سیما غفارزاده – ونکوور
تصورش کمی دشوار است، اما واقعیست؛ آنچه که از اواخر دههٔ ۵۰ تا اواسط دههٔ ۸۰ یعنی همین چهل تا شصت سال قبل، در کانادا مرسوم بوده است، در کشوری که هماکنون بههمراه کشورهای حوزهٔ اسکاندیناوی و قارهٔ استرالیا بالاترین شاخص دموکراسی را در جهان داراست، جزو ۷ کشور صنعتی جهان است و شهرهای بزرگش از جمله تورنتو و ونکوور، سالهاست که نامشان در بین ده شهر برتر دنیا برای زندگی بهچشم میخورند. اما همینجا، در همین کشوری که حالا خانهٔ دوم ماست، شاید هم خانهٔ اول، تا تعبیر هر فرد از خانه چه باشد، در همین سرزمین، مرسوم بوده است که کودکان بومی را از خانواده و جامعهشان میگرفتهاند – البته که بدون اجازه و رضایت والدینشان – و سرپرستیِ آنها را به خانوادههای سفید از طبقهٔ متوسط میسپردهاند! گرچه این رسم یا عرف «اسکوپ دههٔ شصت» (The Sixties Scoop) نامیده میشود، در عمل تا دههٔ ۸۰ این روند ادامه داشته است و تخمین زده میشود که طی این دو دهه و اندی، حدود ۲۰٬۰۰۰ از کودکان بومیِ این سرزمین را از خانوادههایشان جدا کرده و به خانوادههای سفید سپردهاند. بیشترِ این بچهها در کانادا به سرپرستی گرفته میشدند، اما برخی نیز به آمریکا و اروپای غربی فرستاده میشدند. سیاست دولت کانادا در اجرای «اسکوپ دههٔ شصت» همچنان ادامه داشته، تا اینکه در اواسط دههٔ ۸۰ رؤسای قبایل بومی در استان انتاریو قطعنامهای علیه آن صادر کردند و محققان قضایی مانیتوبا آن را بهشدت محکوم کردند. پروندههای دادخواست بسیاری از طرف قربانیان آن دوره تشکیل شده است، از جمله یکی در استان انتاریو در سال ۲۰۱۰ و یکی نیز در استان بریتیش کلمبیا در سال ۲۰۱۱. «اسکوپ دههٔ شصت» بهعنوان یکی از سیاهترین فصولِ تاریخ کانادا شناخته میشود.
اما هر چه باشد، همین دموکراسیای که هماکنون در حدِ اعلایش – دستِ کم بهطور نسبی – در این کشور حاکم است، موجب شد نهایتاً جمعهٔ گذشته، ۱۱ ماه مه ۲۰۱۸، یک قاضی فدرال در ساسکاتون حکم این دادخواهی تاریخی را صادر نماید که بر اساس آن دولت موظف به پرداخت ۸۷۵ میلیون دلار خسارت شده است. از این میزان، ۷۵۰ میلیون دلار به بازماندگان و ۷۵ میلیون دلار به بنیادهای التیام اقوام اولیه میرسد و ۵۰ میلیون دلار نیز هزینههای دادرسی است. یکی از وکلایی که در این پرونده با اقوام اولیه کار کرده است، میگوید: «مردم دربارهٔ پول حرف میزنند و آن، چیزی است که سر خط خبرها را میسازد، اما بهواقع آنچه بسیار مهمتر است، آشتی، بهرسمیت شناختن و عذرخواهیست که تازه آغاز شده است… »
* * * * *
و اما در جهان، سیر حوادث و فجایع شتاب عجیبی دارد. نمیدانم بهراستی چه میشود گفت تا در دام کلیشه نیافتاد، آنگاه که قرارست از این دنیای غریب حرف بزنی، از دنیایی که در آن ما انسانها، هر یک باید محکم در جای خود بنشینیم و مراقب باشیم کلاهمان را باد نبرد، چرا که این کرهٔ گرد روی انگشت سبابهٔ کسی میچرخد که تنها ادعای خدایی نکرده است؛ هنوز نکرده است… وقتی در کمال بهتِ همگان انتخاب شد، گفتند، دوام نخواهد آورد؛ یک میلیاردر کوچکمغز را چه به ادارهٔ قَدَرترین کشور جهان! گفتند، خودش کنار خواهد رفت. بعد گفتند، آنهمه مشاوران سیاسی ریز و درشت دور و برش برای چیست! لابد به مددِ مغزهای حزب جمهوریخواه شاهد دورهٔ دیگری از اعمال سیاستهای راستگرایانه در آمریکا و دنیا خواهیم بود؛ چیزی که طبعاً مایهٔ تأسف و ناامیدی انسانهای دموکرات و آزاداندیش است، اما آنچه دنیا را شگفتزده کرده است، چیزی فراتر از اینهاست؛ «شمارهٔ ۴۵» (The 45) بهتدریج دارد برنامهها و طرحهای جنجالبرانگیزش – بهزعم خود وعدههای انتخاباتیاش – را عملی میکند. بسیاری البته به این طرحها خندیدند؛ بهطور مثال به دیوار ساختنش در مرزهای جنوبی آمریکا. اما او اواخر فوریهٔ امسال رأی قاضی را برای ساختنِ دیوار گرفت و حالا تنها منتظر کنگره است برای تصویب بودجهاش! و در رابطه با برجام، علیرغم تمام تلاشها و رایزنیهای دیگر کشورهای شورای امنیت سازمان ملل برای حفظ توافقنامهٔ هستهای با ایران، وی سهشنبهٔ هفتهٔ گذشته اعلام کرد که عزمش برای خروج از این توافقنامه جزم است، و شادیِ کوبندگانِ بر طبل جنگ را دوچندان کرد. و هم او بود که انتقال سفارت آمریکا در اسرائیل را از تلآویو به اورشلیم – که رؤسای جمهور قبلی از انجامش طفره رفته بودند – وعده داد و عملی کرد! دوشنبهٔ گذشته، در هفتادمین سالگرد تشکیل کشور اسرائیل، روز نکبت برای فلسطینیها – دختر و دامادش (مشاوران ارشد رئیس جمهور) به نیابت از طرف او در حالی گشایش سفارت جدید آمریکا را در اورشلیم جشن گرفتند که همزمان در نوار غزه ۵۸ فلسطینی کشته و ۱۳۵۰ فلسطینی دیگر زخمی شدند؛ فلسطینیهایی که در اعتراض به این حرکت در نوارِ همیشه-خونینِ غزه تظاهرات کرده بودند…
من اما، کلامی نمییابم تا حالِ دنیایمان را وصفی باشد، مگر آنکه کلام زیبا و غنیِ شاملوی بزرگ را به عاریت بگیرم:
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد…