داود مرزآرا – ونکوور
۱- من و زنبرادر شوهرم در زندگی دو خانواده، همیشه جاری هستیم.
۲- با تغییر فصلها ما پیر میشویم.
۳- درختی روی شاخهاش این نوشته را آویزان کرد: «اگر به سراغ من میآیید، تبر نیاورید.»
۴- مصاحبۀ گورکن با پنجاه مرده منتشر شد.
۵- سرش را از ته تراشید و روسری را کنار گذاشت تا سرش هوایی بخورد.
۶- پس ازشستشوی مغزی، کله پایش کردند تا درهمکاری کردن سر از پا نشناسد.
۷- با یک بیلچه تمام علائق به وطنش را شخم زد و از ریشه درآورد.
۸- در مسابقۀ خالکوبی، پرندهها از اینکه مدال طلا نصیب پلنگ شد، با اعتراض از سرزمین وحش فرار کردند.
۹- ترانۀ سکوت تنها ترانهای است که آدم ناشنوا به آن گوش میدهد.
۱۰- سیل هیوستون نشان داد که چطورآسمان میتواند داغ دل کویر را تازه کند.
۱۱- دختر قالیباف با گرهزدنهای کور، گرههای کور زندگی را برای خود و خانواده اش باز میکرد.
۱۲- در گورستان، خداحافظی شکل واقعی خود را پیدا میکند.
۱۳- هیچ مسافری را مثل مارکوپولو نمیشناسم که همچون رودخانه، در سفر باشد.
۱۴- آدمهای آویزان از شاخههای درختِ زندگی را هم باید سمپاشی کرد.
۱۵- فواره دوست دارد خودش را تکرار کند.
۱۶- بیخانمانی را دیدم که در شبهای زمستان به دست و پا و صورتش ضدیخ میمالید.
۱۷- رنگین کمان، با سفرۀ رنگارنگ خود آسمان خشمگین را به آرامش دعوت کرد.
۱۸- پرنده با نغمهسرایی حواس گربۀ کنار حوض را پرت میکرد.
۱۹- پرندۀ غمگین در قفس، آوازش را در همبستگی با زندانیان سیاسی پرواز میداد.
۲۰- دو ریل راهآهن تا سرمنزل مقصود در کنار هم ماندند.
۲۱- گربه در قفس واژگونشده دنبال رد پای پرنده میگشت.
۲۲- خوابم را بهخاطر سقوط باران در ناودان قربانی کردم.
۲۳- پروانه به دوستش میگفت: «از شمع خاموش دلخورم، چون بیبخار است.»
۲۴- برای اینکه مهتاب خودش را روی تختخوابم بیاندازد، پرده را کنار زدم و تا صبح او را در آغوش گرفتم.
۲۵- بههنگام جدایی، خداحافظی برایمان دست تکان میداد.کاریکلماتورهایی از داود مرزآرا
#کاریکلماتور #ادبیات #رسانهٔ_همیاری #رسانه_همیاری