دوستان عزیز،
جوالدوزم، دامت برکاته.
هر کسی را بهر کاری ساختند. اینو باید با قلم درشت و دوات روزی ۱۰۰ بار بنویسیم تا یادمون نره که هر جا، هر کسی تونست کاری رو انجام بده، دلیل نداره که ما هم بتونیم همون کارو انجام بدیم.
این یکی سرمشق اصلاً هم ربطی به اون که «ادب مرد به ز دولت اوست» و اینها نداره. به این هم ربطی نداره که «مرد آن باشد که در کشاکش دهر / سنگِ زیرین آسیا باشد». فقط به خودش ربط داره و اینکه باباجان، اگر میبینیم که کسی داره کاری رو با کیفیت خوب و درست انجام میده، سعی نکنیم که جای اون رو بگیریم. بریم کنکاش کنیم ببینیم چه مسیری رو رفته تا موفق شده. اگه ما هم اون مسیر رو بریم، آیا ممکنه موفق بشیم یا نه، اون آدم مشخصات دیگری هم برای موفقیت داشته که لازمهٔ این اتفاق بوده.
بیبرنامه، بدون اینکه شناخت کافی و وافی از کاری داشته باشیم، وارد میشیم و وقتی مشکلات خودشون رو نشون میدن، یه دفعه پس میکشیم. اینو توی خیلی از کارهای مهم زندگی هم میشه دید. فقط شغل و کار و درآمد نیست.
خیل وقتا تو انتخابهای مهم زندگی هم دچار این اشتباهات بزرگ میشیم. مثلاً انتخاب دوست مناسب، همصحبت خوب، همسر، ازدواج و همه و همه از جایی خراب میشه که بدون شناخت از کاری واردش میشیم.
از فلانی میپرسی که، چرا میخوای ازدواج کنی؟ میگه، من و دخترعموم همسنایم. اون داره ازدواج میکنه، من هم میترسم که اگر این کارو نکنم، دیگه شوهر گیرم نیاد! یعنی واقعاً تشکیل زندگی و انتخاب شریک زندگی انقدر کشکی کشکیه؟ چون یکی دیگه میخواد ازدواج کنه، تو هم باید با حال و آینده خودت بازی کنی؟
یا اون یکی تازه از ایران اومده، با همدیگه همکلام میشید، ازت میپرسه، بهنظرت چه کاری خوبه آدم بره تو کارِش! یعنی چی واقعاً؟ چه کاری خوبه؟ بری توی کارش؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟
نقل همون پیرزنهست که تو نود سالگی گاوی رو از صد تا پله میبره بالا، ازش میپرسن چطوری میتونی این کارو انجام بدی، میگه اون وقتی که این گاو، گوسالهای بود و من هم جوانی، این کارو میکردم، تا الان که هر دومون تو این راه پیر شدیم.
یکی دیگه از مسائلی که هر کسی خیلی راحت به خودش اجازه میده واردش بشه، کارهای هنریه. خصوصاً خارج از کشور که همچین متولیِ درست و حسابی هم نداره، هر کی از هر کی قهر میکنه، به خودش اجازه میده بدون داشتن پایههای محکم وارد کارهای اجرایی هنری بشه. از خوانندگی و بازیگری و رقاصی و برگزاری کنسرت و همایش و نمایشگاه آثار هنری و… خلاصه که هرکی هرکیه والا. آخرشو هم نگاه میکنی، از خودت میپرسی چرا هیچ کدوم از این کارا چنگی به دلت نمیزنه. مالِ اینه که کنندهٔ کار پشت کار نیست. جوالدوز ما هم مثل اینکه برای همه عادی شده. یه عده که دردشون نمیگیره و یه عده هم بیحسکنندهٔ قوی خوردن که اصلاً هیچ حسی نسبت یه این چیزا ندارن. آخر و عاقبتمون به خیر بشه.