قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
امیرحسین توفیق – ونکوور
سمیه شمارهٔ تماس مشاور مهاجرت را گرفت و چون خارج از ساعت اداری بود، فقط توانست پیغام بگذارد. او خیلی کوتاه داستان را شرح داد، خواهش کرد که با او تماس گرفته شده و در اولین فرصت ممکن، زمانی برای ملاقات با ایشان مشخص بشود.
فردای آن روز از دفتر مشاور مهاجرت با سمیه تماس گرفته شد و برای همانروز وقت داده شد. سمیه نامه را به مشاور مهاجرت داد و منتظر نظر ایشان شد.
«خب، پس ظاهراً مشکلی بوده و احتمالاً خلافی مرتکب شدید؟!»
«باور کنید اشتباه شده، امکان نداره، من سرم تو کار خودمه و اصلاً نمیدونم مشکل کجاست. حالا چیکار کنم؟ لطفاً هر کاری میتونید انجام بدید.»
«متأسفانه از دست من کاری بر نمیاد. شما دو راه دارید. یا صبر کنید و بگذارید پروسهٔ خودش رو طی کنه و ببیند نهایتاً چی میشه که البته اگر مطمئناید خلافی مرتکب نشدید که من اصلاً توصیه نمیکنم، چون واقعاً نمیدونید این قضیه از کجا آب میخوره، یا وکیل بگیرید که ایشون دنبال کار شما رو بگیرند که البته هزینه داره، اما از دست روی دست گذاشتن بهتره.»
«فکر میکنید چقدر هزینه داره؟ آیا وکیل خاصی رو میشناسید و پیشنهاد میکنید؟»
«از هزینهاش اطلاعی ندارم ولی برای پیدا کردن وکیل مناسب، من چند وکیل رو میشناسم که با هم کار میکنیم و میتونم به شما پیشنهاد بدم، یا هر وکیلی که خودتون میشناسید یا از دوستانتون هم میتونید کمک بگیرید.»
سمیه با چند تن از دوستانش مشورت کرد و نهایتاً از یکی از وکلا که کانادایی بود وقت ملاقات گرفت و کل ماجرا را شرح داد و نامهٔ دریافتی را هم به وکیل ارائه کرد.
«اگر بخواهید، من میتونم قضیه رو دنبال کنم و ببینم که موضوع از چه قراره. هزینهٔ من برای هر ساعت ۴۵۰ دلاره و قرارداد اولیهٔ ما با ۵ هزار دلار شروع میشه. بعد از اینکه متوجه شدم کل داستان چیه، هزینه رو اعلام میکنم و از مبلغ ۵ هزار دلار کسر میکنم. بعد راه حل رو بهتون اعلام میکنم و اگر دوست داشتید ادامه خواهم داد و اگر نه، مابقی مبلغی رو که از قرارداد پیش ما باقی مونده باشه، به شما برمیگردونم.»
سمیه با همسرش مشورت کرد و علیرغم اینکه آن مبلغ بسیار بالا و هزینهای غیر قابل پیشبینی بود، چارهای جز قبول کردن آن نداشت و با یک ایمیل آمادگی خودش را به وکیل اعلام کرد تا قرارداد را آماده کند و برای امضا و ارائهٔ وجه درخواستی، به دفتر وکیل برود.
با امضای قرارداد و فرمهای قانونی و پرداخت مبلغ ۵ هزار دلار، سمیه از دفتر وکیل خارج شد و قرار شد پس از اطلاع از پروندهٔ مورد اشارهٔ وزارت مهاجرت کانادا، مراتب به اطلاع سمیه رسانیده شود.
تقریباً ۱۰ روز بعد، سمیه ایمیلی از وکیل دریافت نمود که حاوی یک صورتحساب و ریز کارهای انجامشده بود. نهایتاً اعلام شده بود که مبلغ ۳۲۸۰ دلار از مبلغ ۵ هزار دلار کسر شده است و از سمیه خواسته شده بود تا جهت مشاوره و اعلام نتایج وقت ملاقات بگیرد.
سمیه با ناراحتی و اضطراب فراوان در ساعت مقرر به دفتر وکیل مراجعه کرد و روبهروی او نشست و منتظر حرفهای ایشان ماند.
«من از طریق دادگاه عالی استان انتاریو پیگیرِ قضیه شدم و از همهٔ اسناد و مدارک و هر آنچه در پروندهٔ شکایت علیه شما بود یک کپی برای من ارسال کردند. طبق اسنادی که گرفتم، ماجرا به این شرحه: چند ماه پیش شما در یک گروه فیسبوکی علیه یک حسابدار متنی رو منتشر میکنید مبنی بر اینکه در محاسبات هزینه و حقوق و دستمزد شما اشتباه کرده و به استناد این اشتباه میزان بازگشت مالیات اخذ شده، کاهش چشمگیری داشته. شما این مطلب رو منتشر میکنید و تعدادی از اعضای گروه هم که از دوستان شما بودند، از شما بابت این روشنگری تشکر و اعلام میکنند چه کار خوبی کردید که این مطلب رو اعلام کردید. شما با خود ایشون هم تلفنی تماس داشتید و ضمن ابراز ناراحتی، گفتید که یکی از همکاران ایشون هم به شما پیشنهاد شکایت داده که البته اسم اون همکار رو هم بردید. ایشون از طریق وکیلشون از شما و تمام افرادی که نوشته و صحبتهای شما رو تأیید کردهاند، به دادگاه شکایت کرده و از طرف دادگاه هم دستور کاری برای فیسبوک صادر شده که از کلیه پیغامهای خصوصی شما هم که بر علیه ایشون نوشتهاید، یک نسخه کپی در اختیار دادگاه قرار بگیره. در بین مدارکی که ایشون از طریق وکیلشون به دادگاه ارائه کردهاند، یک ایمیل هم از شما وجود داره که در اون ایمیل از شما خواسته شده که با توجه به اینکه کپی یکی از رسیدهای هزینهٔ شما در اختیار ایشون بوده و ناخوانا بوده، عدد هزینه رو شما براشون ارسال کنید و شما هم اون عدد رو براشون ارسال کردید و ایشون هم عیناً این عدد رو در مدارک ارسالی به اداره دارایی کانادا وارد کردند.»
سمیه با چشمان گرد به وکیل نگاه میکرد و زبانش قفل شده بود و فقط گفت «خب؟»
«خانم تو دردسر افتادید…»
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید