امیرحسین توفیق – ونکوور
امید، ۲۴ ساله، فارغالتحصیل در رشتهٔ معماری از دانشگاه تهران، از ابتدای تحصیل در دانشگاه به کلاسهای آموزش زبان انگلیسی میرفت و همزمان با فارغالتحصیلی از دانشگاه، در آزمون آیلتس شرکت کرد و موفق شد نمرهٔ ۶٫۵ آکادمیک را بگیرد. نمرهٔ هیچکدام از مهارتهای آزمون آیلتس امید، کمتر از ۶ نبود و پس از مشورت با خواهرش که در کانادا ساکن بود، متوجه شد که این مدرک و این نمره، برای اخذ پذیرش از دانشگاهها یا مؤسسات آموزشی کانادا مناسب است.
امید، دانشگاه را با معدل کل ۱۶٫۷۵ به پایان رسانیده بود و بهطور کلی علاقهٔ زیادی به ادامهٔ تحصیل داشت. چندین و چند بار با خواهرش صحبت و مشورت کرد و علاقهمندیاش را برای ادامهٔ تحصیل در کانادا ابراز کرد و از او خواهش کرد که کمکش کند تا پذیرش تحصیلی بگیرد و برای ادامهٔ تحصیل رهسپار کانادا شود.
خواهر امید که چند سالی بود به کانادا رفته بود و اقامت دائم آن کشور را گرفته بود، با توجه به سختیهای زیادی که از ابتدا کشیده بود، تلاش کرد تا امید را متقاعد کند پیش از هر اقدامی، خودش سفری به کانادا داشته باشد و شرایط و محیط را ببیند و لمس کند و در صورتی که خوشش آمد، آن زمان اقدام نماید.
پس از چندین ماه بررسی، از همه متفقالقول شنیده بود که امکان اخذ ویزای توریستی، بهدلیل آنکه مجرد، جوان و بدون شغل است و عملاً هیچ وابستگیای به کشورش ندارد، بسیار سخت و بهروایتی، محال است. با اینحال، تصمیم گرفت امتحان کند.
«خرجش ۱۸۵ دلار کانادا و یک سفر برای انگشتنگاریه. پس امتحان کن.» این صحبت و پیشنهاد پدر بود و نهایتاً امید، فرمهای درخواست ویزای توریستی را تکمیل کرد و بههمراه مدارکی بهعنوان پشتیبانی درخواست ویزای توریستی به سفارت کانادا در آنکارا ارسال نمود و هفتهٔ بعد هم عازم باکو برای انجام انگشتنگاری شد و تقریباً یک هفته بعد، با خوشاقبالی و در کمال ناباوری، برگهٔ درخواست ارسال پاسپورت برای صدور ویزا را از سفارت کانادا در آنکارا، دریافت کرد.
«امید جان، حالا که همهچیز خوب پیش رفت، یهجوری بیا که تعطیلات کریسمس رو اینجا باشی. هم من تعطیلم و میتونیم بیشتر با هم باشیم، هم برای تو مراسم کریسمس و سال نو، تازگی داره و بهت خوش میگذره.» بنا به توصیهٔ خواهر، امید بلیت هواپیما را از مسیر مونیخ به ونکوور خریداری کرد و مقدمات سفر را فراهم نمود.
تعطیلات، ایام کریسمس و سال نو سپری شد. خواهر و برادر اوقات خوشی را با هم گذراندند و با اولین روز کاری در ژانویه و رفتن خواهر سرکار، امید هم بهطور کاملاً جدی، شروع به شناسایی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی ونکوور کرد.
به دانشگاههای «یوبیسی»، «سایمون فریز»، «کپیلانو»، «کوانتلن»، و چندین کالج رفت و دید و در آنها خوب گشت و تقریباً برای هر کدام از آنها یکروز کامل وقت گذاشت. بهدلیل خوب بودن زبان و امکان ارتباط، با چندین مشاور و استاد هم مشورت و صحبت کرد. امید مجهز رفته بود، اصل مدرک آیلتس، اصل ترجمهٔ ریز نمرات و مدرک تحصیلی و سه توصیهنامه از اساتید پیشین خود، در کیفش بود و همهجا ارائه میداد و اکثراً هم با استقبال مواجه میشد.
«خواهر گلم، یه دل نه، صد دل عاشق اینجا شدم و میخوام بمونم. کلی بررسی کردم، صحبت کردم و همهچیز رو بالا و پایین کردم. نظرم اینه که چون معماری خوندم و تمامی سرفصلها و بروشورها رو هم بهطور کامل مطالعه کردم، تصمیم دارم از کالج «بیسیآیتی» تو رشتهٔ «طراحی داخلی» که مرتبط هم هست، پذیرش بگیرم.»
«نمیخوای فوق لیسانس بگیری؟»
«نه، کلی مشورت و پرسوجو کردم. این رشته رو واقعاً دوست دارم و بهم گفتن اگر از این کالج فارغالتحصیل بشم، امکان کار پیدا کردنم و نهایتاً اخذ اقامت هم راحتتره. از طرفی، هزینهٔ کالج هم کلاً از دانشگاه، کمتره.»
«بسیار خب، اگر فکر و بررسی کامل کردی که دیگه من حرفی ندارم. پس پذیرش رو میگیری و برمیگردی و درخواست ویزای تحصیلی میکنی و انشاءالله واسهٔ سال تحصیلی جدید، اینجا هستی. حالا کی برنامهٔ برگشت داری؟»
«نه. نیازی نیست برگردم. امروز به یکی از مشاورهای مهاجرت تلفن زدم و پرسیدم. گفتند که میتونم از داخل کانادا هم اقدام کنم و نیازی نیست حتماً از کشور خارج بشم. فقط باید واسهٔ انگشتنگاری، برم بیرون که اونم گفتند میشه برم تا سیاتل و اونجا انجام بدم.»
«مطمئنی؟ خب انگشتنگاری رو هم چرا همینجا انجام نمیدی؟»
«پرسیدم، گفتند مراکز انجام انگشتنگاری، تماماً خارج از خاک کانادا هستند.»
«بسیار خب، این که دیگه عالیه. پس شروع کن.»
تقریبا ۴ هفته پس از اقدام و ارسال فرمهای درخواست ویزای تحصیلی بههمراه مدارک پذیرش و تمامی مدارکی که مورد نیاز بود، نامه توسط پست دریافت گردید که امید بهمحض باز کردن آن، رنگش پرید.
«درخواست ویزای تحصیلی من رد شده.»
امید گوشی تلفن را برداشت و شماره تماس مشاوری را که با وی مشورت کرده بود، گرفت. کمی از آخرین ارتباط با یکدیگر گفت تا یادآوری شده باشد و در نهایت گفت که رد شده است و زمانی را مشخص کردند تا حضوری در دفتر مشاور شرایط را تشریح نمایند.
«شما فرمودید که میتونم از داخل خاک کانادا اقدام کنم، اما درخواست من رد شد، این هم نامهشون که من دریافت کردم.»
«ببینید، بنده عرض کردم نیازی نیست از کانادا خارج بشید و میتونید از داخل خاک کانادا اقدام کنید. این جملهایه که من گفتم، اما این به این معنی نبود که درخواست ویزای تحصیلیتون رو به مرکزی که در اتاواست، ارسال کنید. کی به شما گفت اونجا ارسال کنید؟»
«خودم بررسی کردم و دیدم اونجا تقریباً مرکز اصلیه و ارسال کردم.»
«اگر همونروز، مثل الان وقت میگرفتید و صحبت میکردیم و به یه تلفن بسنده نمیکردید، این اشتباه رو انجام نمیدادید. تمام افرادی که با ویزای توریستی وارد خاک کانادا میشن، در صورت واجد شرایط بودن، میتونن ویزاشون رو به ویزای کار یا تحصیلی از داخل خاک کانادا تبدیل کنند. اما درخواست و تقاضانامهشون باید به یکی از سفارتخانههای کانادا در خارج ارسال بشه که نزدیکترین اونها به ما، لسآنجلسه. صبحت من این بود که خودتون نیازی نیست از کانادا خارج بشید تا زمانی که برگهٔ انگشتنگاری رو دریافت میکنید که برای اون هم باید به سیاتل برید. در هر صورت، این اشتباهی بود که انجام دادید، اما مهم نیست و میشه مجدداً اقدام کنید اما اینبار لطفاً به صحبتها توجه بیشتری بکنید.»
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید