سیما غفارزاده – ونکوور
عکسها از علی حقیقتجو – Capilano Photography
بههمت بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی که بنیادی تازهتأسیس است و در شمارهٔ قبل «رسانهٔ همیاری» معرفی شد، دومین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور در تاریخ ۳ مهٔ ۲۰۲۵ در سالن آمفیتئاتر یوبیسی رابسون اسکوئر واقع در داونتاون ونکوور برگزار شد.
در این جشنواره که تعدادی از ناشران، انجمنهای فرهنگی-ادبی و ناشرمؤلفان در آن حضور داشتند، نمایشگاه کتاب از ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدازظهر بهطور مداوم در جریان بود و نشستهای ادبی در سه بخش و مجموعاً بهمدت پنج ساعت برگزار شد.
تمرکز جشنوارهٔ امسال بر ارجنهادن اقدامات ارزشمند انجامشده برای آموزش زنان و دختران محروم از تحصیل در افغانستان و همچنین اطلاعرسانی در این زمینه بود.
با توجه به طولانیبودن نشستها و محدودیت وقت تهیه و تکمیل گزارش و نیز محدودیت فضای نشریه، در این گزارش به بخشهایی از سخنان هریک از سخنرانان میپردازیم و از شما دعوت میکنیم که پس از آمادهشدن ویدئوی کامل این نشستها، سخنان کامل سخنرانان را تماشا کنید و بشنوید.
بخش اول نشست ادبی با کمی تأخیر آغاز شد و فریبا فرجام، از مدیران کارگاه داستاننویسی بنیاد محمد محمدعلی، که مسئولیت گردانندگی جلسه را بر عهده داشت، پس از تأکید بر آنکه محل برگزاری جشنواره بر زمینهای واگذارنشدهٔ مردمان بومی ماسکوئیم، اسکوامیش و اِسلِی-واتوث بنا شده است، گفت: «پیش از آغاز برنامه لازم میدانیم از طرف بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی برای دو واقعهٔ تأسفبار تسلیت بگوییم. نخست کشتهشدن دهها تن از هموطنانمان در فاجعهٔ انفجار بندرعباس را تسلیت گفته و یاد آنان را گرامی میداریم. همچنین بهاطلاع میرسانیم برنامهای بههمین مناسبت از ساعت ۲ بعدازظهر امروز مقابل ساختمان آرت گالری برگزار میشود.
واقعهٔ تأسفبار دوم درگذشت همشهری فرهیخته و ارجمندمان در شهر ونکوور است؛ با کمال تأسف دکتر منیر طه، شاعر، نویسنده و ترانهسرا، که نخستین زن ترانهسرای برنامهٔ گلهای رادیو ایران و پایهگذار بنیاد فرهنگی رودکی در ونکوور بودند، روز سیام آوریل در شهر ونکوور درگذشتند. گفتنی است سپتامبر سال گذشته جشنی برای تقدیر از هشتاد سال فعالیت و تلاشهای ارزندهٔ ایشان، در شعر، ترانه و ادبیات فارسی، در دانشگاه سایمون فریزر در داونتاون ونکوور برگزار شد که با استقبال دوستداران هنر و ادبیات مواجه شد. در آن مراسم سه کتاب تازهمنتشرشده از ایشان، یعنی «شراب خانگی»، «در کوچهها، بازارها» و «یک تار مو» هم رونمایی شدند. جایشان امروز در میان ما خالی است.
این فقدان بزرگ را به خانوادهٔ ایشان و جامعهٔ ادبی و فرهنگی ونکوور تسلیت میگوییم. نام و یادشان مانا و گرامی باد.»
او سپس پیام ارسالی نمایندهٔ محترم مجلس استانی، اسپنسر چاندرا هربرت (Spencer Chandra Herbert)، وزیر گردشگری، هنر، فرهنگ و ورزش استان بریتیش کلمبیا، به جشنواره را بهزبان فارسی خواند:
«از طرف نخست وزیر دیوید ابی و دولت بریتیش کلمبیا، باعث افتخار من است که به شما در جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور ۲۰۲۵، خوشامد بگویم.
جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور، استعدادهای ادبی نویسندگان ایرانی و افغان از بریتیش کلمبیا و آمریکای شمالی را گرامی میدارد. تمرکز این جشنواره بر هنر ادبی از دریچهٔ زبان فارسی، فضایی حیاتی برای کاوش فرهنگی فراهم میکند و در عین حال، درک، پذیرش و همهشمولی را تشویق میکند. من همچنین بهویژه مفتخرم که در رویداد امسال، چندین نویسندهٔ اهل بریتیش کلمبیا حضور خواهند داشت که کتابهایشان رونمایی یا معرفی میشود و نیز تازهترین اثر زندهیاد آقای محمد محمدعلی، نویسندهای بسیار مورد احترام در ایران و کانادا، در این جشنواره رونمایی خواهد شد.
در بریتیش کلمبیا، ما نهتنها از این امتیاز ویژه برخورداریم که دومین صنعت بزرگ نشر کتاب انگلیسیزبان در کانادا را داریم، بلکه بالاترین تعداد هنرمندان فعال بهطور سرانه را نیز داریم. صداهای فارسی، بخش مهمی از این مقوله در بریتیش کلمبیا هستند و نویسندگان [فارسیزبان] دیدگاههای قدرتمندی در مورد فرهنگ و تجربیات زیستهشان ارائه میدهند که به تاریخ، هویت و موفقیت استان ما کمک میکند. دولت ما متعهد است بخش فرهنگ و هنر را طوری بسازد که چندگونگی استان ما را به نمایش بگذارد.
از بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور، داوطلبان و حامیان مالی آن برای فراهمکردن امکان برگزاری این جشنواره سپاسگزاریم. مشارکت شما برای موفقیت این جشنواره حیاتیست. همچنین از همهٔ شرکتکنندگانی که آثار ادبیشان به ما در رشد و تفکر انتقادی کمک میکند، سپاسگزاریم. مشارکتهای شما الهامبخشِ تأمل، گفتوگو و ارائهٔ دیدگاههای تازه است که تأثیر مثبتی بر همهٔ ما دارد.
با احترام،
اسپنسر چاندرا هربرت،
وزیر گردشگری، هنر، فرهنگ و ورزش»
پس از آن فریبا فرجام ضمن معرفی هومن کبیری پرویزی، از اعضای هیئت مدیرهٔ بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی، از او خواست تا پیش از آغاز نشستها و گوشسپردن به سخنرانان، توضیحاتی دربارهٔ بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی و حامیان برگزاری دومین سال این جشنواره بدهد.
* * * * *
هومن کبیری پرویزی طی سخنانی که ایراد کرد، گفت:
«با سپاس دوباره از حضور شما عزیزان، یاد میکنیم از استاد عزیزمان، زندهیاد محمد محمدعلی، که خاطراتشان در قلب ما زندهتر از همیشه است، و ما هر سال این جشنواره را با یاد و بهنام ایشان آغاز میکنیم.
اوایل سال میلادی گذشته، رسانهٔ همیاری با این فکر که در زادروز استاد محمدعلی عزیز زمانیکه برای اولین بار در چنین روزی در کنار ما نیستند، کاری بکند. و در نهایت، فکر برگزاری جشنوارهٔ کتاب فارسی که جای خالی آن در شهرمان حس میشد، ایدهای بود که به مرحلهٔ عمل رسید. نخستین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور با مشارکت و حمایت انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲، انجمن فرهنگی پرسش، بنیاد ادبی محمد محمدعلی، روزنامهٔ هشت صبح، شهرگان، کتابخانهٔ درخت دانش، کتابفروشی پانبه، گروه علمیآموزشی سَماک، گروه کتابخوانی کافه راوی، مجلهٔ فرهنگ، نشر رها و نشر زن برگزار شد.
بهدنبال موفقیت جشنوارهٔ سال گذشته، پس از رایزنیها بین چند تن از فعالان نخستین جشنواره، تصمیم بر آن شد تا نهادی غیرانتفاعی برای برگزاری جشنوارههای آتی شکل بگیرد. بر همین اساس انجمنی غیرانتفاعی در استان بریتیش کلمبیا با نام «بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی» ثبت شد. عبدالرحیم احمد پروانی، دکتر مرال دهقانی، دکتر فرزان سجودی، سیما غفارزاده و بنده هیئت مؤسس این بنیاد را تشکیل میدهند.
هدف بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی ایجاد بستری پویا برای غنیسازی سنتهای ادبی فارسی و برانگیختن عشق به مطالعه و کاوش ادبی در بین همهٔ نسلهاست. برای نیل به این اهداف، این بنیاد در نظر دارد برگزاری نمایشگاههای کتاب و جشنوارههای ادبی و میزبانی نشستها و کنفرانسهای ادبی برای گفتمان فکری و تبادل فرهنگی را در دستور کار خود قرار بدهد. برنامههای دیگری هم برای آینده در نظر گرفته شده است که متعاقباً اعلام خواهد شد.
با آغاز به کار «بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی»، برگزاری دومین دورهٔ جشنوارهٔ کتاب فارسی به این بنیاد سپرده شده است. با بهرهگیری از تجربیات سال گذشته، توانستیم نشستها را در این سالن، که ظرفیت بیشتری از سالن سال گذشته دارد، برگزار کنیم. این جشنواره همواره در زادروز یا حوالی زادروز زندهیاد محمد محمدعلی برگزار خواهد شد و یاد ایشان در این جشنواره گرامی داشته خواهد شد. جشنوارهٔ امسال بهفاصلهٔ چند روز از هفتاد و هفتمین زادروز ایشان برگزار میشود.
از تکتک دوستانی که بههر شکل ممکن ما را در برگزاری این جشنواره یاری کردند، صمیمانه سپاسگزاریم. همچنین از حامیان اصلیمان، «سلسلهسخنرانیهای علیرضا احمدیان در ایرانشناسی و مطالعات جوامع فارسیزبان»، «بنیاد خیریهٔ محسنی» که حامی پروژههای خیریهٔ زیادی ازجمله بخش ارولوژی بیمارستان عمومی ونکوور بودهاند و همچنین از بخش ایرانشناسی دانشگاه یوبیسی حمایت کردهاند، جناب آقای فرهاد صوفی که حامی بسیاری از برنامههای فرهنگی و هنری ایرانیان بریتیش کلمبیا بودهاند، شرکت Golden Mind Services، شرکتی پیشرو در حوزههای نوین فناوری شامل هوش مصنوعی، واقعیت مجازی و افزوده، و شرکت حسابداری PBS Accounting که بهطور داوطلبانه خدمات حسابداری بنیاد را برعهده گرفتهاند، کمال سپاس و قدردانی را داریم.
هومن کبیری پرویزی سپس با اشاره به پیشینهٔ زندهیاد علیرضا احمدیان، که یکی از افرادی بود که آموزش زبان فارسی در یوبیسی را زیر نظر دکتر راس کینگ رئیس وقت بخش شرقشناسی دانشگاه یوبیسی، در این دانشگاه به راه انداخت و همچنین اشاره به پیشینهٔ روزنامهنگاری او در نشریاتی چون شهروند و رسانهٔ همیاری در ونکوور و همچنین بیبیسی فارسی، دربارهٔ «سلسلهسخنرانیهای علیرضا احمدیان در ایرانشناسی و مطالعات جوامع فارسیزبان» بهعنوان یکی از حامیان دومین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور گفت:
«سلسلهسخنرانیهای علیرضا احمدیان در ایرانشناسی و مطالعات جوامع فارسیزبان، از سال ۲۰۱۹ در دانشگاه یوبیسی برگزار میشود. پیش از آن، این سخنرانیها تحت عنوان «سلسلهسخنرانیهای ایرانشناسی در دانشگاه یوبیسی» انجام میشد. در سال ۲۰۱۹، بهمنظور گرامیداشت یاد و تلاشهای ارزندهٔ زندهیاد علیرضا احمدیان، که ازجمله پایهگذاران آموزش زبان فارسی در دانشگاه یوبیسی بود، این سخنرانیها به نام جدید تغییر عنوان داد، و تاکنون با حمایت خانوادهٔ محترم زندهیاد علیرضا احمدیان، به همین نام به فعالیت خود ادامه داده است.
هدف اصلی از راهاندازی این سخنرانیها، ایجاد فضایی برای افزایش ارتباط میان دانشگاه یوبیسی با ایرانیان، دیگر فارسیزبانان و علاقهمندان به مطالعات ایرانشناسی و جوامع فارسیزبان در ونکوور از یکسو و از دیگرسو جلب حمایتهای مالی لازم بهمنظور رشد و توسعهٔ هرچه بیشترِ گرایش زبان و ادبیات فارسی در دپارتمان آسیاپژوهی در یوبیسی بوده است.»
او از علاقهمندان دعوت کرد در شبکههای اجتماعی این سلسلهسخنرانیها را دنبال کنند تا از برنامههای ارزندهٔ آتی آنها مطلع شوند.
* * * * *
پس از آن فریبا فرجام از شقایق محمدعلی، دختر گرامی زندهیاد محمد محمدعلی، دعوت کرد تا با سخنانش آغازگر نشست اول این جشنواره باشد. او همچنین از حاضران دعوت کرد تا پس از صحبتهای شقایق محمدعلی به سخنرانی مریم رئیسدانا، نویسنده، شاعر و مترجم ساکن آمریکا، که بهصورت ویدئویی برای جشنواره ارسال شده بود، گوش سپارند.
شقایق محمدعلی پس از سپاسگزاری از بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی برای فراهمآوردن فرصتی برای شنیدهشدن صدای نویسندگان، شاعران و اهل ادب فارسیزبان گذشته و امروز، گفت:
«بهعنوان عضوی از بنیاد ادبی محمد محمدعلی، سپاسگزار نشر رها هستم که امسال هدیهٔ ارزشمندی بهمناسبت سالگرد تولد پدرم منتشر کردند؛ «بهیاد خالق جهان زندگان» مجموعهای است از مقالات و یادداشتها دربارهٔ زندگی ادبی و آثار محمد محمدعلی. ایدهٔ این مجموعه با پیشنهاد خانم مریم رئیسدانای عزیز شروع شد و به فراخوانی رسید برای ارسال نقد بر روی آثار نویسنده. بهگمانم ایشان و تمام نویسندگان و منتقدانی که به فراخوان پاسخ دادند، از علاقهٔ عمیق پدرم به نقد آثارش خبر داشتند که همیشه مشوق نقد جدی و حتی بازگویی نقاط ضعف آثارش بود. تکیهکلامش بود که اثر با نقد جدی جان میگیرد. سپاسگزار شما هستم که لایههای پنهان آثارش را سیال و جاری کردید و نفسش را زنده.
امروز، نشر رها از کتاب «یادگاری روی دیوار دیگران»: مجموعهٔ مقالات و گفتوگوهای محمد محمدعلی دربارهٔ چهرههای برجستهٔ ادبیات معاصر بهکوشش بهاره دهکردی، نیز رونمایی میکند. بدون پشتیبانی خانم سیما غفارزاده و آقای هومن کبیری، انتشار این کتاب پس از درگذشت نویسنده، برای ما ممکن نبود. آنها با درک چالشهای عاطفی ما بهعنوان خانواده، همراه ما و بهاره دهکردی عزیز، پاسخگوی پرسشهای فراوانی بودند؛ از مسائل حقوقی گرفته تا تصمیمهای احساسی و خلاقانه. یکی از دغدغههای ما این بود که چطور میتوان بدون تغییردادن صدای او، متن را ویرایش کرد؟ چطور میتوان دیدگاههای نویسنده را حفظ کرد و آنچه را ناتمام گذاشته بود، به پایان رساند. پشتیبانی و پشتکار مادرم، نسرین کیهانی، که بهسنت همیشهاش هنگام ادیت کارهای پدر، خطکشی بهدست متن را خطبهخط چندباره و چندباره خواند، از خاطرم نمیرود.
در پایان، آرزو میکنم که این جشنواره هر سال بزرگتر، پربارتر، و تأثیرگذارتر شود.»
پس از پایان سخنان شقایق محمدعلی، فریبا فرجام گواهینامهٔ کاشت یک نهال بلوط در کوههای زاگرس را به او تقدیم کرد. این نهال بلوط هدیهای بود از سوی حمید مساح، از اعضای کارگاه داستاننویسی بنیاد محمد محمدعلی، که بهتازگی بهنام زندهیاد محمدعلی کاشته شده است.
* * * * *
سپس ویدئوی سخنان مریم رئیسدانا پخش شد. او در بخشی از سخنانش در رابطه با روند شکلگیری یادنامهٔ الکترونیکی زندهیاد محمد محمدعلی که همزمان با هفتاد و هفتمین زادروز ایشان در تاریخ ۲۷ آوریل ۲۰۲۵ از سوی نشر رها منتشر شد، گفت:
«… این روزها بهیمن سالروز تولد آن ارجمند تصمیم گرفتیم با تهیهٔ ویژهنامهای آنلاین ادای دینی کوچک کنیم به بزرگی او.
محمد محمدعلی نهفقط در عرصهٔ تخصصی خود، بلکه در مسیر تربیت نسلهای تازه نقش بیبدیلی ایفا کرد. با نگاهی عمیق، دانشی گسترده و قلبی مملو از عشق به انسان و فرهنگ، همانطور که ما را با ادبیات آشنا کرد، توأمان ارزشهای انسانی را نیز به ما آموخت.
رفتار فروتنانه، احترام به شاگردان و نگاه مهربانش از او برای ما الگویی ساخت. با عمل به ما آموخت علم بدون عشق ناتمام است و دانستن اگر با فهم و اخلاق نباشد، بیفایده. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام او. ما دوستداران او بههمت نشر خوب رها با همهٔ عشق و دلتنگی ویژهنامهای آنلاین تهیه کردهایم که در آن نوشتهها، یادداشتها، خاطرات، و یادبودهایی برای استاد عزیزمان جمعآوری شده است. این ویژهنامه و هر ویژهنامهٔ دیگری ناممکن است بتواند نمایانگر سالها تلاش او در دشت فرهنگی زبان پارسی باشد. از اینرو این ویژهنامه درواقع گرامیداشت یادمان اوست به دوستدارانش.»
* * * * *
در ادامهٔ برنامه، فریبا فرجام از منصور علیمرادی، نویسنده، شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه و روزنامهنگار، دعوت کرد تا به پشت تریبون رفته و دربارهٔ چند کتاب شعر اخیر هادی ابراهیمی رودبارکی، شاعر، روزنامهنگار و سردبیر نشریهٔ شهرگان، سخنانی ایراد کند. این آثار عبارت بودند از «گیسْ برگِ درختان پائیزی» که بهتازگی از سوی نشر آفتاب در نروژ منتشر شده است، «با سایههایم مرا آفریدهام» که سال گذشته از سوی نشر آسمانا در تورنتو منتشر شد، و «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» که قدیمیتر از دو کتاب اول است اما چاپ جدید آن از سوی نشر شهرزاد نامگ در دست چاپ است.
منصور علیمرادی، در بخشی از سخنان خود دربارهٔ این سه اثر گفت:
«… زبان شعرهای این سه دفتر، زبانی اهل تصنع و بهرخکشیدن خودش نیست. لحنی انسانی و آرام و اندوهبار دارند این شعرها.
زاویهٔ دید بیش از نود درصد شعرها، اولشخص یا همان منِ راوی است. شاعر، در تمامی این شعرها، روایتگر احوالات، اوقات و موقعیتهای زندگی خودش است، اما این شعرها، در عین اینکه عمیقاً شخصی هستند، جامعیتی انسانی و جهانی پیدا میکنند. اندوه نهفته در گلوی راوی، اندوه آدمی در همهجای این دنیا، و بیشتر اندوهی خاورمیانهای است.
بلندگوی محوطهٔ زندان
که چانهاش با اذان صبح
گرم شده بود
ساکت شد.
بقچهٔ لباسات را
تحویلام دادند
بقچه را باز کردم
در جیبهای کتات
بوسههایت را یافتم
هنوز داغ بود و پر از عشق
شامهام با بوی تنِ آخرینِ همآغوشیات
پر شد
پیراهن و کت و شلوارت را
روی چوبرختی
آویزان کردم»
منصور علیمرادی، در بخش دیگری از سخنانش دربارهٔ تازهترین اثر هادی ابراهیمی رودبارکی گفت:
«در روند شاعری و پروندهٔ ادبی شاعر، هرچه به مجموعهٔ آخر یعنی گیسْ برگ درختان پائیزی نزدیک میشویم، شعرها کوتاهتر، موجزتر و پختهتر میشوند، بهطوریکه خیلی از شعرهای این مجموعه بهخاطر ایجاز و سختگیری شاعر و مقتصدبودن در خرجکردن کلمات، به هایکو پهلو میزنند و گاه خود هایکو هستند. بر مبنای همان سنت هایکوسرایی سنتی که طبیعت در آنها حرف اول را میزند.
شاخهٔ بید
داس را اگر میشناخت
از باد نمیلرزید»
* * * * *
پس از آن فریبا فرجام، ضمن معرفی کوتاهی از منیژه باختری، سیاستمدار، نویسنده و روزنامهنگار افغان که سفیر پیشین افغانستان در کشورهای شمال اروپا بوده است و آخرین رمان وی با عنوان «خاکستر شیرین» چندی پیش از سوی انتشارات پرنیان در ونکوور منتشر شد، از ناصر هوتکی، همسر ایشان و نیز مدیر انتشارات پرنیان، دعوت کرد تا با ایراد سخنانی این انتشارات و رمان «خاکستر شیرین» را معرفی کند. فریبا فرجام همچنین با اشاره به اینکه منیژه باختری در حال حاضر در اروپا به سر میبرد، از حاضران دعوت کرد که پس از سخنان ناصر هوتکی، به پیام ویدئویی ایشان توجه کنند.
ناصر هوتکی، در بخشی از سخنانش گفت:
«انتشارات پرنیان سی سال پیش بههدف گردآوری، تدوین، چاپ و بازچاپ آثار واصف باختری پایهگذاری شد. پرنیان کارش را با بیشتر از بیست عنوان کتاب واصف باختری آغاز کرد و سپس به درخواست شمار زیادی از فرهنگیان و نویسندگان، دامنهٔ فعالیتهایش را با واژهنگاری، برگآرایی، ویراستاری و چاپ آثار دیگر نویسندگان، گستردهتر ساخت.
پرنیان در عرصههای شعر، داستان، طنز، نقد ادبی، پژوهش ادبی، پژوهش فلسفی، روزنامهنگاری، سفرنامهنویسی، خاطرهنگاری، ورزش و دیگر عرصهها دهها عنوان کتاب و مجله چاپ کرده است و یگانه بنگاه انتشاراتیای بوده که همزمان با کار چاپ، گردانندگی چند نشریه را در عرصههای مختلف نیز به عهده داشته است که میتوان از فصلنامهٔ پرنیان برای ادبیات فارسی، فصلنامهٔ وریشم برای ادبیات پشتو، و دوهفتهنامهٔ ورزندهگی و فصلنامهٔ پومسه در گسترهٔ ورزش نام برد.
از پرنیان در نخستین سالهای آوارگی ناخواسته، چیزی چاپ نشد، هرچند کار برای بازچاپ مجموعهٔ سهجلدی آثار واصف باختری کماکان ادامه داشت، و در فرجام توانست که این مجموعهٔ سهجلدی را که حدود دو هزار برگ است، با ویراست تازه و افزودههای بیشتر و تدوین بهتر دوباره چاپ کند.»
او در معرفی رمان «خاکستر شیرین» گفت:
«در چندی و چونی خاکستر شیرین گپی به گفتن ندارم، به دو دلیل: یکم اینکه من کارشناس داستان نیستم و صلاحیت کارشناسانه در این زمینه ندارم و دو دیگر اینکه بهعنوان نخستین خواننده و ویراستار «خاکستر شیرین»، با اندوختههای اندکی که از خواندن بار بارِ این داستان فرا گرفتهام، نمیخواهم گفتههایم تکرار مکررات و ابراز نظرهای سرسری باشند، چون میدانم که قرار است نویسنده از آنچه آفریده، روایت کارشناسانهتری ارائه بدهد.»
* * * * *
سپس ویدئوی سخنان منیژه باختری پخش شد. او در بخشی از سخنانش گفت:
«برگزاری نمایشگاه کتاب فارسی در ونکوور رویداد بسیار ارزشمند و ستودهای است که از پویایی جامعهٔ فرهنگی شهر و توجه ویژهاش به زبان و ادبیات و هویت فارسیزبانان حکایت میکند. این اقدام شایسته نهتنها بستری را برای معرفی آثار نویسندگان فارسیزبان فراهم میکند، بلکه فرصتی است برای همافزایی اندیشهها، زندهنگهداشتن زبان مادری و تقویت پیوندهای فرهنگی در بین نسلهای مختلف مهاجر.
خاکستر شیرین، رُمان دوم من است. در حال نوشتن رُمان سوم استم و قبلاً داستانهای کوتاهی هم به نشر رساندهام. خاکستر شیرین صدای یک تاریخ فروپاشیده است، روایت سقوط یک سرزمین است که ممکن است افغانستان باشد یا جای دیگری باشد؛ هرجای دیگری که نادانی، تعصب و افراطیت جای تفکر، عشق و عدالت را گرفته باشد.
این کتاب روایتی است از تاریخ، روایتی است از فرهنگی که خاطرهاش در دل مردمان زنده است، اما دستهایشان و تفکرشان در نگهداری و در ساخت دوبارهاش ناتوان است. روایت انسانهای ناتوان است که دل در گرو ارزشهای تاریخی و فرهنگی خود دارند، اما از درک ژرفا و پیوندش با امروز ناتوان استند، نسلی که با وجود دلبستگی به تاریخ و فرهنگ بهنام سنت و افراطیت، خود را تحقیر میکند. سقوطی که من در این رُمان ازش گپ زدهام، فقط سقوط خاک و جغرافیا نیست، سقوط ارزشهاست… »
* * * * *
در ادامهٔ برنامه، فریبا فرجام با اشاره به اینکه طی چند سال اخیر در ونکوور شاهد آغاز به کار تعدادی از ناشران کتاب فارسی بودهایم، از نیکی فتاحی، نویسنده و از اعضای کارگاه داستاننویسی زندهیاد محمد محمدعلی، بهعنوان مؤسس و مدیر «نشر زن» دعوت کرد تا حاضران را با فعالیتهای این انتشارات و کتابهای تازهمنتشرشدهاش بیشتر آشنا کند.
نیکی فتاحی، که سخنانش دربارهٔ روند شکلگیری و تولد «نشر زن» رنگ و بوی طنز داشت، در بخشی از این سخنان گفت:
«وقتی اولین بار از دوست و استاد عزیزم شنیدم: نویسندهٔ ایرانی در خارج از کشور باید چرخ را خودش از اول اختراع کند، با صدای بلند خندیدم؛ آنسوی میز نشسته بود و در چشمانش، حتی از پشت بخاری که از لیوان چای بلند بود، برق شیطنت میدرخشید. گمان کردم باز هم پای شوخی و بذلههای همیشگیاش در میان است.
اما چند سال بعد که خودم صاحب کتابی شده و بهقول او به جمع نویسندگان اولوالعزم پیوسته بودم، تازه به حقیقت نهفته در حرفش رسیدم. بله، مجبور شدم چرخ را از اول اختراع کنم!…
… چیزی نگذشت که آنقدر با وسایل و وسائط مختلف ور رفتم و پیچ و مهره و سیخ و سنگ جابهجا کردم که چرخ اختراع شد. کمی روغنکاری و… آ، آ، بفرمایید… کار دیگر تمام بود. دور سرِ «ادی» اسفند دود کردم، ورد خواندم و به سمتش پوف کردم، نشاندمش توی چرخ و فرستادمش به خانهٔ بخت!
حالا دیگر راه و چاه را یاد گرفته و سوراخش را پیدا کرده بودم…
عرق پیشانیام را با گوشهٔ آستین خشک کردم و روغن چرخ را از دستانم شستم و رفتم به دیدن دوست و استادم در کافه آرتیجیانو؛ از خیابان صدای «زن، زندگی، آزادی» بلند و روشن به گوشمان میرسید.
پس از کمی این در و آن در زدن و احوالپرسی، صحبت رسید به کتاب و کتابخوانی. عاقبت پرسید:
– راستی کتابت چه شد؟
نگاهش کردم و برق شیطنتِ چشمان خودم را مثل آینه در چشمان زلالش دیدم. گفتم:
– آن کتاب را لولو برد!
حالا نوبت او بود که بزند زیر خنده.
«ادی» را حاضر و آماده، سرخاب و سفیدابزده، فرستاده بودم به چاپخانهٔ «لولو». اندکی بعد، پس از آزمایش و خطاهای فراوان و بلند و کوتاه کردن آستین و دامنش، همهچیز روبهراه شد و عاقبت توانستم شیرینیاش را بخورم.
شنبهٔ بعد، دوباره در همان کافه، روبهروی هم نشسته و چشمدرچشم، از پشت بخار لیوانها به هم نگاه میکردیم و در یک لحظهٔ اشراق، به نتیجهای واحد رسیدیم: که همین کار را برای باقی کفتر و کتابهای کارگاه داستاننویسی هم بکنیم و نشری راه بیندازیم تا بیدردسر، بیمهریه و شیربها، شوهرشان دهیم و زودتر نوه نتیجههایمان را ببینیم. آه، چه از این بهتر؟ خوش و خرم به خانه برگشتیم.
شنبهٔ بعد، در هیاهوی غریو و خروشی که از پنجرهٔ کافه داخل میشد، نام نشر را «زن» گذاشتیم. البته پیشنهادات دیگری هم بود که همه رد شدند. آخر کدامیک میتوانستند در برابر «زن» مقاومت کنند؟ شما بگویید! حتی کلهگندهترینشان هم که از مردانگی چیزی کم نداشت، نتوانست؛ پس از کمی لجبازی، با سر رفت به زبالهدان.
باری، «زن» زندگی را شروع کرد و کمکم داشت پا میگرفت… »
نیکی فتاحی، در ادامهٔ سخنانش اشاره کرد که پس از رمان «ادی»، چاپ دوم کتاب «واقعیت و رؤیا ۲» شامل خاطرات محمد محمدعلی از سفرهای فرهنگی داخلی و خارجی او، بهکوشش بهاره دهکردی، «دادخواهی» شامل پژوهشی در تاریخچهٔ نقالی بههمراه نمایشنامهای در چند پرده، نوشتهٔ مرتضی مشتاقی، «پان» اثر کنوت هامسون – برندهٔ جایزهٔ نوبل – برگردان حسین قوامی از زبان نروژی، «فقط یه حس بود» دفتر شعری از مژگان خلیلی، مجموعهداستان «دوباره بخوانیم» اثر هانس کریستیان آندرسن، برگردان حسین قوامی از زبان دانمارکی، و رمان «لیلا» نوشتهٔ مهرداد حسینی، دیگر آثاری بوده که «نشر زن» تاکنون منتشر کرده است.
* * * * *
در ادامهٔ نشست، اینبار دکتر مرال دهقانی، از اعضای هیئتمؤسس انجمن فرهنگی پرسش و نیز از اعضای کارگاه داستاننویسی بنیاد محمد محمدعلی، فریبا فرجام را معرفی کرد و از او بهعنوان یکی از اعضای هیئتمدیرهٔ انجمن فرهنگی پرسش، دعوت کرد تا «فصنامهٔ فرهنگی پرسش» را که همزمان با این جشنواره رونمایی میشد، معرفی کند.
فریبا فرجام پس از اشاره به پیشینهٔ انجمن فرهنگی پرسش که از ژوئن ۲۰۲۳ فعالیت خود را آغاز کرد، طی بخشی از سخنان خود در معرفی این فصلنامه گفت:
«انجمن فرهنگی پرسش در ماه گذشته با اعلام اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت خود رسماً به ثبت هم رسید. از اهداف میانمدتی که انجمن دنبال میکند، انتشار فصلنامهای با عنوان «مجلهٔ فرهنگی پرسش» است. انتشار این مجله هم بالاخره بعد از طی مسیری نسبتاً پرپیچوخم به سرانجام رسید و نسخهٔ کاغذی آن در حال حاضر روی میز «انتشارات پانبه» در بیرون سالن در دسترس است و نسخهٔ الکترونیکی آن هم بهزودی در شبکههای اجتماعی قرار خواهد گرفت. از آنجایی که این اولین نسخه و اولین تجربهٔ انتشار مجله برای اعضای انجمن بود، کمی بیشتر از آنچه که برنامهریزی شده بود طول کشید، ولی با توجه به تجربهای که الان به دست آمده، امیدواریم که انتشار مجله طبق برنامه هر فصل با مطالبی غنی و متنوع صورت بگیرد.
این شماره حاصل تلاش جمعی از نویسندگان، شاعران، منتقدان و فعالان فرهنگی ایرانی در داخل و خارج کشور است و همینجا لازم میدانم از تمام کسانی که در تهیهٔ مطالب و انتشار مجله ما را یاری دادند، قدردانی کنم که قطعاً بدون کمک آنها، این کیفیت یا شاید حتی در این بازهٔ زمانی ممکن نمیشد. الان مجال اسمبردن نیست، ولی اسامی همهٔ این عزیزان در این نسخهٔ مجله قید شده است.
نسخهٔ فعلی مجلهٔ فرهنگی پرسش که مربوط به فصل بهار ۲۰۲۵ است، شامل سه بخش اصلیست و این سه بخش شامل بخش داستان، بخش نظریه و نقد، و بخش شعر هستند. از ویژگیهای این شماره، حضور چهرههای شناختهشده و کمترشناختهشده است، بههمراه گزارش یکسال و نیم فعالیت انجمن، و انتشار آثاری از نویسندگان و مترجمان و شاعران ازجمله شعرهایی در ستایش صلح و نه به جنگ است. خط مشی کلی مجله ایجاد فضایی متنوع و باز برای ارائهٔ ادبیات داستانی، شعر دنیای امروز و نقدهای بحثبرانگیز است و در راستای این خط مشی سعی در گزینش آثاری داریم که از همهٔ نقاط دنیا ازجمله ایران، افغانستان، آمریکای شمالی، اروپا و هرجای دیگر دنیا به دستمان رسیده باشند…
… مجلهٔ فرهنگی پرسش بستریست مستقل، گفتوگومحور و چندصدایی که هدف آن فراهمکردن فضایی برای بازاندیشی و مواجههٔ انتقادی با مفاهیم جاافتادهٔ فرهنگی، اجتماعی و ادبیست. مجلهٔ فرهنگی پرسش مجلهایست متعهد به حفظ استقلال فکری و مالی، و متکی بر همکاری داوطلبانهٔ نویسندگان، هنرمندان، و پژوهشگران. رویکرد آن قطعاً نه تبلیغاتی است و نه تجاری، بلکه تلاشیست برای تداوم اندیشیدن، شنیدن صداهای بهحاشیهراندهشده، و پیوند میان تجربهٔ زیسته و بازنمایی فرهنگی در دوران ما و در جغرافیای پراکندهٔ زبان فارسی.»
فریبا فرجام در پایان از دوستان نویسنده، شاعر، منتقد، نظریهپرداز و هنرمند دعوت کرد تا با ارائهٔ مطالب، دیدگاهها و پیشنهاداتشان، هم در زمینهٔ نشستها و هم فصلنامه، انجمن فرهنگی پرسش را یاری کنند.
* * * * *
پس از آن، فریبا فرجام توضیحاتی دربارهٔ پیشنیهٔ کارگاه داستاننویسی ونکوور داد. کارگاهی که پس از درگذشت زندهیاد محمد محمدعلی، نامش به کارگاه داستاننویسی بنیاد محمد محمدعلی تغییر یافت. فریبا فرجام در بخشی از سخنان خود گفت:
«کارگاههای داستاننویسی زندهیاد محمد محمدعلی پیشینهای بیستساله دارد. اولین کارگاه، در سال ۲۰۰۲، در مؤسسهٔ کارنامه در تهران تشکیل شد، و پس از مهاجرت محمد محمدعلی به کانادا در سال ۲۰۰۹، این مسیر با همان شور و جدیت در ونکوور ادامه یافت.
ورود استاد محمد محمدعلی به آموزش داستاننویسی، فصلی تازه در زندگی ادبیاش گشود؛ نویسندهای خوب به مدرسی تأثیرگذار بدل شد. مدرسی که تنها اصول داستاننویسی را تدریس نمیکرد، بلکه شنوندهای صبور، منتقدی منصف، و مشوقی بیادعا بود. او آموزش میداد، کشف میکرد، شاگردانش را تشویق میکرد و باور داشت هر کسی میتواند داستان خود را بنویسد، اگر فرصت شنیدهشدن داشته باشد. همین نگاه، بنیان کارگاههایی بود که سالها ادامه یافت و نسل تازهای از نویسندگان را پرورش داد.
کلاسهای سهشنبهٔ کارگاههای داستان نویسیونکوور، با سابقهای چهاردهساله، نمونهای کمنظیر از تداوم فرهنگی در مهاجرت است؛ کارگاهی که حتی با آمدن کووید از حرکت نایستاد و بیهیچ وقفهای بهصورت آنلاین ادامه یافت.
با درگذشت استاد در سال ۲۰۲۳، فقدانی سنگین بر جمع ما سایه افکند، اما چراغی که او افروخته بود خاموش نشد. بههمت خانوادهٔ ایشان، بنیاد محمد محمدعلی تأسیس شد و با کمک جمعی از شاگردان قدیمی و جدید کلاسهای سهشنبه بیوقفه ادامه پیدا کرد… »
فریبا فرجام در ادامه از دکتر درفشه جوادی کوتنایی، از برگزارکنندگان کارگاههای داستاننویسی بنیاد محمد محمدعلی، دعوت کرد تا مروری داشته باشد بر سیر فعالیتهای این کارگاه تاکنون.
دکتر درفشه جوادی کوتنایی در بخشی از سخنان خود گفت:
«… همواره بین شاگردان کارگاه بحث و شوخی بود که بچههای قدیم که فضای پرشور کلاسهای حضوری را تجربه کردهاند، از ما خوششانستر بودند که دلمان به همان لبخند پشت دوربین استاد خوش بود و حالا حسرت شاگردان جدیدتر این است که کارگاه را در غیاب استاد تجربه میکنند.
کارگاه بیاستاد مگر میشود؟ جلسات باید ادامه پیدا کند؟ با اینهمه دلتنگی چه کنیم؟ اصلاً کلاسها چه شکل و فرمتی خواهند داشت؟ همان فرمت قدیمی را حفظ کنیم و هر جلسه دو داستان بخوانیم؟ تکلیف یادداشتهایی که از صحبتهای استاد مینوشتیم چه میشود؟ اگر اختلاف نظری دربارهٔ پیرنگ داستان در بگیرد، که حتماً در میگیرد، حرف میانه را چه کسی میزند؟ چه کسی اول و آخر کلاس با ما شوخی میکند که یادمان بیاورد رفاقت بالاتر از همهچیز است و با روی خوش از هم خداحافظی کنیم؟
در ابتدا جواب هیچیک از سؤالات را نداشتیم؛ فقط میدانستیم که نمیخواهیم کلاسها تعطیل شود. که سهشنبهشبها که سهم ما از همدلی با دنیای ادبیات است، همچنان باقی بماند. یاد استاد زنده بماند و مسیر رفاقت و آموزههای او تمام نشود. اعضای کارگاه به تکاپو افتادند…
… با آزمون و تجربه، فرم کلاس هر چند ماه یکبار عوض میشد، اما آنچه ثابت ماند، همان اسلوبی بود که خودِ استاد با پیشینهای که از سالها شرکت در جلسات معروف سهشنبهشبها و پنجشنبهشبهای تهران داشت – برای کارگاه داستاننویسی ونکوور نیز پایه گذاشت. اینکه یک نفر ادارهکنندهٔ کلاس (بهقول استاد مبصری) باشد که همهٔ شرکتکنندگان، حتی خود استاد، برای صحبت از او اجازه میگرفتند.
… در یک سال و نیم گذشته یعنی از اکتبر سال ۲۰۲۳ تا آخر آوریل سال ۲۰۲۵، کلاسهای سهشنبه همچنان بیوقفه تشکیل شده است. در این مدت، ۹۳ داستان در کارگاه خوانده شد که ۲۹ داستان از نویسندگان غیرایرانی و ۶۴ داستان از نویسندگان ایرانی بودند. از میان این ۶۴ داستان، ۳۶ داستان از آثار نو یا اوریجینال اعضا یا مهمانان کارگاه بود که خوانده شد و مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
جلسات کارگاه بهصورت آنلاین برگزار میشود و چندین جلسهٔ حضوری با حضور مهمانان ویژه در کتابفروشی پانبه ونکوور نیز داشتهایم. در این یک سال و هفت ماه، کارگاه هفت مهمان ویژه داشت که گزارشهای برخی از این جلسات در مجلهٔ رسانهٔ همیاری ونکوور چاپ شده است… »
پس از آن، کلیپ ویدئویی کوتاهی پخش شد که مروری بود بر جلسات مجازی کارگاه با حضور زندهیاد محمد محمدعلی، و صحبتها و بحثهایی که حولوحوش داستانهای خواندهشده درمیگرفت.
* * * * *
در ادامه، فریبا فرجام، ضمن معرفی دکتر فرشید ساداتشریفی، ادبپژوه و استاد ادبیات کاربردی در موسسهٔ علمیآموزشیِ سَماک، ساکن کیچنرِ انتاریو، از حاضران دعوت کرد تا به ویدئوی ارسالی ایشان توجه کنند. طی این ویدئو، دکتر ساداتشریفی نگاهی داشت به رمان «پدرم کالیگولا را میکشد» نوشتهٔ علیرضا جوانمرد که اخیراً از سوی نشر رها منتشر شده است. او در بخشی از سخنانش در معرفی این کتاب گفت:
«… خوانندگان گرامی! توجه فرمایید! خوانندگان عزیز! توجه فرمایید! خداوند با شما سخن میگوید. با این مقدمهٔ تکاندهنده، پدرم کالیگولا را میکشد از همان ابتدا مرزهای روایت را در هم میشکند و خواننده را به ورطهٔ هولناکِ یک بحران وجودی پرتاب میکند. این رمان نهتنها تاریخ را بازنویسی میکند، بلکه با درهمآمیختن ایمان، ایدئولوژی، خشونت و هویت، خواننده را وادار به مواجههای وحشتناک با خود و جهان میکند.
راوی، که خود را هم خدا و هم شمر معرفی میکند — تجسمی از قدرت مطلق و چهرهای منفور در تاریخ — با این دوگانگی هولناک، مفهوم عدالت، الهیات و حافظهٔ تاریخی را به چالش میکشد. اما این رمان صرفاً یک داستان نیست، بلکه بازجوییای فلسفی و تاریخیست که ما را وادار به پرسیدن سؤالاتی اساسی میکند:
چگونه تاریخ را میسازیم و چه کسانی روایتهای مسلط را تعیین میکنند؟
آیا خشونت یک امر مقدس است یا تنها ابزاری برای قدرت؟
آیا میتوان از چرخهٔ ایدئولوژیها و خشونت تاریخی گریخت؟
… یکی از ویژگیهای منحصربهفرد و جسورانهٔ این رمان، معرفی راوی بهعنوان خدا و شخصیتی منفور و تاریخیست. او در همان ابتدا میگوید: «اینجانب خدا، که در بین زمینیها با نام شمر هم شناخته میشوم، مانند تمامی خدایان راستین تاریخ، مظلوم واقع شدهام.» این جمله بهطور ناگهانی ما را با یک چالش عمیق روبرو میکند: اگر روایتهای تاریخی اخلاق را تعیین میکنند، آیا امکان رستگاری برای کسانی که تاریخ آنها را «خائن» خوانده است، وجود دارد؟…
… این رمان نهفقط نقدی بر تاریخ، بلکه نقدی بر نحوهٔ شکلگیری تاریخ است. اسطوره و ایدئولوژی در این داستان نهفقط بازتاب واقعیت، بلکه ابزار قدرت و کنترلاند. پدر، همچون یک ایدئولوژی زنده بر پسر سایه افکنده است. در جایی از داستان پدر از پسر میپرسد: «چرا یک داستان تازه نمینویسی؟» اما راوی پاسخ میدهد: «از داستاننوشتن چه خیری دیدهام که باز بنویسم؟» این ردکردن خلق یک روایت جدید همان اسارت در تاریخ است. او نمیتواند آیندهای را تصور کند که از گذشته جدا باشد.
… در پدرم کالیگولا را میکشد شهادت از یک عمل مقدس به یک نمایش عجیب تبدیل میشود. راوی رؤیای ساختن یک حسینیهٔ عظیم را دارد که در آن نه حقیقت بلکه بازنمایی حقیقت اهمیت دارد: «چقدر باشکوه است که سالنی بزرگ با سیستم صوتی و تصویری قوی، بهترین مداحها و روضهخوانها و واعظها، مردم از سراسر کشور که هیچ از سراسر جهان برای هیئت من میآیند.» این شهادت دیگر یک تجربهٔ معنوی نیست، بلکه به یک آیین نمایشی عجیب بدل شده است.
… یکی از تکاندهندهترین لحظات رمان، درک راوی از چرخهٔ تکراری خشونت است: «باید این گودی را وجببهوجب حفر کنم تا جسدم را بیابم. آیا پدرم مرا کاشته است در زهدان مادرم و آبیاریاش میکند تا باز برویم؟» در این لحظه مرز میان قاتل و مقتول از بین میرود. پسر در حال تبدیلشدن به پدر است. خشونت بهجای آنکه پایانی داشته باشد، به آغاز دیگری تبدیل میشود، و تاریخ نه یک خط مستقیم بلکه یک دایرهٔ بیپایان است.
این رمان با بهتصویرکشیدن چرخهٔ بیپایان خشونت و تکرار تاریخ، خواننده را با این پرسش مواجه میکند که آیا رهایی از این چرخه و ساختن آیندهای متفاوت ممکن است؟ آیا میتوان از زخمهای گذشته گذشت و از تکرار آن جلوگیری کرد؟ این رمان با کاوش در تأثیرات روانی ترومای تاریخی و دشواری رهایی از گذشته به بررسی این مسائل عمیق میپردازد… »
* * * * *
پس از پخش ویدئوی سخنرانی دکتر فرشید ساداتشریفی، فریبا فرجام اعلام کرد که بخش اول نشستها به اتمام رسیده و یک ساعت تنفس خواهد بود. او از حاضران دعوت کرد تا در این فرصت از کتابهای بخش نمایشگاه دیدن کنند.
* * * * *
در آغاز بخش دوم نشستها، فریبا فرجام ضمن خوشامدگویی دوباره، به معرفی بهاره دهکردی، از شاگردان کلاس داستاننویسی زندهیاد محمد محمدعلی، پرداخت. سپس او از بهاره دهکردی دعوت کرد تا به پشت تریبون رفته و دربارهٔ روند شکلگیری و اتمام کتاب «یادگاری روی دیوار دیگران» صحبت کند. «یادگاری روی دیوار دیگران» مجموعهٔ مقالات و سخنرانیهای زندهیاد محمد محمدعلی است دربارهٔ ۳۱ چهرهٔ برجستهٔ ادبیات معاصر ایران و در پایان هر فصل، بهاره دهکردی گفتوگوی کوتاهی دربارهٔ آن شخصیت با زندهیاد محمدعلی انجام داده است. کتاب «یادگاری روی دیوار دیگران» که از سوی نشر رها منتشر شده است، در همین جشنواره رونمایی شد.
بهاره دهکردی، درحالیکه نمیتوانست جلوی سرازیرشدن اشکهایش را بگیرد، با بغضی در گلو در بخشی از سخنان خود در اینباره گفت:
«ستارهای بیجایگزین، با تصاویر ذهنی زیبا؛ محمد محمدعلی. نهتنها زیبا در سخنگفتن، بلکه زیبا در زندگیکردن. در همنشینی با او دیدم که بازیهای زبانی و فرهنگی نسل او چقدر دلنشین است. نسلی که اهل مطالعه، اندیشیدن و گفتوگویهای عمیق بودند.
کتاب «یادگاری روی دیوار دیگران» حرفهای صمیمانه، دل پربهانهٔ محمد محمدعلی است. بهانهای برای رقصیدن، خرامیدن و خالق اثر ادبی بودن. محمدعلی باور داشت که گفتوگوهای ناتمام و شفاهی باید به یادگار بمانند. ایمان داشت که زمان برای ثبت این گفتوگوها کوتاهتر از آن است که به نظر میرسد.
و من با همهٔ آن لحظههای بودن کنار ایشان، امروز است که مفهوم این جمله را می فهمم؛ مرگ از آنچه به نظر میرسد، به ما نزدیکتر است.
آن روزها، سرخوش و مست از صدای گرم استاد، بیقرارِ دیدارهای سادهمان در کافهٔ روبهروی خانهٔ استاد، کافهای که برای من با حضور او، قهوهها و کیکهایش بوی وطن میداد؛ بوی وطن با عصارهٔ سیگار بهمن کوچک. برای بودن در کنار او لحظهشماری و پرواز میکردم. حرفهایش، خاطراتش، پندها، اندرزهایش، خندههایش برایم کلام زندگی بود. ایمان دارم که بودن در کنار او، در لحظات عمرم شمارش نخواهد شد. چرا که همهٔ آن لحظهها، گویی بخشی از رؤیای من بوده، رؤیایی که تا ابد در گوشهٔ قلب و ذهنم زنده خواهد ماند…
در بین جملات و کلمات این کتاب گاهی خود را در خلأ میدیدم. احساس میکردم چقدر در درک اینهمه احساس و پیچیدگیها ناتوانم. در جایی از کتاب صحبت از عشق به «رقیب» است. چطور میشود عاشق رقیب سرسختی چون بهنود شد؟… رقیبی که میدانی روزی چیرهدستترین نویسنده میشود، اما همچنان قلبت در این عشق میتپد.
وقتی صحبت از بهنود شد، عشق در نگاهشان برق میزد. محمد محمدعلی همیشه در غم دلتنگیهایش میگفت: دلم برای ایران تنگ شده، نهفقط بهخاطر وطنبودنش؛ بلکه برای تمام آن کشمکشهایی که از دلشان آثار ماندگار خلق میشد.
اما این عشق تنها در خصوص بهنود نبود. این عشق به قلم بود. به ادبیاتی که در آن دلدادگی را آموخته، به دنیای واژهها، به جملاتی که قدرت بازتاب رنج و امید و آزادی را دارند. آن هم در سرزمینی که آزادی بیان ندارند، و او و آنها برای همین آزادی جنگیدهاند. حتی وقتی که از کنار ما سفر کردهاند، کتابها و جملات آنها حکم کپسول زمان را دارند.
امروز اینجا، این کتاب به دست من و شما رسیده، و تا سالها بعد نیز خوانده خواهد شد، و راه آنها ادامه خواهد داشت.
طبق قرارهای هفتگی، فصلهای جدید را مرور میکردیم. محمدعلی در جایجای سطور این کتاب گویی با مخاطب خاص حرف میزند…
… در این کتاب، در سطرسطر گفتوگوهای این کتاب که مثل نقش، روی دیوار دل مانده، صدای استاد شنیده میشود، حضورش هست، نَفَسش هست. این کتاب، یادگاری رؤیایی است که هنوز در من زنده است. با من، با ما، در میان ما، در میان سطربهسطر این کتاب استاد هنوز زندهاند.»
* * * * *
پس از آن فریبا فرجام از دکتر فرزان سجودی، زبانشناس و نشانهشناس، دعوت کرد تا کتاب «یادگاری روی دیوار دیگران» را معرفی کند.
دکتر فرزان سجودی، پس از تبریک به بهاره دهکردی و نشر رها برای گردآوری و انتشار مجموعهمقالات و یادداشتهای زندهیاد محمدعلی، در بخشهایی از سخنان خود در معرفی کتاب یادشده گفت:
«گردآوری متنهای پراکنده که در طول چند دهه نوشته شدهاند، و زندهکردن آنها در قالبی جدید، فعالیتی است علیه فراموشی و مرگ. این سنت مدونکردن، و طبقهبندی گذشته، جانِتازهبخشیدن به متون پراکنده، نقشی حیاتی در غنای انبارهٔ فرهنگ و حفظ پیوستگی فرهنگی بازی میکند. نوشتههایی که ممکن بود بسیاری از ما از وجودشان و از اهمیتشان در تاریخ ادبیات معاصر اطلاعی نداشته باشیم یا در دسترسمان نباشد، امروز در شکل کتابی پاکیزه در اختیار ماست. راه پویایی فرهنگ همین است. چرا که از سویی تقدیس گذشته آن را از متن فروکاسته و به شیئی مقدس تبدیل میکند، و از سوی دیگر نادیدهانگاشتن و بیاهمیت تلقیکردن گذشته، جریان پیوسته و پویای فرهنگ را مختل میکند. هر دوی این رویکردها به گذشته، تجربهٔ زیستهٔ انسان را ابتر میکنند. فقط گفتوگوی فعال انتقادی با گذشته و حفظ آن بهمثابهٔ متن پویاست که پیوستگی و در همان حال دگرگونی پویای فرهنگ را تضمین میکند.
بهنظر من این کتاب از جهت دیگری نیز قابلتأمل جدی است. میخواهم دربارهٔ ژورنالیسم ادبی حرف بزنم و جایگاه ویژهای که محمدعلی در آن داشت. معمول است که بین ژورنالیسم ادبی و نقد آکادمیک یا دانشگاهی تمایز قائل میشوند که البته تمایز درستی است، اما متأسفانه معمول است که به ژورنالیسم ادبی در قیاس با نقد ادبی دانشگاهی جایگاهی فرودست داده میشود…
اجازه بدهید اشارهای کنم به آفات ژورنالیسم ادبی، تا اهمیت کار محمدعلی روشنتر شود. ژورنالیسم ادبی یا بیرمق شد، چون بسیاری آن را متأسفانه در شأن خود نمیدانستند یا از مبانی این ژانر فاصله گرفت و سعی کرد خود را با شیوهٔ نگارش نقد دانشگاهی همسو کند که بدتر مایهٔ ابترشدنش شد. فکر کنید یادداشتی یا مقالهای در صفحهٔ ادبی روزنامه یا هفتهنامهای ادبی در مورد رمانی میخوانید و در همان یادداشت کوتاه با نقلقولهای متعدد به نظریهپردازان ادبی و فیلسوفان مواجه میشوید. این یعنی نویسنده جایگاه ژورنالیسم ادبی را درک نکرده است و آن را از کار انداخته است. یا از سوی دیگر مطالبی سردستی در حد شرح پیرنگ رمان و خلاصهٔ آن نوشته میشود که باز بهطریقی دیگر ژورنالیسم ادبی را بیمایه و ناکارآمد میکند.
نوشتههای محمدعلی که در کتاب یادگاری روی دیوار دیگران گردآورده شدهاند، اما، بهدلایلی که برخواهم شمرد نمونهای مثالزدنی از ژورنالیسم ادبی حرفهای است.
یکم، سبک نثر است. سبک نثر محمدعلی در این نوشتهها پاکیزه، روان، خوشخوان، صمیمی و بیتکلف است. آن دسته که به نقد نزدیکترند، نثر کموبیش ساده و آسانیابی دارند و از پیچیدگی و ابهام غیرضروری که منجر به دشواری خواندن و دریافت میشود در آنها اثری نیست…
دوم، اشراف نویسنده است به فضای ادبی دستِکم پنج دهه، از دههٔ چهل گرفته تا پایان دههٔ نود. نویسندگان و شاعران، محافل ادبی، مجلات ادبی و صفحات ادبی روزنامهها، رخدادها، نهادها مثل کانون نویسندگان ایران، سانسور و ضرورت مبارزه با آن، همه در حوزهٔ تجربهٔ زیستهٔ محمدعلی قرار میگیرند و روایت او از آنها روایتی دستاول است که بیتعصب و دلنشین بیان شده است…
سوم، اشراف نویسنده است به آثاری که در طول این سالها نوشته شده است. محمدعلی در نقش یک ژورنالیست ادبی، نهتنها از جزئیترین رخدادها و حالوهوای فضای ادبی اطلاع دارد و آنها را به شیوایی تمام مینویسد، بلکه این نوشتهها گواه آناند که تقریباً متنی نیست که در ادبیات داستانی و شعر فارسی در این سالها نوشته شده باشد و او آنها را با دقت و ریزبینی نخوانده باشد. ژورنالیست ادبی آماتور نگاه سرسری و گذری به آثار ادبی دارد، اما نوشتههای محمدعلی نشاندهندهٔ نگاه ریزبین و ژرف او به آثار ادبی است که تقریباً هیچیک را نخوانده نگذاشته است.
سرانجام باید بگویم که گفتوگوهای محمدعلی و بهاره دهکردی در پایان هر بخش از این کتاب در واقع آغاز نوعی بازخوانی فعال این نوشتههاست که برخی سالیان بسیار از نوشتنشان گذشته است. بازخوانی فعالی که خواننده باید در گفتوگوی خود با متن به آن تداوم ببخشد… »
* * * * *
در ادامه، فریبا فرجام دربارهٔ روند ساخت فیلم «کابوسهای اقلیمی» سخنانی ایراد کرد و پس از آن ترِیلر کوتاهی از این فیلم نمایش داده شد.
فریبا فرجام در بخشی از سخنانش گفت:
«در تابستان سال ٢٠٢٣ اتفاق فرهنگی و خجستهای در این شهر افتاد و آن برگزاری نکوداشتی برای زندهیاد محمد محمدعلی همزمان با رونمایی یک کتاب ایشان از طرف نشر رها بود. در آن مراسم بخشهایی از پشت صحنهٔ یک فیلم در حال ساخت از آقای محمد محمدعلی را پخش کردیم و من به ایشان قول دادم که فیلم را تا قبل از پایان آن سال تمام میکنم. همان سال ایشان ما را ترک کردند و تنهایمان گذاشتند و دیگر تقریباً برای من غیرممکن به نظر میآمد که بتوانم برگردم و روی فیلم کار کنم.
ازآنجاییکه من شانس این را داشتم که همان تابستان نسخهٔ آخر قبل از اصلاح رنگ و صدا را به ایشان نشان بدهم و بازخورد تأیید و اصرارشان در تمامکردن فیلم را داشته باشم، همین دلیل و انگیزهای شد که برگشتم و فیلم را تمام کردم و بهزودی هم اکرانی در شهر ونکوور خواهیم داشت که وقتی زمان و مکانش مشخص بشود، حتماً از طریق شبکههای اجتماعی اطلاعرسانی خواهد شد.
… وقتی در سال ۲۰۱۵ ایدهٔ ساخت فیلم را با آقای محمدعلی در میان گذاشتم، تازه فقط یک دورهٔ فیلمسازی مستند را گذرانده بودم و طبیعتاً آقای محمدعلی خیلی تردید داشتند که قبول کنند، ولی آنموقع به من گفتند قبول میکنم بهشرطی که فیلم را زیر نظر نانام بسازی. نانام، اسم هنری آقای حسین فاضلی است که شاعر و فیلمسازند. ساخت فیلم طبق خواستهٔ آقای محمدعلی زیر نظر ایشان آغاز شد و اگرچه زیر نظر ایشان تمام نشد، ولی در تمام طول مسیر تا امروز من شانس این را داشتم که هرجا لازم بود از تجربهها و نظراتشان بهرهمند شوم.
دوست عزیز دیگر آقای امیرنعیم حسینی، کارگردان تئاتر و سینما، هستند که حوالی سال ٢٠١٩ با پروژه آشنا شدند. این فیلم در بازهٔ زمانی طولانی ساخته شد و بهدلایل مختلف و متعددی دچار توقف و دستانداز شد. امیرنعیمجان در آن سال انگار چرخدندههای فیلم را دوباره به حرکت درآورد و در فیلمبرداریهای جدیدی که قبل از کووید انجام شد، من را یاری داد.
دوست عزیز دیگری که حضورش خیلی تأثیرگذار بود آقای البرز رحمانی، نوازندهٔ تار و سهتار، هستند. ایشان در تصمیمگیری در ساخت موسیقی و خود مراحل ساخت همراه من بودند و بههمراه خانم مرجان آلخمیس ساخت موسیقی فیلم را انجام دادند و کار ضبط و میکس آن توسط آقای رضا صادقی با مهارت و کیفیت تمام انجام شد. در مجموع کل ساخت موسیقی تجربهٔ بسیار دلپذیری بود.
و آقای دکتر سجودی عزیز که مثل همیشه از وجود ارزشمندشان بهرهمند شدم و زحمت نظارت به ترجمهٔ فیلم را کشیدند.
بهدلایل مختلف ازجمله فارسیبودن زبان فیلم بقیهٔ کارها در ایران و بهصورت از راه دور انجام شد و اگرچه عزیزانی که با آنها کار میکردم، خودشان فوقالعاده بودند، ولی تجربهٔ بهخصوص تدوین از راه دور بسیار چالشبرانگیز بود، ولی همینجا از تکتکشان برای همراهی و صبوریشان سپاسگزارم. و همینطور از خانوادهٔ آقای محمدعلی هم بسیار سپاسگزارم و عزیزانی که بههر نوع و شیوهای در طول ساخت فیلم و بعد از آن من را یاری و همراهی کردند.
همهٔ اینها را گفتم و این بحث را امروز باز کردم، چون میخواستم بهطور ویژه از یک نفر تشکر کنم که بهطور مستقیم در تهیهٔ فیلم دخالت نداشتند ولی حضور پشتصحنهشان چیزی از اهمیت و ارزشمندی حمایتشان کم نمیکند و ایشان خانم نسرین کیهانی، همسر عزیز زندهیاد استاد محمدعلی، هستند. من حدود ٢٠ ساعت متریال از این فیلم دارم که بیشترشان در منزل ایشان فیلمبرداری شده و هرموقع من آنجا میرفتم بدون محدودیتی خانه مثل دستهٔ گل آماده برای فیلمبرداری در اختیار ما بود و من دلم میخواست امروز از این فرصت استفاده کنم و مراتب قدردانی خودم را از ایشان به جا بیاورم. بدون همراهی ایشان این فیلم و بسیاری حمایتهایی که ما از آقای محمدعلی طی این سالها دریافت کردیم ممکن نمیشد.»
* * * * *
سپس فریبا فرجام اعلام کرد که در بخشی از نشستهای این جشنواره قرار است از عبدالرحیم احمد پروانی، نویسنده، مترجم و از مدیران پروژهٔ بسیار ارزشمند کتابخانهٔ درخت دانش، قدردانی به عمل آورده شود، و گفت که معرفی ایشان به سخنور توانایی چون دکتر فرزان سجودی سپرده شده است، بنابراین او بار دیگر ایشان را به پشت تریبون دعوت کرد.
دکتر فرزان سجودی در معرفی عبدالرحیم احمد پروانی چنین گفت:
«طالبان از زمان بازگشت به قدرت در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ فرمانهای متعددی برای اعمال محدودیت بر زندگی زنان ازجمله حق کار، گشتوگذار آزادانه، و از همه مهمتر حق آموزش صادر کرده است. از تحصیل دختران در سطوحِ بالاتر از ابتدایی جلوگیری کرده و مانع از ادامهٔ تحصیل زنان در دانشگاهها شده است. محصورکردن زنان در خانه، ممانعت از کار و فعالیت اجتماعی، و ممانعت از تحصیل دختران و زنان همه با اتکا به قوانین شریعت و در جهت اعمال قدرت پدرسالار و عشیرهای بوده است.
طالبان اعتراضات زنان افغانستان به این سیاستهای محدودکننده و ارتجاعی را بهشدت سرکوب کردند. برخی زنانی که در سازماندهی اعتراضات نقش داشتند، به قتل رسیدند و بسیاری دستگیر و شکنجه شدند.
اما این نباید بهمعنای پذیرش پایان کار آموزش زنان و دختران افغانستان و همچنین آموزش حقوق مدنی به شهروندان افغان اعم از زن یا مرد تلقی میشد. برای مقابله با این رفتارهای ارتجاعی و خشونتآمیز، اشخاص و نهادهایی در اینجا و آنجای دنیا دستبهکار شدند. فناوری امروز هم به کمک آمد تا بتوانند از سدهای بهظاهر صعبالعبوری که دستگاه ارتجاعی طالبان ایجاد کرده است، بگذرند و آموزش و منابع آموزشی را به درون خانههای مردم افغانستان ببرند.
نهادهایی که پیشتر شکل گرفته بودند، مانند کتابخانهٔ درخت دانش و نقش برجستهای که در تأمین منابع آموزشی مکاتب افغانستان بر عهده داشتند، دامنهٔ کار خود را گسترش دادند و نهادهای جدیدی مثل دانشگاه آنلاین روشن افغانستان بر سدِ ممنوعیتهای طالبان غلبه کردند و نگذاشتند آموزش در افغانستان بهخصوص آموزش زنان و دختران متوقف شود.
کتابخانهٔ آنلاین درخت دانش رسماً در سال ۲۰۱۴ در شهر کابل گشایش یافت. در ابتدا هدف از ایجاد این کتابخانه که توسط نهاد حق آموزش افغانستان صورت گرفت، فراهمآوری زمینهٔ دسترسی رایگان به منابع آموزشی برای ارتقاء ظرفیت و کیفیت آموزش بود.
کتابخانهٔ درخت دانش یگانهمنبع برای معلمان افغانستان بود و در مدت کوتاهی توانست مطالب مختلفی در قالبهای مختلف تهیه کند. نسخهٔ آفلاین کتابخانه در مراکز تربیت معلم ۱۵ استان افغانستان نصب شد.
این کتابخانه با نشر مقالات متعدد در عرصههای مختلف خیلی زودی توانست جای خود را نهتنها در بین معلمان افغانستان بلکه در بین اقشار مختلف فرهنگی، علمی و ادبی باز کند.
امروز کتابخانهٔ درخت دانش با داشتن ۸٬۳۰۰ مطلب متنوع در ۱۲۷ موضوع، یگانهمنبع آموزشی رایگان و باز مطالب علمی، آموزشی، فرهنگی، ادبی و غیره به زبانهای انگلیسی، فارسی، پشتو، بلوچی، پشهیی، شُغنانی، ازبکی، ساوجی، مُنجی و نورستانی در افغانستان و شاید هم در جهان است.
دستاوردهای کتابخانهٔ آنلاین درخت دانش ممکن نبود مگر در سایهٔ تلاشهای خستگیناپذیر عبدالرحیم احمد پروانی که بیش از یک دهه است مدیریت کتابخانهٔ آنلاین درخت دانش را بر عهده دارد. کتابخانهای که منابع آموزشی ارزشمندی را در اختیار جامعهٔ افغان قرار میدهد، بهخصوص زنان و دختران افغان که با محدودیت جدی تحصیلی روبهرو هستند.
پروانی خستگی نمیشناسد و در شرایطی که گاهی بهدلیل اختلاف ساعت بین غرب کانادا و افغانستان از شبهنگام تا نزدیکی صبح مشغول تدریس است، کماکان در دیگر عرصههای فرهنگی حضور فعال و تاثیرگذار دارد. ازجمله لازم است بر نقش پروانی در کارزار فارسی در بیسی اشاره کنم. کارزاری که با دشواریهای بسیار سرانجام موفق شده است درس فارسی را در بسیاری از مدارس ونکوور بزرگ راهاندازی کند و فرصت آموزش رسمی زبان فارسی را برای فرزندان خانوادههای فارسیزبان ایرانی و افغان فراهم آورد. همچنین نقش او در هیئتمدیرهٔ بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور و تلاشهایش برای حضور ناشران افغان در این جشنواره را نمیتوان نادیده گرفت.
عبدالرحیم احمد پروانی، نویسنده، مترجم، معلم، فعال اجتماعی و مدنیِ افغان-کانادایی، فروتنانه بیشتر عمر خود را وقف آموزش و توسعهٔ فرهنگی کرده است و تلاشهای او بر زندگی هزاران افغان تأثیری انکارناپذیر گذاشته است.
مایهٔ افتخار ماست که از فعالیتهای برجستهٔ دوست عزیزمان آقای عبدالرحیم احمد پروانی در حوزهٔ آموزش، برابری جنسیتی و ارتقاء توانمندیهای جامعهٔ افغان قدردانی کنیم.»
* * * * *
پس از آن، فریبا فرجام، اعلام کرد که جنیفر بلادرویک، نمایندهٔ مجلس بریتیش کلمبیا از حوزهٔ کوکئیتلم – ملاردویل، برای تقدیر از خدمات عبدالرحیم احمد پروانی به جمع آن نشست ملحق شده است. او سپس جنیفر بلادرویک را بهزبان انگلیسی معرفی و از ایشان دعوت کرد تا به پشت تریبون برود.
جنیفر بلادرویک، پس از سلامدادن بهزبان فارسی، خودش را معرفی کرد. او در بخشی از سخنانش گفت:
«در استان ما، ما هنوز در حال مبارزهایم، هنوز در حال تلاشیم، هنوز در حال پیشرفتیم تا آموزش را بهطور برابر در سراسر بریتیش کلمبیا برای مردم هر جامعهای فراهم کنیم. و من معتقدم که ما پیشرفتهایی داشتهایم، اما مبارزهای که ما با آن مواجهایم، در مقایسه با تلاشهایی که آقای پروانی انجام داده و همدلی، فداکاری و مراقبت واقعی او در شرایطی که نیاز به تلاش انسانی فوقالعادهای برای ایجاد این ارتباطات وجود دارد، رنگ میبازد و این شایستهٔ تقدیر است. بنابراین میخواهم آقای پروانی را صدا بزنم تا تقدیرنامهای را که از طرف نخستوزیر بریتیش کلمبیا دارم به ایشان تقدیم کنم.»
پس از آن عبدالرحیم احمد پروانی به روی سن رفت و تقدیرنامهاش را از جنیفر بلادرویک دریافت کرد و با حاضران چند کلمهای سخن گفت. او در بخشی از سخنانش گفت:
«جنیفر، از همهٔ کلمات محبتآمیزتان خیلی ممنونم، اما اعتبار همهٔ این کارها عمدتاً به تیم متعهد ما میرسد. تیم Right to Learn Afghanistan و تیم ما که در شرایط بسیار دشوار، سخت تلاش میکنند تا همهٔ منابع آموزشی را در دسترس مردم افغانستان، بهویژه دختران و زنانی که از همهچیز و نهتنها از تحصیل، بلکه از زندگی محروم شدهاند، قرار دهند، آنها [گویی] از جامعه ناپدید شدهاند و مانند زندانیانیاند که بهدست طالبان در خانههایشان محبوس ماندهاند… این تقدیرنامه باید به تیم ما و بهویژه به مدیر اجرایی ما، دکتر لورن اوتس، که بیشتر عمر خود را وقف ترویج آموزش در میان افغانها در افغانستان و سایر مناطق کرده است، اهدا شود.»
* * * * *
پس از سخنان عبدالرحیم احمد پروانی، فریبا فرجام اعلام کرد که مهمان ویژهٔ دیگری به جمع آن نشست ملحق شده است؛ دکتر لورن اوتْس، مدیر اجرایی سازمان غیرانتفاعی Right to Learn Afghanistan. او ضمن معرفی دکتر اوتس بهزبان انگلیسی از ایشان دعوت کرد تا سازمان غیرانتفاعیشان را که روی آموزش دختران و زنان افغانستان تمرکز دارد، معرفی کند.
دکتر لورن اوتْس، پس از معرفی خودش در بخشی از سخنانش گفت:
«شما کمی در مورد همکار محترم من آقای پروانی شنیدید و البته ما از این تقدیرنامه خبر نداشتیم. بنابراین من فقط فیالبداهه صحبت میکنم، اما میخواهم تعریف و تمجیدی را که علیرغم ضعف زبان فارسیام از کار او دریافتهام، تکرار کنم. کار او واقعاً فوقالعاده بوده است. ما تقریباً ۲۰ سال یعنی دو دهه است که با هم کار میکنیم. من او را در عمل دیدهام، او کسی است که تمرکز کاملاً منحصربهفردی دارد بر آنچه که اعتقاد دارد مهم است، و اینکه کجا باید انرژیاش صرف شود. فقط این هدف را دنبال میکند که یادگیری برای همه بهزبان خودشان در دسترس باشد که کار بسیار مهمی است. و من خیلی خوششانس بودهام که از نزدیک تأثیر واقعی کار او را دیدهام.»
دکتر اوتْس با اشاره به اینکه پس از صحبتهای او آقای پروانی دربارهٔ کتابخانهٔ درخت دانش صحبت خواهد کرد، گفت که میخواهد دربارهٔ سایر برنامههای سازمان Right to Learn Afghanistan که ممکن است کمتر دربارهشان صحبت شده باشد، حرف بزند.
او به دبیرستان آنلاین برای دختران در افغانستان که با همکاری یک دبیرستان در کانادا انجام میشود، اشاره کرد و همینطور به بورسیهٔ تحصیلیای که به زنان جوان کمک میکند تا به فناوری مورد نیاز خود برای تحصیل آنلاین دسترسی پیدا کنند و محدودیتهای دسترسی به آموزش عالی و بسیاری موارد دیگر را دور بزنند. او گفت که با سرزدن به وبسایت این سازمان، میتوانند در اینباره بیشتر بدانند.
دکتر لورن اوتْس در ادامهٔ سخنانش برگزاری دومین جشنوارهٔ کتاب فارسی در ونکوور، را که در واقع جشن کتاب و ادبیات است، تبریک گفت؛ ادبیاتی بهزبان زیبای شاعران کهن چون حافظ، عطار، رومی،… و شاعران معاصر چون نادیا انجمن، پروین پژواک، فروغ فرخزاد و پگاه احمدی. او افزود:
«این رویداد مهم، ورای کتاب مسائلی را ترویج میکند که برای ما در Right to Learn Afghanistan بسیار مهم است؛ جریان آزاد اطلاعات و دسترسی همگان برای لذتبردن از کتاب، میراث زبان و ادبیات، و آزادی بیان… کار ما در Right to Learn Afghanistan موجب میشود شاهد تبعات محدودیت این آزادیها باشیم. افغانستان تنها کشوری در جهان است که تحصیلات بالاتر از ابتدایی را برای دختران و زنان منع کرده است، و این نقض حقوق بشر در حد اعلیست و همچنین راهی بسیار مؤثر برای فرورفتن یک کشور در فقر، و قطع رابطهٔ جوامعش با تبادل جهانی ایدهها، تکامل ادبیات و دسترسی به دانش.
… آنچه در افغانستان در حال وقوع است، آپارتاید جنسیتی است. این اصطلاح بیانگر این واقعیت است که زنان نهتنها تحت مشتی سیاستهای تبعیضآمیز، بلکه تحت سیستمی زندگی میکنند که بر اساس فرودستی آنها بنا شده است. و این یعنیکه آنها در دستهای غیر از انسان قرار میگیرند، جاییکه زنستیزی در مرکز ایدئولوژی طالبان قرار دارد، دلیل وجودی آنهاست و در همهٔ سیاستهایشان ریشه دوانده است. این، یک وضعیت اضطراری جدی است، اما ناامید هم نباید بود، [چون] ما که در امنیت کامل از این فاجعهٔ حقوق بشر دوریم، ناتوان نیستیم. در واقع بخشی از کار حفظ تمدن، واکنش به رنج دیگران در هر کجای جهان و دیدن خودمان در آنهاست. اینکه ما در این سر جهان چگونه به بیعدالتیها در افغانستان یا هرجای دیگر واکنش نشان بدهیم یا ندهیم، معیاری خواهد بود برای متمدنبودن ما در چشم تاریخ.»
* * * * *
در ادامه، فریبا فرجام از عبدالرحیم احمد پروانی دعوت کرد تا حاضران را بیشتر با پروژهٔ ارزشمند کتابخانهٔ درخت دانش آشنا کند.
عبدالرحیم احمد پروانی پس از گرامیداشت یاد و نام زندهیاد محمد محمدعلی، در معرفی کتابخانهٔ درخت دانش گفت:
«دوستان گرامی، یکی از نخستین اقدامات طالبان پس از نشستن بر اریکهٔ قدرت در کابل، بستن دروازههای مکاتب/مدارس، دانشگاهها و سایر نهاد آموزشی به روی دختران و زنان افغانستان بود. زنان عملاً از جامعه حذف شدند و با ازدستدادن ابتداییترین حقوق انسانیشان، در خانههای خود زندانی گشتند.
کتابخانهٔ درخت دانش، منحیث یکی از برنامههای آموزشی نهاد حق آموزش افغانستان که بیشتر در عرصهٔ آموزشوپرورش و فراهمآوری زمینهٔ ارتقاء ظرفیت مسلکی معلمین و تهیهٔ مواد و منابع کمکی درسی فعالیت میکرد، برای فراهمآوری زمینهٔ آموزش و دسترسی به منابع باز آموزشی توسعه یافت و دو شاخهٔ دیگر، کورسهای درخت دانش و مکتب درخت دانش به آن افزوده گشت و نامش هم به «آکادمی درخت دانش» تغییر یافت.
کتابخانهٔ درخت دانش اکنون با داشتن بیش از ۸٬۵۰۰ منبع آموزشی مختلف در ۱۲۸ مضمون به ۱۰ زبان فارسی، پشتو، اوزبیکی، ساوجی، نورستانی، پشهیی، بلوچی، منجی، شغنانی و انگلیسی فعالیت میکند و هر روز به تعداد این منابع افزوده میگردد.
کورسهای درخت دانش با داشتن ۱۵ کورس رایگان آنلاین در زمینههای اصول آموزش از راه دور، سلامت روان، سواد دیجیتال و تربیهٔ معلم و غیره بهزبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی یگانهپایگاه کورسها/دورههای آموزشی کوتاهمدت رایگان است.
مکتب درخت دانش نیز با داشتن بیش از ۵۰۰ دانشآموز، از صنف/کلاس ۷ تا ۱۰ بهصورت آنلاین فعالیت دارد و درسهای خود را مطابق برنامهٔ آموزشی وزارت آموزشوپرورش قبل از طالبان به پیش میبرد.
ما از همهٔ قلمبهدستان گرامی تقاضا میکنیم تا با ارسال مضامین، مطالب و حتی کتابهای خود به غنای کتابخانه درخت دانش بیفزایند و هرچه بیشتر زمینهٔ دسترسی رایگان و آزاد میلیونها انسان در افغانستان را که از آموزش معنیدار و همهشمول و از دسترسی به منابع معتبر آموزشی محروم ماندهاند، مساعد سازند.»
* * * * *
سپس فریبا فرجام با معرفی مجدد دکتر فرشید ساداتشریفی، از حاضران دعوت کرد تا به سخنان ایشان (بهصورت ویدئویی) در معرفی گروه علمی-آموزشیِ سَماک که از سال ۲۰۱۷ با محوریت «ادبیات کاربردی»، فعالیتهای متنوعی را در میان فارسیزبانان ساکن کانادا سازماندهی کرده است، توجه کنند.
دکتر فرشید ساداتشریفی در معرفی گروه سَماک گفت:
«نام سَماک، مخففی از «سلام ما به ادبیات کاربردی»، نمایانگر نگاهی فراتر از لذت صرف یا افتخار ادبی است. این گروه، ادبیات را ابزاری مؤثر برای مواجهه با چالشهای زندگی روزمره، بهویژه در تجربهٔ مهاجرت، تلقی میکند. هدف سَماک، یاری به فارسیزبانان برای تبدیل «سرزمین بیگانه به خانهای آشنا» است؛ مسیری که با بازیابی ریشهها و شناخت فرهنگ جامعهٔ میزبان از دریچهٔ کتاب و زبان، از روندهای گسست یا «همسانسازی» یا اسیمیلیشن فاصله میگیرد.
ترویج فرهنگ کتابخوانی و معرفی آثار نویسندگان ایرانی و کانادایی، از ارکان اصلی فعالیتهای سَماک بوده است. همکاری ششساله با کافه ترنج در مونترآل، نمونهای از این تلاشهاست که طی آن، در قالب نشستهای فرهنگی، آثار متعددی خوانده، معرفی و تحلیل شدهاند. شرکت در برنامههایی چون «کانادا میخواند» و دعوت از نویسندگان مقیم شهرهای مختلف مانند مونترآل، تورنتو، ونکوور و کلگری، بخشی دیگر از این فعالیتها را تشکیل میدهد.
سَماک نگاهی میانرشتهای به ادبیات دارد و در گفتوگوهای خود از حوزههایی همچون روانشناسی، فلسفه، تاریخ و علوم سیاسی بهره میبرد. همکاری با دکتر سعید ممتازی در زمینهٔ کاربرد ادبیات در رواندرمانی، و نقد مشترک کتاب «سیاحتنامه ابراهیمبیگ» با دکتر محسن خلیلی، نشاندهندهٔ این رویکرد جامعنگر است.
فعالیتهای سَماک به گفتوگوها محدود نمیشود. این گروه در زمینهٔ نشر نیز فعال بوده و کتابهایی چون کار سبکباران، بازخوانی شعر حافظ نوشتهٔ فرشید ساداتشریفی، و کتاب دوزبانهٔ از هوسنامه تا وفانامه نوشتهٔ بنفشه طاهریان را منتشر کرده است. همچنین، کارگاههای کتابمحور ازجمله کارگاه «کتاب خوشی»، مبتنی بر گفتوگوی دالاییلاما و دزموند توتو، از دیگر برنامههای مؤثر این نهاد بودهاند.
سَماک به بهرهگیری از ظرفیتهای آنلاین نیز توجه داشته است. برگزاری نشستهای مجازی، همکاری با نشر رها در یادبود استاد محمدعلی، مرور آثار آلیس مونرو، و نقد و رونمایی کتابها، نمونههایی از تلاش این گروه برای افزایش دسترسی به برنامههای فرهنگی است.
همکاری با نهادهای فرهنگی در شهرهای مختلف کانادا از دیگر نقاط قوت سَماک به شمار میآید. نهادهایی چون باشگاه کتاب مونترآل و ترنج، آکادمی تفکر تورنتو، و بهخصوص رسانهٔ همیاری و نشر رها در ونکوور، ازجمله همکاران دیرپای این گروه بودهاند. این همکاریها با عباراتی چون «بدون سختگیریهای زائد»، «لذتبخش» و «حرفهای» توصیف شدهاند.
گروه سَماک، در طول این سالها با تکیه بر ادبیات کاربردی، موفق شده است فضایی زنده برای تبادل اندیشه، ترویج کتابخوانی و تسهیل سازگاری فرهنگی در میان جامعه فارسیزبان کانادا ایجاد کند.»
* * * * *
پس از پخش ویدئوی سخنرانی دکتر فرشید ساداتشریفی، فریبا فرجام اعلام کرد که بخش دوم نشستها به اتمام رسیده و نیم ساعت تنفس خواهد بود. او بار دیگر از حاضران دعوت کرد تا در این فرصت از کتابهای بخش نمایشگاه دیدن کنند.
* * * * *
سخنرانِ اولین نشست بخش سوم دکتر حسام دهقانی، استادیار آموزش زبان و فرهنگ فارسی در دانشگاه بریتیش کلمبیا، بود. فریبا فرجام از ایشان دعوت کرد تا به معرفی چاپ جدید رمان «فریاد خاموش»، اثر کنزابورو اوئه، با برگردان دکتر فرزان سجودی، بپردازد. فریبا فرجام اشاره کرد که نویسندهٔ این رمان در سال ۱۹۹۴ برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبی شد، و برگردان فارسی رمان هم اولین بار از سوی انتشارات محیط در سال ۱۳۷۷ خورشیدی ـ با برگردان دکتر فرزان سجودی – منتشر شد، اما سال گذشته، انتشارات نورهان نسخهٔ بدون سانسور این رمان را منتشر کرد.
دکتر حسام دهقانی، در معرفی رمان «فریاد خاموش»، در بخشی از سخنانش گفت:
«کنزابورو اُئه، نویسندهٔ توانای ژاپنی و برندهٔ نوبل ادبیات ۱۹۹۴، شصت سال قلم زد تا «جهانهای خیالیای سرشار از واقعیت» بیافریند؛ جهانهایی که بهتعبیر آکادمی نوبل «تصویری هولناک از معضل امروزِ انسان» عرضه میکنند. اُئه این توانایی و رسالت را در رمان «فریاد خاموش»، که در سال ۱۹۶۷، برندهٔ جایزهٔ تانیزاکی شد، به اوج رساند؛ رمانی که در اوایل دههٔ ۶۰ میلادی میگذرد و سرنوشتِ دو برادر را روایت میکند.
مدرنیستها بهجای قهرمانان آرمانی، انسانهای شکستخورده و موقعیتهای درهمشکسته را روی صحنه میآورند. اُئه نیز بهجای حکایت قهرمانی سامورایی، ضدقهرمانها و انسانهای عادی را در مرکز توجه قرار میدهد. در فضای ژاپن سرخوردهٔ پس از جنگ جهانی دوم، بهجای قهرمانساختن از بازیگران و نقشپردازان انقلابهای سیاسی بهویژه شورش ۱۸۶۰، لایههای روانی فردی و اجتماعیِ اینگونه شورشها و قهرمانان آنها را میکاود و تبعات آنها را در واقعیت به تصویر میکشد.
… در مقابل رئالیسم اجتماعی/انتقادی که برپایهٔ توصیفات دقیق واقعیت مشترک اجتماعی بنا شده است، رمان مدرنیستی، تأثیرات واقعیت بر روان افراد را میکاود. روانی که دائماً در سیلان و دگرش است. اُئه با انتخاب زاویۀ دید اولشخص، خواننده را در زندان آگاهیِ میتسو سابورو حبس میکند. زاویهٔ دید اولشخص، خواننده را تا تاریکترین لایههای روان و ذهن میتسو و درک او از فهم و منش دیگران فرو میبَرد.
… اُئه با حرکت آزاد در زمان، خاطره و خیال را مخلوط میکند؛ جریان سیال ذهن، فلاشبکهای ناگهانی و پرشهای رؤیایی، روایت را میشکند بیآنکه خواننده گم شود؛ زیرا شبکهای از «نشانگان ادراکی و حسی» — بوی بنزینِ مهآلود، جیغ ترمز، نور سرخ پشت برگ زغالاخته — همچون GPS عمل میکند. جریان سیال ذهن و پرش زمانی مثل قایقی در مه است، اما شبکهٔ نشانههای حسی باعث میشود ما وی را گم نکنیم. بدین ترتیب، متن با وجود پرشهای زمانی و روایی و عمق فلسفی، خوشخوان و روشن میماند.
… همۀ این عناصر — واقعگرایی حسی، کندوکاو روان، تکنیکهای شکستن زمان، و تمرکز بر فردیت و زاویهٔ دید شخصی — دقیقاً همان چیزی است که نظریۀ «رمان مدرن» بدان اشاره میکند: گذار از حماسه یا رمانتیسم به رصد دقیق انسانِ معمولی در گردباد تاریخ. فریاد خاموش با حذف پردههای اخلاقی و ایدئولوژیک، ما را مجبور میکند پیامدهای خشونت، شرم و سکوت تاریخی را نه در آماری کلان بلکه در لرزش بدن، زقزق زخم و فریاد بیصدای یک انسان لمس کنیم. همین لمسِ بیواسطه است که رمان را بدل به کلاس زندهٔ مدرنیته میکند.
… فریاد خاموش وضعیت یک نفر، یک نسل و حتی یک ملیت نیست بلکه دائما در تاریخ تکرار شده و میشود، بهعبارت دیگر، خاموشی، یک اختلال فردی نیست؛ بلکه ریشه در تاریخ و اجتماع دارد.
… رمان تأملی در باب زمان، تاریخ و گذشته است و نشان میدهد که گذشته چیزی در جایی دیگر نیست بلکه در زمان حال حاضر است. زمان در این رمان کریستالی است یعنی گاه در یک صحنه، یک شیء یا یک جمله همهٔ وجوه زمان تجلی پیدا میکند.
… ما ایرانیان نیز گذشتهای دوگانه داریم؛ افتخار امپراتوری و شرم قتلعامها، انقلاب و شکستهای مدنی. زیر فشار اقتصادی و سیاسی، اغلب یا به سکوت پناه میبریم یا به اعتراضات ناگهانی و ناپایدار. بیماری «فریاد خاموش» در رمان دقیقاً چنین وضعیتی است: زوزهای فراشنیداری که مردم دره را یا فلج میکند یا به خشونت کور میراند.
خوانندهٔ ایرانی، در ترجمهٔ روان سجودی، بیواسطه با این زخم روبهرو میشود. رمان نشان میدهد که فرار از تاریخ ممکن نیست؛ اگر شورش اجداد فهمیده نشود، با صورتکی تازه بازمیگردد. میتسو با ثبت صادقانهٔ ترسها و شرمها بهتدریج با تروما روبهرو میشود؛ همان کاری که خوانندهٔ ایرانی، بهیاری ترجمهٔ روان فرزان سجودی، میتواند انجام دهد.
… فرزان سجودی فقط مترجم نیست؛ شاعر و متفکر است و میداند که خودِ میتسو نیز مترجم است؛ کسی که بهجای «زیستنِ خلاق» تجربهها را دستِدوم ترجمه میکند، و همین او را عقیم و ترسو ساخته است. سجودی با آگاهی از این تم، ترجمه را به عمل خلاق بدل میکند.
… مترجم با «بیدارکردن هیولای پسمتن» ما را مجبور میکند نه صرفاً روایت را بخوانیم، بلکه آن را در سطح پوست خود احساس کنیم؛ عملی که درست در مقابل وضعیت میتسو ــ مترجمِ منفعل ــ قرار میگیرد و نحوی از رستگاریِ خلاقانه را پیش مینهد.
بهاین ترتیب، مترجم همان کاری را میکند که رمان از ما میخواهد: زخم را آشکار نگاه دارد تا درمان ممکن شود. خوانندهٔ ایرانی، در متنِ فارسیِ سجودی، نه نظارهگر دستدوم، بلکه شریکِ مستقیم ترومای تاریخی خویش میشود و شاید در این مواجهه، نخستین گامِ حرکت آگاهانه را بردارد.
… فرزان سجودی این پرسش را با زبانی بیپروا و وفاداریِ حسی به گوش فارسیزبان رسانده است. در دورانی که جهان از خشونت و تنگنای اقتصادی مینالد، این رمان و این ترجمه دستکم دو موهبت به ما میدهند: جرئتِ روبهروشدن با فریادِ نشنیدهٔ خود، و امیدِ شکستن چرخهای که گمان میبردیم از ازل بر تقدیر ما نوشته شده است.»
* * * * *
پس از آن، فریبا فرجام ضمن معرفی دوبارهٔ منصور علیمرادی، نویسنده، شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه و روزنامهنگار، از ایشان دعوت کرد تا به معرفی کتاب تازهمنتشرهٔ خود، «نجواهای واحه: سراب شاعرانهٔ لیکو» که اخیراً از سوی نشر آسمانا در تورنتو به چاپ رسیده است، بپردازد.
منصور علیمرادی، در بخشی از سخنان خود گفت:
«میخواهم در مورد یک گونهٔ شعری حرف بزنم که از هر حیث یگانه است و بهاحتمال زیاد بسیاری از شما تا به امروز نشنیدهاید. شعری باستانی و بیهمتا در دنیا، شاید بشود گفت: کوتاهترین شعر جهان. لیکو!
نشتُم سَر جَدَه
گذشت اَی وَدَه
سر جاده نشستم
و
از قرار آمدنت گذشت.
لیکو تکبیتیای است موزون و مقفی در وزن هجایی، که در نواحی بلوچستان، شهرهای هشتگانهٔ جنوب کرمان، یا همان رودبار بزرگ و ساکنان حوزهٔ رود باستانی هلیلرود و منطقهٔ بشاگرد در جنوب شرقی هرمزگان رواج دارد.
لیکو شعری است بیردیف، که در غایت ایجاز سروده میشود. این شعر در نواحی بلوچنشین بهزبان بلوچی، در جنوب کرمان، بهزبانهای رودباری و در کوهستان بَشکرد (بشاگرد) بهزبانهای بَشکردی سروده میشود. لیکو را به آواز و همراه با سازهایی مثل «چَنگ: قیچک»، «چنگ قوطی»، «نی شبانی»،«دونَلی» و «سُرنا» میخوانند.
دل ظهرِ گرما
نَتگُ بُفَرما
در آن ظهر داغِ جهنمی
تعارفم نکردی که بنشینم.
محتوای لیکو را درد و داغهای عاشقانه، جوانمرگی و سوگ، فراق و فرقت و هجران، دوری از سرزمین مادری و کوچ در بر میگیرد. در زبان زاگرسنشینان میانی و در گویشها و لهجههای نواحی جنوبی ایران مثل فارس، بوشهر، هرمزگان و خوزستان لیکه، لوکه، لیک و لاک را بهمعنای ناله، مویه، زاری، و گریههای منقطع به کار میبرند
… لیکو را میتوان یکی از گونههای ادبیات داستانی بهاصطلاح «کوتاهِ کوتاه» به شمار آورد که بهلحاظ روایت، تکنیک، شخصیت، موقعیت و وضعیت منحصربهفرد است. مثلاً گونهای از مینیمالیسم بهنام میکروفیکشن که به اختصار، ایجاز و مقتصدبودن در خرج کلمه معروف است.
هر لیکویی قصه و روایتی داستانی دارد که مخاطب را از زاویهای تازه برای دیدن یک موقعیت شگفت دعوت میکند. گاه زاویهٔ دید بهدرستی معلوم نیست و ما با یک موقعیت داستانی ناب و غافلگیرکننده روبهرو میشویم که معمولاً هم پایانی باز دارد. موقعیتی که میتوان گفت تا حدی یادآور مفهوم مرگ مؤلف در ادبیات پستمدرن است. لیکو برشی بسیار موجز و خلاقانه از زندگی است که در بیشتر موارد خواننده را با امری غریب و شگفت روبرو میکند.
آخرین انسان زمین تنها در اتاقی نشسته بود، ناگهان در زدند. – داستان فردریک اوبراین
راویان برخی از لیکوها مردگاناند، که ما در ادبیات داستانی معاصر نداریم و یا کم داریم. لیکو شعری است با بسامد بالایی از راوی مرده. بیشتر این راویان یا جوانمرگ شدهاند و/یا با اصابت گلوله مردهاند. جهانی که این راویان میسازند سخت هولناک، غریب و تراژیک است. از این منظر گاهی فضای این شعرها یادآور فضای آثاری مثل رمان پدرو پارامو است.
اِمرۆ دو روزِن
نَهشُم داگ روزِن
امروز
روز دوم است
که جنازهام
افتاده بر تفتِ آفتاب.
… برخی از اهل تشخیص در فرهنگ محلی را اعتقاد بر این است که لیکو در ابتدا شعری زنانه بوده و بعدها به محافل مردانه راه پیدا کرده است. روایتهای زنانهٔ زیادی در قالب لیکو وجود دارد که توسط زنان ساخته شده و بعدها نوازندگان و خوانندگان محلی آنها را بازخوانی کرده و نشر دادهاند… »
منصور علیمرادی در پایان سخنانش گفت: «گردآوری چندصد لیکوی اصیل نیازمند سفرها، پژوهشها و جستوپُرسهای مداوم بود و سالها وقت برد تا در نهایت به سرانجامی رسید. البته که بخش عمدهٔ این شعرها هنوز مجال انتشار نیافتهاند. بخشی از لیکوهای این دفتر نزدیک به دو دهه پیش ثبت و ضبط شدهاند، در روزگاری که هنوز اینهمه امکانات ارتباطی وجود نداشت و فضای مجازی آن صعوبتها را سهل نکرده بود.»
او همچنین افزود که دو کتاب در ایران از لیکوها منتشر کرده و سومی هم در دست چاپ است. معرفی کتاب لیکوها (بهزبان انگلیسی) هم با برگردان دکتر مهدی گنجوی، استاد دانشگاه در تورنتو، و دکتر امین فاطمی، استاد دانشگاه در لندن، بهتازگی از سوی نشر آسمانا در تورنتو منتشر شده است.
* * * * *
در ادامه، فریبا فرجام بار دیگر از دکتر حسام دهقانی، استادیار آموزش زبان و فرهنگ فارسی در دانشگاه بریتیش کلمبیا، دعوت کرد تا به پشت تریبون برود و این بار به معرفی نشستهای ادبی دپارتمان ایرانشناسی یوبیسی، بخش مطالعات آسیایی، بپردازد.
دکتر حسام دهقانی، در بخشی از سخنانش گفت:
«باشگاه ادبیات فارسیخوانی دانشگاه بریتیش کلمبیا بهعنوان مرکز فعالیتهای فوقبرنامهٔ دانشگاهی عمل میکند و سعی دارد پلی بزند بین فعالیتهای آکادمیک ما و جامعهٔ ونکوور خارج از دانشگاه… ما دو نوع فعالیت داریم در این باشگاه؛ یک سری جلسات هفتگیست که طی آن به مطالعهٔ ادبیات با هدف بهبود مهارت خواندن و ایجاد آگاهی و فرهنگ نقادانه، پرداخته میشود، و یک سری هم نشستهای ماهانه داریم که پنلهاییاند که با مشارکت اعضای جامعه و دانشجویان دربارهٔ موضوعات مهم روز انجام میشود.
… تمام این رویدادهای ما رایگاناند و بهصورت حضوری و آنلاین همزمان انجام میشوند.
… نشستهای همگانی ماهانه یا دوماهانهٔ ما چنان که گفتم، پنلهاییاند که طی آنها با اعضای جامعه و دانشجویان دربارهٔ موضوعات مهم روز صحبت میکنیم. از سال ۲۰۲۱ این نشستها را شروع کردیم، بهتقاضای دانشجویانی که دلشان میخواست کارهای روز ادبیات را پس از اینکه به سطح پیشرفتهٔ فارسی رسیدند، بتوانند بخوانند.
… یکی از کارهای فوقالعادهٔ دیگری که کردهایم، برقراری رابطهٔ دانشجویان با بهترین نویسندههای حال حاضر ادبیات فارسی بوده است… از دیگر ویژگیهای کار ما این است که ما هرساله یک موضوع را انتخاب میکنیم و دربارهٔ آن میخوانیم، کارها را میخوانیم و نویسندگانشان را بهصورت آنلاین یا حضوری دعوت میکنیم تا در مورد کارهایشان به سؤالات دانشجویان و حضار پاسخ بدهند.
… در ادامه با همکاری فرهیختگان جامعهٔ ونکوور و بیشتر خارج از ایران، با دوستان عزیزم بهرام مرادی و فریبا صدیقیم این جلسات ادبیات مهاجرت و تبعید را برگزار کردیم و یک تابستان را به ادبیات افغانستان اختصاص دادیم… در ادامه، یک سال تمام به ژانرهای کمترمطالعهشده در ادبیات پرداختیم.
در دو سال اخیر افتخار همکاری با استاد عزیزم دکتر فرزان سجودی را داشتیم که کلاً جلسات را با رویکرد انتقادیشان و با بالابردن سطح کیفی و علمی جلسات دگرگون کردند. هشت نشست در مورد بازنمایی تاریخ در ادبیات برگزار کردیم و تاریخ معاصر را، بهتر بگویم تاریخ این ۵۰ سال اخیر را آنگونه که در رمان متجلی شده، با حضور جمعی از مهمانها بررسی کردیم. سال گذشته را هم به نشست ادبیات بیداری، آنگونه که ادبیات موجبات بیداری را فراهم آورده، پرداختیم.
… ویدئوهای برنامههای گذشته در صفحهٔ رخدادهای گروه آسیاپژوهی در آدرس: asia.ubc.ca/events/event یا صفحات این باشگاه در فیسبوک [facebook.com/UPLRC]، اینستاگرام [instagram.com/ubc_plrc] و تلگرام [t.me/UBC_PLRC] وجود دارد. میتوانید به آنها گوش بدهید و ما را هم با نظراتتان در بهبود و پیشرفت آن یاری برسانید.»
* * * * *
پس از آن، فریبا فرجام ضمن معرفی دکتر شهرزاد سلطان، از بنیانگذاران نشر شهرزاد نامگ، دعوت کرد تا حاضران را با این مؤسسهٔ انتشاراتی بیشتر آشنا کند.
دکتر شهرزاد سلطان، در معرفی نشر شهرزاد نامگ چنین گفت:
«من شهرزاد سلطان، مدیر نشر شهرزاد نامگ هستم و این نشر را در سپتامبر ۲۰۲۴ با همسرم، علی نگهبان، راهاندازی کردیم تا هم قدمی فرهنگی در جامعهٔ دیاسپورای ایرانی کانادا در جهت نشر بدون سانسور برداریم، هم کتابهای خودمان را منتشر کنیم و هم به دوستان نویسندهمان کمک کنیم تا صدای خودشان را به گوش مخاطبان بیشتری برسانند.
هر اسمی هزار داستان پشتش دارد، ولی شهرزاد نامگ هزار و یک داستان دارد. شهرزاد، نماد امید و عشق و پیروزی بر نادانی از طریق آفرینشگریهای ادبی، و نامگ در زبان فارسی میانه، بهمعنای نوشته و کتاب است.
شهرزاد نامگ در کمتر از یک سال فعالیتهایی را در کارنامهٔ خودش ثبت کرده است. اولین کتاب ما رمان زبیگنیو، دگردیسی ناکام یک ایرانی، نوشتهٔ علی نگهبان است که داستان یک مهاجر ایرانی در ونکوور را با طنزی تلخ بیان میکند و فراز و نشیبهای مهاجرت را بهخوبی به تصویر میکشد.
کتاب دوم شهرزاد نامگ، کتاب پژوهشی مفهومها از شیر و خورشیدها نوشتهٔ مرتضی مشتاقی است که با بیان سیر تاریخی پرچم ایران و نماد شیر و خورشید، بهویژه در این فضای بحث داغ پرچم و نماد شیر و خورشید در بین فعالان سیاسی و اجتماعی، میتواند مفید باشد.
کتاب سوم ما، چاپ دوم مجموعهٔ اشعار هادی ابراهیمی رودبارکی بهنام همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی است که در آن آفرینشهای زیباشناختی با زبان تصویری غنی هادی ابراهیمی قابلتوجهاند.
برای اولین بار در همین جا اعلام میکنم که اثر بعدی ما، مجموعهسخنرانیهای گردآوریشدهٔ سیاوش کسرایی دربارهٔ شعر نیما و نظریات شعری خودش است که دوست خوبمان آقای عطار، از شاگردان سیاوش کسرایی، در اختیار ما گذاشتهاند تا چاپ و منتشر شود و در دسترس شعردوستان قرار گیرد.
ما در کارنامهٔ خودمان افتخار برگزاری نکوداشت هادی ابراهیمی عزیز را بهپاس ۵۰ سال خدمات فرهنگی ایشان بهکمک جمعی از دوستان ازجمله آقای صوفی داریم… »
* * * * *
در ادامه فریبا فرجام از حاضران دعوت کرد تا به پیام ویدئویی مدیر نشر خیام (مصدق پارسا) از بلژیک توجه کنند. قرار بود پیامی ویدئویی هم از مدیر نشر کابل در تورنتو پخش شود که متأسفانه این پیام بهموقع به جشنواره نرسید.
مصدق پارسا در پیام کوتاهی ضمن تبریک بهمناسبت برگزاری دومین جشنوارهٔ کتاب فارسی در ونکوور گفت حسرت میخورد که نتوانسته در این جشنواره حضور یابد و ابراز امیدواری کرد که در جشنوارههای آتی همراه با همکارانش در نشر خیام در این جشنواره حضور یابند و کتابهای متنوع این نشر را در معرض دید علاقهمندان قرار بدهند.
* * * * *
آخرین نشست جشنواره به معرفی انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲ اختصاص داشت. فریبا فرجام در معرفی آنها گفت:
«شصت و چهار ماه از روز سیاه هشتم ژانویهٔ ۲۰۲۰، زمانیکه پرواز پیاس۷۵۲ با موشکهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرنگون شد، میگذرد، اما با نگاهی در چهرهٔ تکتک اعضای خانوادههای جانباختگان این پرواز، میشود دید که درد و رنج آنها رنگ نباخته است.
طی چند سال گذشته، تعداد قابلتوجهی از اعضای این خانوادهها با کمک نویسندگانی مانند منیرو روانیپور، امیرحسین یزدانبد و حامد اسماعیلیون، به نوشتن دربارهٔ رنج و خشمی که گرفتارشاند، روی آوردند؛ راهکاری برای مبارزه با فراموشی این جنایت و مبارزه با عاملان و آمران آن. چندین کتاب حاصل این تلاشها بوده و تازهترین آنها با عنوان «بهنام عدالت» دربارهٔ دادگاههاییست که در ایران و تورنتو برگزار شدند، و بهزودی منتشر خواهد شد، ولی متأسفانه به جشنوارهٔ ونکوور نرسید.
افتخار این را داریم که مانند سال گذشته تعدادی از اعضای خانوادههای جانباختگان این پرواز که هماکنون ساکن ونکوورند، امروز در این جشنواره و در کنار ما حضور دارند.»
سپس او از بهشته رضاپور، مادر زندهیاد بهاره کرمی مقدم از جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲، دعوت کرد تا به معرفی کتابهای این انجمن بپردازد. او همچنین از هوریران سهراب، داغدار چهار جانباختهٔ این پرواز؛ زندهیاد نگار برقعی، زندهیاد الوند صادقی، زندهیاد سهند صادقی و زندهیاد سوفی امامی، دعوت کرد تا پس از سخنان بهشته رضاپور، یکی از داستان/روایتهای کتاب زیر چاپ «بهنام عدالت» را برای حاضران بخواند.
بهشته رضاپور، ابتدا یادی از قربانیان فاجعهٔ بندرعباس کرد و گفت بهعنوان توضیحاتی دربارهٔ اینکه چطور چند کتاب خاطرات خانوادههای جانباختگان پرواز به ثمر رسیده است، مقدمهٔ کتاب «نباید نوشته میشد ۲» نوشتهٔ امیرحسین یزدانبُد [نویسنده ساکن ادمونتون] را میخواند:
«نامت را نمیدانم.
اما میدانم آنجایی.
از پس این روزها میآیی.
لابد فقط یک یا چند خط شنیدهای یا در کتابی، جایی خواندهای. چیزی مثل: «پرواز مسافرتی پیاس۷۵۲ هواپیمایی بینالمللی اوکراین، از مبدأ تهران به مقصد کییف، در ۱۸ دی ۱۳۹۸ (۸ ژانویه۲۰۲۰) هدف شلیک دو موشک پدافند هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قرار گرفت و همهٔ ۱۷۶ سرنشین آن جان باختند.»
میدانم سالها پس از امروزی که من دارم اینها را برایت مینویسم، این کتاب را پیدا خواهی کرد و خاطرات برخی از بازماندگان جنایت را در این کتاب خواهی خواند. نمیدانم در دنیایی که تو در آن زندگی میکنی، آسمان چه رنگیست و آدمها روز را چهطور شب میکنند. نویسندگان این کتاب اما، بهگمان من، به دو دلیل چراغ دست گرفتند و در تاریکترین لحظات فاجعهای که جهانشان را از هم گسیخت، کنکاش کردند. سوگ و فقدانشان را دوره کردم. شاهد فروپاشیدن جهانشان بودم و دیدم چطور اندوهشان را کلمهبهکلمه روی این برگها چکاندند. آنها تلاش کردند آخرین بازماندههای عزیزانشان را – یادهاشان را – ثبت کنند که بماند. تو بگو انگار فرهاد دارد عشقش را روی سنگ به سنگ کوه میتراشد و ثبت میکند. که نرود. که بماند. که بهمرور زمان و در فرسایش حوادث، فراموش نشود. اما دلیل دیگری هم بود. بهاین امید که تو در دنیایی زندگی کنی که نتوانند روایتها را تغییر بدهند. نویسندگان این کتاب علیه فراموشی، علیه تغییر روایتها بهکام ظالمان ایستادهاند. تردید ندارم در روزگار تو جعل و تغییر روایتها بیشتر خواهد شد. این کتاب تلاش جانکاه بازماندگان این فاجعه است برای مقابله با ذات تغییرپذیر حافظهٔ جمعی. فقط اینها نیست. خوب که نگاه کنی، این نوشتهها، مجموعهای مستند و صادقانه از لحظات کوچک اما عمیق درد آدم ایرانیست. این ذرهبینگرفتن است به عمق خونآلود زخم در این مقطع از زیست ایران. نورانداختن است به انتهای تاریکی روزگاری که ما، ساکنانش بودیم.
شاید روزی،
یک صبح آرام و آفتابی،
بازگردی و این روایتهای اصل را از زبان شاهدان جنایت بخوانی.
از زبان کسانی که شاهد شقاوت اقلیتی بودند که خاک و جان این مردم را به گروگان گرفتهاند.
آن روز ولی…
ما را یاد آر!»
پس از آن هوریران سهراب، روایت احمد اسماعیلیون، پدر همسر زندهیاد پریسا اقبالیان، و پدربزرگ زندهیاد ریرا اسماعیلیون از جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲، را خواند که متأسفانه بهدلیل محدودیت فضا از درج آن معذوریم.
* * * * *
در پایان این نشست، فریبا فرجام بار دیگر از حامیان مالی برگزاری این جشنواره و نیز عکاسان و فیلمبرداران سپاسگزاری کرد:
حامیان مالی جشنواره:
- سلسلهسخنرانیهای علیرضا احمدیان در ایرانشناسی و مطالعات جوامع فارسیزبان
- بنیاد خیریهٔ محسنی
- جناب آقای فرهاد صوفی
- شرکت Golden Mind Services
- شرکت حسابداری PBS Accounting
و عکاسان و فیلمبرداران:
- شرکت لاپیس میدیا (Lapis Media)، آقای نیکزاد و همکاران
- شرکت Capilano Photography، آقای علی حقیقتجو
- آقای آبتین حیدری
گفتنی است در بخش نمایشگاه جشنوارهٔ کتاب امسال، انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲، انتشارات پرنیان، کانون فرهنگیان بیسی، کتابفروشی پانبه، نشر رها، نشر زن، و نشر شهرزاد نامگ حضور داشتند و کتابهایشان را در معرض دید و فروش قرار داده بودند. همچنین چند میز هم به ناشرمؤلفان و نیز کارگاه داستاننویسی بنیاد محمد محمدعلی اختصاص داده شده بود.
از شرکتکنندگان و مخاطبان این جشنواره دعوت میشود نظرات و پیشنهاداتشان را دربارهٔ دومین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور از طریق آدرس ایمیلِ info@farsibookfestival.org با بنیاد جشنوارهٔ کتاب فارسی در میان بگذارند.