نماد سایت رسانهٔ همیاری

حضور پروین پیوندی، هنرمند ساکن ونکوور، در نمایشگاه «پراپ هاوس: مجموعه‌ای از یک میلیون شیء»

حضور پروین پیوندی، هنرمند ساکن ونکوور، در نمایشگاه «پراپ هاوس: مجموعه‌ای از یک میلیون شیء» #کانادا #ونکوور #هنر #پروین_پیوندی #رسانه_همیاری #رسانهٔ_همیاری

حضور پروین پیوندی، هنرمند ساکن ونکوور، در نمایشگاه «پراپ هاوس: مجموعه‌ای از یک میلیون شیء» #کانادا #ونکوور #هنر #پروین_پیوندی #رسانه_همیاری #رسانهٔ_همیاری

سیما غفارزاده – ونکوور

نمایشگاه «پراپ هاوس: مجموعه‌ای از یک میلیون شیء» (The Prop House: A Collection of One Million Objects) که گالری‌گردانی آن را لیسا بالدِسِرا (Lisa Baldissera) و پاول وانگ (Paul Wong) بر عهده دارند، جمعه ۱۷ مهٔ ۲۰۲۴ گشایش یافت و تا ۱۸ اوت ۲۰۲۴ برقرار خواهد بود. این نمایشگاه روی «مبلمان مانت پلزنت» (Mount Pleasant Furniture) تمرکز دارد؛ سرزمین عجایبی مملو از اسباب و اثاثیه برای علاقه‌مندان به دنیای فیلم، تلویزیون و هنر.

«مبلمان مانت پلزنت»، کسب‌وکاری خانوادگی در قلب منطقهٔ انبار مانت پلزنت، مجموعه‌ای متنوع شامل بیش از یک میلیون اشیاء عتیقه و قدیمی است که در دو ساختمان چندطبقه – هزارتویی به‌مساحت ۳۵٬۰۰۰ فوت مربع – از کف تا سقف پوشیده شده است از اثاثیه، اشیاء هنری، نقاشی، منسوجات و مجسمه‌ها. این مجموعه از سوی سه نسل از خانوادهٔ مدسن (Madsen) جمع‌آوری شده است و در ۴۰ سال گذشته در طراحی صحنه در صنعت فیلم ونکوور استفاده شده است. لزلی مدسن همچنان در ساختمان ساخت سال ۱۹۱۱ که مالک آن است و خانواده‌اش را در آن بزرگ کرده است، زندگی می‌کند و اکنون پسرش کارهای روزانه را مدیریت می‌کند.

این نمایشگاه به‌موقع ترتیب داده شده است، چون انباری که «مبلمان مانت پلزنت» به‌مدت ۳۰ سال اجاره‌اش کرده بود، فروخته شده است. این نمایشگاه تأثیرات توسعه و اعیان‌سازی را بر شهر ونکوور و بخش‌های هنری و فرهنگی آن، به‌طرز غم‌انگیزی برجسته می‌کند. 

در این نمایشگاه آثار شش هنرمند ساکن ونکوور ارائه می‌شود: کتی بازبی (Cathy Busby)، جرمِین کوه (Germaine Koh)، جیسون پِین (Jason Payne)، جِی سنِچکو (Jay Senetchko)، شارلین ویکرز (Charlene Vickers)، پروین پیوندی و انجمن هنرمندان بَگوا (Bagua Artist Association)

نمایشگاه پراپ هاوس از سوی پروژه‌های هنری گریفین و On Main Gallery، با همکاری گالری گرانت و «مبلمان مانت پلزنت» راه‌اندازی شده است.

همان‌طور که اشاره شد، پروین پیوندی، هنرمند مطرح شهرمان، یکی از شش هنرمندی بوده است که برای ارائهٔ هنر و خلاقیتش به این نمایشگاه دعوت شده است. او توضیح داد که در میان صدها هزار شیء موجود در «مبلمان مانت پلزنت»، تصمیم گرفت یک تکه فرش و آینه‌هایی را انتخاب کند تا با چیدمان ویژهٔ آن‌ها به این اشیاء عتیقه و قدیمی جانی تازه بخشیده و در عین حال دیدگاه خود دربارهٔ زندگی، معشوق و سفر آخر انسان از این دنیا را به تصویر بکشد. پروین پیوندی در بروشوری که در این نمایشگاه در کنار کار هنری‌اش ارائه شده، توضیحاتی به‌زبان انگلیسی داده است و البته همین توضیحات را به‌طور شفاهی نیز برای بازدیدکنندگان در تورهای عمومی این نمایشگاه، می‌هد. در ادامه، برگردان فارسی توضیحات ایشان را می‌خوانیم.

* * * * * 

خاطرات فراگیر: رخ معشوق

گرد از سر آستین به آزرم فشان

کآن هم رخ خوب نازنینی بوده‌ست

~ خیام، شاعر و ستاره‌شناس ایرانی

در پروژهٔ «خاطرات فراگیر: رخ معشوق» تعدادی از اشیاء را به‌عنوان اجسامی انتزاعی ارائه می‌کنم. این اجسام فیزیکی سفر زندگی خودشان را دارند. سفرهای آن‌ها به موازات سفرهای انسان‌هاست. به‌همان اندازه که ما به اشیاء در جهان توجه می‌کنیم، آن‌ها نیز متقابلاً به ما می‌نگرند. در پاسخ به نگاه خیرهٔ اشیاء، «خاطرات فراگیر» لحظاتی از مکاشفه و درون‌نگری را به ذهن متبادر می‌کنند که بازتابی از احساس دلتنگی، ازدست‌دادن و خواسته‌های ماست.

نگریستن به اشیاء اغلب باعث می‌شود که ما در مورد تجربیات گذشته فکر کنیم و آرزو کنیم با کسانی که ما را ترک کرده‌اند، روبه‌رو شویم. هر شیء مانند پلی عمل می‌کند که ما را به فضا، زمان و مکان متفاوتی می‌برد و به‌عنوان نقطهٔ ملاقات «خاطرات فراگیر» عمل می‌کند.

در ادبیات صوفیانهٔ ایران، زندگی جستاری بی‌پایان برای یافتن معشوق است. در شعر خیام هر عنصری در هستی نظاره‌گر است. اشیاء و جهان طبیعی شاهد زندگی ما هستند. آن‌ها با صدایی مشتاقانه با انسان‌ها صحبت می‌کنند و می‌پرسند: چه کسی همهٔ این‌ها را ساخته است؟ اصل ما چیست؟ به کجا می‌رویم؟ خیام در حالی‌که نگاهی وسیع به زندگی دارد، به‌عنوان یک ستاره‌شناس، به جزئیات و تکه‌های ریز دنیای ما نیز توجه می‌کند. در واقع، او ادعا می‌کند که هر ذرهٔ کوچک غبار، خاک یا خاکستر حاوی رد پای معشوق است.

اگر می‌توانستم در آخرین رفتنم فقط یک چمدان بردارم، کدام اشیاء را با خود می‌بردم؟

برای این پروژه، تصور کردم که باید زندگی‌ام را خلاصه کنم، با قراردادن اشیای همراهم در چمدانی کوچک؛ کیف آخر برای سفر من به زندگی پس از مرگ. این اشیاء برای مدت طولانی با من زندگی و سفر کرده‌اند: یک بطری قرص خالی از پدرم پر از زعفران ساییده، که یادآور آخرین دیدار سه سال پیش من با او در ایران است. روز اول آن دیدار، وقتی از خواب بیدار شدم پدرم در حالی‌که به اخبار خاورمیانه گوش می‌داد، به قناری‌هایش غذا می‌داد. متوجه شدم که او تاریخ تولد هر جوجه‌قناری را روی تکه‌نواری در قفس آن‌ها نوشته است. به این فکر کردم که چه حسی دارد به‌دنیاآمدن در قفس.

بعداً همان‌ روز وقتی‌که او برای من و مادرم شروع به آشپزی کرد، بوی زعفران فضا را پر کرد و حتی آن موقع هم می‌دانستم که روزی دلم برای این لحظات تنگ خواهد شد. حالا پدرم رفته و زعفران مصرف شده است. این بطری خالی با دست‌خط پدرم روی آن من را به یاد خانه‌اش، عشق عمیق او به زندگی و روزهای زیبایی که با هم داشتیم، می‌اندازد.

در آخرین چمدانم، کت اسپرت او و سوتی را که برای دویدن صبحگاهی استفاده می‌کرد، خواهم برد. در روزهای خاکستری سال ۱۳۶۸ خورشیدی (۱۹۸۹ میلادی)، درست یک سال پس از پایان جنگ عراق و ایران، پدرم با دوستانش یک تیم ورزشی درست کرد تا صبح‌ها فعالیت داشته باشد. این تیم متشکل از یک گروه بیست و سه نفره از مردانی بود که در دههٔ چهل زندگی‌شان بودند. آن‌ها هر روز صبح ساعت ۵:۳۰ قبل از طلوع آفتاب دور هم جمع می‌شدند تا بدوند و برای مدت کوتاهی معاشرت کنند.

آن هشت سال کودکی‌ام، از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ خورشیدی (۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ میلادی) را که در جنگ گذشت، به یاد می‌آورم. لذت واقعی بازی با اسباب‌بازی‌ها را به‌ خاطر ندارم، زیرا بیشتر چیزها جدی بودند. ما درگیر ناامنی و اخبار جنگ بودیم. هر وقت تلویزیون را روشن می‌کردم، صحنه‌های جنگ را نشان می‌داد؛ شهدا و مادران گریان. بسیار نگران بودم که پدر، عموها و دایی‌ها و جوانان خانواده‌ام به خط مقدم جبهه اعزام شوند.

مدرسهٔ من هر سال قلک پلاستیکی کوچکی به‌شکل یک قبضه سلاح به ما می‌داد. قرار بود در آن پول جمع کنیم و آن را به مدرسه برگردانیم تا از سربازان حمایت کنیم. به یاد دارم که یک کنسرو لوبیا همراه با کارت پستالی و یادداشتم در آن به مدرسه بردم تا برای سرباز ناشناسی پست شود. من نمی‌دانم قوطی کنسور و یادداشت من به‌ دست چه کسی رسید و نمی‌دانم آیا او هنوز زنده است. سعی می‌کنم لبخند رنگ‌پریدهٔ سربازی جوان دور از خانواده‌اش را تصور کنم که یادداشتی از کودک ناشناسی دریافت کرده است. بنابراین، من یک تانک ارتشی کوچک اسباب‌بازی را در چمدانم خواهم گذاشت.

من عشق خانواده، دوستان و حمایت متعهدانهٔ جامعه‌مان را به یاد می‌آورم که ما را در کنار هم نگه داشت تا سال‌های سخت را پشت سر بگذاریم. من یک تکه‌فرش کوچک در چمدانم با خود خواهم داشت که مرا به یاد خانه‌هایی در ایران می‌اندازد که درشان قالیچه هست. همچنین مرا به یاد هنر پدربزرگم می‌اندازد که طراح فرش‌های گل‌دار بود.

در این آخرین چمدان چند کتاب قدیمی هم می‌گذارم. درک ابتدایی من از جهان از طریق خواندن کتاب، نگریستن به عکس‌ها و جمع‌آوری سوغاتی شکل گرفت. قورباغهٔ آقاجان (قورباغهٔ پدربزرگ) یکی از اشیایی بود که پدربزرگ و مادربزرگم در سال ۱۳۳۹ خورشیدی (۱۹۶۰ میلادی) از سفرشان به اروپا آورده بودند. در خانهٔ پدربزرگ و مادربزرگم، این قورباغهٔ طلایی کوچک در قفسهٔ بالایی قرار داشت، دور از دسترس بچه‌ها.

آن‌ها همچنین عروسکی را که به‌شکل یک سرباز انگلیسی ساخته شده بود، آورده بودند – کلاه خز زیبایی داشت که دوست داشتم آن را لمس کنم. من هر دوی این‌ها را در چمدانم خواهم برد. 

دلم برای خانهٔ پدربزرگ و مادربزرگم و سفرهٔ بزرگی که روی فرش وسط خانه‌شان پهن می‌شد، تنگ شده است؛ جایی‌که همهٔ بچه‌ها در کنار عموها، دایی‌ها، خاله‌ها، عمه‌ها و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها دور هم می‌نشستند. هر جمعه یک مهمانی خانوادگی بود که غذای مادربزرگ را می‌خوردیم و با دیگر بچه‌ها بازی می‌کردیم. در آخرین چمدانم، سفره را با خود خواهم برد.

گلاب‌پاش مادربزرگم را که برای نگهداری گلاب از آن استفاده می‌کرد، هم با خود خواهم برد. او زنی کوچک‌اندام مثل من بود با استعدادی عالی در آشپزی و پذیرایی از مهمانان. او خانهٔ بزرگی با باغچه‌ای از گل رز داشت که همیشه مردم را در آن دور هم جمع می‌کرد. او در بیشتر غذاها از گلاب استفاده می‌کرد و گاهی چند قطره از آن را روی کتاب‌ها و لباس‌هایش می‌ریخت. در آخرین سفر او، چند قطره گلاب از این گلاب‌پاش روی تابوتش ریختم.

یک دفتر کوچک خاطرات از دوستانم، چند عکس خانوادگی، اولین نوشته‌ها و آخرین هدیهٔ معشوقم و یک جام شربت آبی‌رنگ را هم با خود خواهم برد. فسیلی را که کلِر پنتیکاست در شیکاگو به من داد، خواهم برد تا موهبت شناخت انسان‌های مهربان را به خودم یادآوری کنم.

و آخرین اشیائی که در چمدانم خواهم برد، کراوات پدرم و ادکلن موردعلاقهٔ اوست. آیا هرگز فرصت ملاقات دوباره با او را پیدا خواهم کرد؟ شیشهٔ ادکلنش را در دستم می‌گیرم، به‌آرامی بازش می‌کنم و حضورش را استشمام می‌کنم. 

* * * * *

دربارهٔ پروژه‌های هنری گریفین

پروژه‌های هنری گریفین (Griffin Art Projects)، اقامتگاه و گالری هنری غیرانتفاعی‌ای است واقع در نورث ونکوور که به حمایت از هنرمندان در تولید آثار جدیدشان اختصاص دارد. این حمایت از طریق برنامهٔ اختصاص فضاهای اقامتی و استودیویی به هنرمندان و ایجاد تحقیقات جدید در مورد هنر، هنرمندان و مجموعه‌های هنری کانادایی و بین‌المللی از سراسر جهان در برنامه‌های نمایشگاهی این مرکز، صورت می‌گیرد. 

گریفین در سال ۲۰۱۵، از سوی بریجیت و هنینگ فرِیْبی (Brigitte and Henning Freybe) که در اوایل دههٔ ۱۹۷۰ شروع به جمع‌آوری آثار هنری کردند، تأسیس شد. گریفین متدولوژی، مضامین و روایت‌هایی را در نظر می‌گیرد که هم فرهنگ بصری و کار خلاقانه و هم شیوه‌های کلکسیونری را شکل می‌دهد و پیش می‌برد. علاوه بر این، گریفین از پروژه‌های انفرادی و گروهی و نمایشگاه‌های موضوعی آثار، همکاری با تولیدکنندگان فرهنگی، گالری‌گردانان مهمان، هنرمندان، نویسندگان و مربیان هنر در منطقه، در سطح ملی و محلی برای تولید نمایشگاه‌ها، برنامه‌های عمومی و نشریات پشتیبانی در زمینهٔ هنر معاصر حمایت می‌کند و این‌ نوع فعالیت‌ها را گسترش می‌دهد. 

گریفین، از طریق برنامهٔ اختصاص فضای اقامت به هنرمندان، از گسترش شیوه‌های هنری و گالری‌گردانی بین‌المللی و کانادایی با میزبانی از هنرمندان و تولیدکنندگان فرهنگی بازدیدکننده از منطقه و جهان حمایت می‌کند. گریفین همچنین ارتباطات حرفه‌ای جدید را در کانادا و در سطح بین‌المللی از طریق ایجاد پایگاه داده‌های هنرمندان و نیز از طریق برنامه‌های اطلاع‌رسانی و عمومی، گسترش می‌دهد و ترویج می‌کند. 

اطلاعات بیشتر دربارهٔ این نمایشگاه:

https://www.griffinartprojects.ca/exhibitions/the-prop-house-a-collection-of-one-million-objects

خروج از نسخه موبایل