم. اما چیزی که در این نمایش نسبت به تجربه‌های قبلی برای من جدید است، شیوۀ اجرای این نمایش است که تلاش می‌کنم تا این کار به‌شکل تعاملی اجرا بشود، یعنی اینکه مخاطب در طول اجرای نمایش، فقط تماشاگر محض نباشد و برای لحظه‌هایی این فرصت را داشته باشد تا در روند اجرا تأثیرگذار باشد.

شما پیش از این نیز در ونکوور نمایش‌نامه‌هایی را کارگردانی کرده‌اید، از جمله «اتول بیوگرافی» و «از انعکاس شهرهای دور»؛ استقبال تماشاگران ایرانی از تئاتر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ خصوصاً در مقایسه با دیگر شهرهای ایرانی‌نشین کانادا مانند تورنتو و مونترآل، اگر که تجربه‌اش را دارید؟

این نمایش، چهارمین تجربۀ تئاتری من در ونکوور است و وقتی به کل مسیر این اجراها نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم یک جامعۀ تئاتربین در ونکوور در حال شکل‌گیری است و به‌نظرم حساسیت مخاطب به رویدادهای تئاتری شهر، روند روبه‌رشدی دارد.

من تجربۀ اجرا در شهرهایی را که گفتید نداشته‌ام، اگر چه گروه‌هایی را که در این دو شهر فعال‌اند خیلی خوب می‌شناسم، و بر مبنای همین شناخت، حدس می‌زنم به‌لحاظ استقبال تماشاگر ایرانی، تورنتو وضعیت بهتری از بقیۀ شهرها داشته باشد و البته فکر می‌کنم ونکوور در مقایسه با مونترآل بهتر است.

همان‌طور که اشاره کردید، این نمایش با شیوهٔ تعاملی اجرا خواهد شد، یعنی با تأثیر تماشاگران بر مسیر اجرای نمایش همراه است. چقدر این شیوه کار را دشوارتر می‌کند؟ آیا پیش از این هم تئاتری به این شیوه کار کرده‌اید؟

همان‌طور که گفتم، برای من این اولین تجربۀ کار به این شیوه است. سختی کار برای من در دو چیز است: اول به‌لحاظ فنی، به این معنی که سیستمی را که برای ارتباط با تماشاگر در نظر گرفته‌ام، برای خودم هم تازگی دارد و امیدوارم در خلال تمرینات این مسئله مرتفع بشود.

دوم متفاوت بودن اجرا در شب‌های مختلف است که خب این مسئله اگر چه به جذابیت کار کمک می‌کند، ولی چالش داستان این است که در هر اجرا این احتمال وجود دارد که اتفاقی تازه رخ بدهد.

با توجه به ۶ شب‌ نمایش پی در پی، در نظر گرفتن تعداد بازیگران، و بهای نسبتاً پایین بلیت، طبیعتاً این کار باید با هزینهٔ قابل توجهی همراه باشد. آیا از جانب جامعهٔ ایرانی مورد حمایت قرار گرفته‌اید؟

چیزی که واضح است اینکه اگر حمایت مالی دوستان ما وجود نداشت، اساساً امکان اجرای این پروژه برای ما مقدور نبود.

اما مسئله‌ای که من دوست دارم اینجا روی آن تأکید کنم، بحث حضور تماشاگر است. خب این مسئله خیلی طبیعی است که وقتی نمایشی یک شب اجرا بشود، خیلی از افراد برای آن شب برنامهٔ دیگری داشته باشند و اجرا را از دست بدهند، از سوی دیگر، خیلی‌ها ممکن است با وجود آنکه علاقه‌مند باشند که تئاتری را تماشا بکنند، تهیهٔ بلیت ۴۰ یا ۵۰ دلاری برایشان مقدور نباشد، به‌همین خاطر اجرای نمایش برای شش شب و با قیمت نسبتاً پایین برای خود من یک تست است، به این معنی که اگر ما این دو پارامتر را (یک شب اجرا و قیمت بالای بلیت) از نمایشی ایرانی حذف کنیم، آیا تأثیری در افزایش میزان مخاطب خواهد داشت یا نه؟ این موضوع، به این دلیل اهمیت دارد که اساساً اجرای نمایش باید در شب‌های متوالی باشد تا فرآیند اجرا برای گروه اجرایی به‌معنی واقعی اتفاق بیافتد. اینکه گروهی، چیزی حدود دو ماه و نیم زحمت بکشد و بعد تمام این زحمت در یک شب خلاصه بشود، به‌نظرم اشتباه است، چون خیلی احتمال دارد که در یک شب اتفاق خاصی برای نور، صدا یا یکی از بازیگرها پیش بیاید و اساساً این ریسک وجود دارد که همۀ زحمت‌ها به‌راحتی از بین برود.

پس خیلی خلاصه اگر بخواهم بگویم، اینکه ما برای اولین بار نمایشی ایرانی را برای شش شب به‌روی صحنه می‌بریم، به دو دلیل است، اول آنکه کشش مخاطب شهرمان را بسنجیم و دوم آنکه برای بازیگران شرایطی را مهیا بکنیم که فرصت بیشتری برای دیدنِ نتیجۀ زحمت‌های خودشان، در اختیار داشته باشند.

آیا در این نمایش برای جذب مخاطب غیرفارسی‌زبان، از بالانویس استفاده خواهید کرد؟ آیا این نمایش قابلیت اجرا به زبان انگلیسی را دارد؟

برای مدیوم تئاتر، خیلی به بالانویس اعتقادی ندارم. از نظر من، تئاتر هنری است که در آن تماشاگر باید تمام تمرکزش روی صحنه و اتفاقی که در لحظه رخ می‌دهد، باشد. برای همین دنبال کردن مسیر روایی و دراماتیک داستان از طریق نوشته‌ای که در بالا پخش می‌شود، به نظرم تمرکز تماشاگر را از صحنه دور می‌کند و شخصاً چه از منظر زیبایی‌شناسی و چه از لحاظ بحث ارتباط با مخاطب، ترجیح می‌دهم اگر قرارست مخاطب انگلیسی داشته باشم، کار به زبان انگلیسی اجرا بشود.

آیا فکر می‌کنید در صورت استقبال مردم، امکان اجرای مجدد این تئاتر در ونکوور هست؟ آیا در فکر اجرای آن در شهرهای دیگر کانادا هستید؟

معمولاً ترجیح می‌دهم کاری را که اجرا شده با فاصلۀ زمانی کوتاه دوباره به سراغش نروم، مخصوصاً این نمایش که شش شب اجرا خواهد شد.

اما اینکه آیا این کار را برای اجرا به شهرهای دیگر ببریم یا نه، باید بگویم به‌نظر من برای اینکه نمایشی این قابلیت را داشته باشد که در شهرهای مختلف اجرا بشود، باید چند ویژگی داشته باشد؛ اولاً باید گروه اجرایی خیلی بزرگ نباشد و دکور و وسایل صحنه باید جمع و جور و به‌راحتی قابل جابه‌جایی باشد، دوم اینکه باید شناخت کافی از تماشاگر نمایش ایرانی و شیوۀ تبلیغات در شهرهای دیگر مثل کلگری، مونترال و تورنتو وجود داشته باشد.

به‌همین خاطر، زمانی یک نمایش را برای اجرا به شهر دیگری خواهم برد که حداقل تا حدی اشراف بهتری به مخاطب آن شهر داشته باشم، یا اینکه مطمئن باشم گروه یا سازمانی بخشی از هزینه‌ها را پوشش خواهد داد. مسئله اینجاست که در خود ونکوور که عمدۀ هزینه‌ها به‌دلیل اقامت گروه اجرایی در این شهر، قابل حذف شدن است، در نهایت پروژه بدون سود مالی یا سود خیلی ناچیز انجام می‌شود، برای همین، در حال حاضر و با توجه به شرایط موجود، اجرای کار در شهری به‌جز ونکوور برای من هیچ توجیهی ندارد.

آیا شما در ایران هم نمایشی به روی صحنه برده‌اید؟ تفاوت‌های کار در ایران و کانادا را در این زمینه، چگونه می‌بینید؟

من در ایران سه نماش اجرا کرده‌ام: «دستور پخت یک کیک ساده»، «هر چند روز یکی از این خط‌ها رو پاک کن» و نمایش «آمِده یا چطور از شرش خلاص شویم».

نکته مثبتی که اجرای نمایش در ایران دارد، بحث دسترسی به طیف گسترده‌ای از تماشاگر و بعد بازیگر است. یعنی شما در انتخاب بازیگر هیچ محدودیتی ندارید و از آن طرف مطمئن‌اید که میزان قابل توجهی از تماشاگر را به همراه دارید.

اما محدودیتی که کار در ایران دارد، مجوزها و نظارت‌هایی است که از طرف ادارهٔ ارشاد و نهادهای مرتبط اعمال می‌شود. مثلاً تابستان سال گذشته، من دو نمایشنامه برای اجرا به ادارۀ ارشاد ارائه دادم که هیچ‌کدام مجوز نگرفت. نمایشنامه‌هایی که یکی از آن‌ها اینجا اجرا شده بود. برای همین، امتیاز اجرای نمایش در خارج از کشور این است که حاشیه‌های نظارتی برای گروه اجرایی وجود ندارد و آن‌ها درگیر بازی‌های ادارهٔ ارشاد نخواهند شد.

اما بزرگ‌ترین چالش پیش روی گروه‌های نمایش ایرانی در خارج از کشور، مسئلهٔ مخاطب و تماشاگر است. برای اینکه تعداد افرادِ علاقه‌مند به تماشای تئاتر محدودند و به‌همین خاطر گروه نمایش مجبور می‌شود تعداد شب‌های اجرا را به یک یا دو شب محدود بکند و این موضوع باعث می‌شود که پروژه توجیه مالی نداشته باشد و تنها علاقۀ شخصی گروه است که انگیزۀ اجرای یک نمایش می‌شود.

شما هم تئاتر کار کرده‌اید و هم فیلم کوتاه، به کدام‌یک تعلق خاطر بیشتری دارید؟ کدام‌یک را قالب بهتری برای بیان افکار و احساسات خود می‌دانید؟

برای من مسئله به این شکل است که خیلی وقت‌ها خودِ داستان یا ایده‌ای که در ذهنم شکل می‌گیرد، فرم را مشخص می‌کند. مثلاً مدیوم تئاتر این امکان را به من می‌دهد که با بازی‌های نوری، زمان و مکان قصه را بشکنم یا برای اینکه بخشی از داستان در ذهن تماشاگر شکل بگیرد، از تخیل تماشاگر استفاده کنم. از طرف دیگر، بعضی از سوژه‌هایی را می‌بینم که ناگزیرم با رویکرد مستند به‌سمت آن‌ها بروم یا بعضی وقت‌ها قصه‌هایی در ذهنم شکل می‌گیرد که من را به‌سمت ژانر داستانی سوق می‌دهد.

در مورد قسمت دوم سؤالتان، باید بگویم اگر چه شخصاً خیلی مستند را دوست دارم و این ژانر جذابیت خاصی برای من دارد، آنچه بیش از همه برای من اهمیت دارد این است که چطور قصه بگویم و داستان تعریف بکنم.

حال که صحبت فیلم شد، لطفاً کمی دربارهٔ فیلم «جای خالی» بگویید. چه شد که به فکر بازتولید فیلم «مشق شب» کیارستمی افتادید؟

من خودم از نسل بچه‌های فیلم «مشق شب» هستم و برای همین با همۀ ترس‌ها و نگرانی‌ها و استرس‌هایی که بچه‌های آن فیلم دارند، آشنا هستم. وقتی برای اولین بار این فیلم را دیدم، سؤالی که در ذهنم شکل گرفت این بود که بچه‌های امروز در مقایسه با نسل ما چقدر تغییر کرده‌اند؟ این مسئله همیشه در ذهن من بود تا زمانی که دومین دورهٔ کارگاه آقای کیارستمی را شرکت کردم، بعد از یکی از جلسه‌ها، من این ایده را مطرح کردم و ایشان خیلی استقبال کردند و به من اجازه دادند تا این کار را انجام بدهم. این شد که سال ۱۳۸۷ بعد از بیست سال، من دوباره برگشتم به همان مدرسه و از بچه‌های امروزی سؤال‌های مشابه فیلم «مشق شب» را پرسیدم و نتیجه‌اش شد فیلم «جای خالی» که بچه‌های دو نسل را با هم مقایسه می‌کند.

با سپاس دوباره از شما که دعوت ما را برای گفت‌وگو پذیرفتید، اگر موضوعی هست که مایل‌اید دربارهٔ آن صحبت کنید و در سؤالات بالا مطرح نشده است، لطفاً بفرمایید.

نکته‌ای را که به‌عنوان جملۀ پایانی دوست دارم بگویم، این است که اگر حمایت مالی گروه حقوقی بیژن، نورث شور کیا، مشاور املاک علی محب‌تاش، مجلهٔ فارسی مد، نورث شور رولینگ استاک، دفتر بیمهٔ آل وست، صرافی مانی وی و فرش آرارات نبود، مطمئناً این اتفاق رخ نمی‌داد. من معتقدم حمایت مالی از فعالیت‌های هنری نشان از فهم بالای این آدم‌ها از مقولۀ فرهنگ و هنر دارد و شخصاً قدردان محبت این دوستان هستم. در پایان امیدوارم کسانی که فرصت دارند، به تماشای این اجرا بیایند تا بهانه‌ای پیدا بکنیم برای اینکه بیشتر با هم حرف بزنیم، با دنیاهای هم آشناتر بشویم و هنر تئاتر ایرانی را در ونکوور حمایت کنیم.

خروج از نسخه موبایل