دکتر محرم آقازاده – ونکوور
اکبر هاشمی رفسنجانی از آن دسته آدمهایی است که میتوان گفت در گونهٔ خودش بینظیر است. دستکم، این ویژهبودن را میتوان بر اساس نگاههایی که از بیرون به او میشود، درک کرد. مرگ رفسنجانی سبب شد از نو تفسیرهایی که از ایشان به دست داده میشد، نوسازی و در شمایلی نوتر ابراز شود.
واکنش به مرگ اکبر هاشمی رفسنجانی در میان طیف وسیعی از مردم دارای جلوههای گوناگونی است. در یکی از گروههای تلگرامی نوشته شد: مرگ کلاً چیز خوبی است؛ آدم در یک لحظه از «خواص بیبصیرت»، «پدر فتنه»، «مأمور انگلیس» و «فتنهٔ اکبر» تبدیل میشود به «یاور امام و رهبری.» همچنین در گروه دیگری، نوشته شد: «او امروز نه، بلکه سالهای زیادی است که مرده است.» از این دست نوشتهها در فضای مجازی و رسانههای اجتماعی با سوگیری مثبت و منفی فراوان میتوان یافت. خسرو باقری استادتمامِ فلسفه در دانشگاه تهران دربارهٔ مرگ رفسنجانی و دکتر علی شریعتمداری که از دوستان نزدیک هاشمی رفسنجانی و وزیر دولت موقت مهندس بازرگان بود، چنین میگوید: «در سخن مشهور کانت آمده است که دو کار بسیار دشوار جهان، یکی سیاست است و دیگری تربیت. در این روزها دو چهرهٔ درخشان کشور در این دو عرصهٔ دشوار، کار خود را به نیکی به پایان رساندند و نمونههایی والا در این دو عرصه گردیدند: «اکبر هاشمی رفسنجانی» در عرصهٔ «سیاست»؛ «علی شریعتمداری» در قلمرو «تربیت».
در مقابل، کسی چون فرج سرکوهی قرار دارد که رفسنجانی را در عین حال که آدمی باهوش میشمارد، او را فرصتطلب میخواند. او، بر وفق مصاحبهای که با بیبیسی فارسی دارد، بر این باور است که هاشمی رفسنجانی بر پایهٔ خوی فرصتطلبیای که داشت، حتی از زندان هم به دنبال نفعطلبی اقتصادی بود. همچنین، اکبر گنجی، روزنامهنگار و پاسدار سابق، و نیز از مخالفان سرسخت رفسنجانی، بر این باور است که در سالهای اخیر، رفسنجانی به وزنهٔ تعادل درون نظام جمهوری اسلامی تبدیل شده بود. گنجی با وجود آنکه هاشمی را عالیجناب سرخپوش نامیده و کتابی هم با این عنوان منتشر کرده است، ولی اشتیاقش را به تغییر هاشمی و میلکردن او به اردوی اصلاحطلبی و تبدیلشدن به عالیجناب سبزپوش از دست نداده است.
باری، در ایران و برای ایرانیها در هر کجای جهان وجود و حضور رفسنجانی دارای معناهای متفاوتی است.
در خارج از ایران، نگاههایی که به شخصیتهای حکومتی و دولتی انداخته میشود بیشتر جنبه سیاسی و سیاستی دارد. تفسیرهایی که در خبرگزاریهای مختلف نسبت به مرگ رفسنجانی صورت گرفته است، حاکی از آن است که رویکرد غالب در تفسیرها به سرنوشت سیاسی ایران پس از فوت رفسنجانی است. بسیاری این دغدغه را دارند که پس از رفسنجانی، نحوهٔ ارتباط ایران با دنیای خارج چگونه خواهد بود؟ Times of India رفسنجانی را متعادلکنندهٔ رفتار متقابل دو گروه تندرو و اصلاحطلب دانسته است. سؤال اساسی برای این رسانه، آن است که، اکنون که رفسنجانی نیست، چه کسی این نقش او را ایفا خواهد کرد و مهمتر از آن، چه بر سر رأی حسن روحانی در دومین دور انتخابات ریاست جمهوریاش خواهد آمد.
گمان بر آن است که پیروزی مجدد تندروها یا اصولگرایان میتواند آتش جنگ و اختلاف در خاورمیانه را شعلهورتر کند. چون بسیار بودهاند و هستند که به عریانی اعلام کردهاند، موشکهای دوربرد ایران برای فرودآمدن در عربستان آماده است. کسان زیادی هم هستند که همچنان معتقدند مسئلهٔ فلسطین و اسرائیل حلنشده باقی مانده و در نخستین فرصت باید کار اسرائیل را ساخت.
به باور Ellie Geranmayeh، از سیاستمداران حوزهٔ روابط خارجی شورای اروپایی، فقدان یکی از وزنههای انقلابی و سیاسی، آثار تعیینکنندهای در شکلگیری سیاست داخلی خواهد داشت. همچنین، کسانی که با وجود رفسنجانی در سایه بودند به صحنه خواهند آمد و دیدگاههای خودشان را برای آرایش وضعیتی به کار خواهند گرفت. با این همه آنچه پیداست، در داخل ایران، در جریان فعالیتهای هستهای پیشِ روی حسن روحانی خللی ایجاد نخواهد شد. در این زمینه، عمدهٔ نگرانیها بیشتر معطوف به بیرون از ایران، بهویژه معطوف به رفتار دونالد ترامپ است که در اظهاراتی تمایل خود را به بازنگری در تصمیمات مربوط به مسائل هستهای نشان داده است. ترامپ در اظهاراتی بیان کرده است که مذاکرات هستهایِ صورتگرفته، بدترین مذاکراتی بوده که انجام شده است. آن چنان که احمدینژاد قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را کاغذپاره مینامید، ترامپ و تیم او تقریباً مذاکرات هستهای صورتگرفته و پیمانهای بستهشدهٔ ناشی از آن را کاغذ پارههایی میدانند که باید پاره کرد و دور ریخت.
روند عمومی دیدگاهها نشان میدهد که با فرض انتخاب مجدد روحانی به ریاست جمهوری، در سیاست خارجی ایران تفاوت عمدهای صورت نخواهد گرفت و روندها بر پایهٔ مشی متداولی خواهد بود که تصمیمگیرندهٔ آن بهظاهر حسن روحانی و در باطن هاشمی رفسنجانی بوده است. نشنال پُست (National Post)، رفسنجانی را سیاستمداری زیرک میداند که توانست سبب بقای انقلاب و نجات ایران از جنگ شود. در تحلیل نشنال پُست، گونهٔ دیگری از هوشمندی را در رفسنجانی میتوان دید که آن، ایجاد فرصت برای به قدرترساندنِ کسی بود که سالیانی طولانی را در کنار وی، در مرکز تحقیقات استراتژیک بوده و آموزههای او را درک کرده است.
نوع نگاه تحلیلی سیانان برای دورهٔ پس از رفسنجانی هم تا حدود زیادی با دیدگاههای سایر رسانهها همخوانی دارد. ایدهٔ جالبی که میتوان از همهٔ تحلیلها و گزارشهای خارج از ایران گرفت، آن است که تقریباً هیچیک از تحلیلگران، رفسنجانی را نمادی از مقابلهٔ ارتباط آزاد با دنیا ندانستهاند.
به احتمال زیاد مشی اکبر هاشمی رفسنجانی در میانهروی و زبان سیاستورزانهٔ او و استفادهٔ بهجا از واژگان سیاسی، از او چهرهای ساخت که امروز تحلیلگران بزرگ در رسانههای مکتوب و غیرمکتوب او را سیاستمداری بیملاحظه نمیانگارند. رفسنجانی بارها در گفتار و رفتار خود برقراری ارتباط سیاسی و اجتماعی با آمریکا را برجسته کرد و بهصورت عریان بیان نموده بود.
سرانجام میتوان چنین نتیجه گرفت که مشی میانهرویِ هاشمی رفسنجانی، میراثی برای اصلاحطلبان و گروههای میانهرو بهجا خواهد گذاشت. پیشبینی میشود، از سر فقدانِ یکی از صحنهگردانان اصلی انقلاب ایران تغییرات عمدهای، چه در خاورمیانه و چه در داخل کشور، بروز نخواهد داد.
با رفتن رفسنجانی، آنچه به جا میماند گرههای ناگشوده و به احتمال زیاد گشودهنشدنیای است که از سر نقشآفرینی رفسنجانی در سالهای پس از انقلاب اسلامی شکل گرفته است. از این رو، برای بسیاری کسان رفسنجانی باقی و برای بسیاری دیگر فانی خواهد بود.
و برای من، یک سؤال از رفسنجانی دربارهٔ این گفتهاش که، «مسئلهٔ مهم، آزادی است»، همیشه بیپاسخ خواهد ماند، به دلایل بسیاری.