رضا کاظمی – ایران
۱
منظرهٔ زیبایی نیست مرداب.
دلتنگیِ هزار مردِ نایی
خفته در گلوی نیها!
۲
میانِ باغِ اناری
لگد به درخت میزند کودک،
میریزند برگها
انارها، نه.
من آن کودکام
انارها همه تو!
۳
میانِ تو و تو
عمریست معلقام،
انگار قایقی بهگِلنشسته
که نه در آب میرود
نه بر آب!
۴
آزادی
تنهاییِ مکرر است
مثل رهاشدن یک زندانی
وقتی آنسوی میلهها
کسی به انتظارش نیست!