نماد سایت رسانهٔ همیاری

طوفان مهردادیان: بیرون‌زدن از قالب‌های معمول برای تئاتر و فیلم، همیشه از دغدغه‌های اجرایی من بوده است

گفت‌وگو با طوفان مهردادیان، نویسنده و کارگردان نمایش «ریحانه» که به‌تازگی در ونکوور به روی صحنه رفت

گفت‌وگو با طوفان مهردادیان، نویسنده و کارگردان نمایش «ریحانه» که به‌تازگی در ونکوور به روی صحنه رفت

گفت‌وگو با طوفان مهردادیان، نویسنده و کارگردان نمایش «ریحانه» که به‌تازگی در ونکوور به روی صحنه رفت

سیما غفارزاده – ونکوور

نمایش «ریحانه» ساختهٔ طوفان مهردادیان، طی ماه‌های مارس و آوریل در ۸ نوبت به روی صحنه رفت. این نمایش با اجرای بدیع و خلاقانه‌اش توجه مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرد. اجرای تعاملی و رودرروی بازیگران و تماشاگران از بیرون از سالن آغاز می‌شد و تا پایان نمایش ادامه داشت. موضوع نمایش دربارهٔ ریحانه جباری بود که تاکنون کمتر به زندگی او در ادبیات داستانی و نمایشی پرداخته شده است.

در این شماره و با پایان‌یافتن اجراهای این نمایش، گفت‌وگویی داشتیم با طوفان مهردادیان تا از تجربهٔ این نمایش موفق برایمان بگوید که توجه شما را به آن جالب می‌کنیم.

سلام آقای مهردادیان عزیز، با سپاس از لطف شما و اینکه دعوت ما را برای این گفت‌وگو پذیرفتید، بابت کارگردانی و اجرای نمایش «ریحانه» به شما صمیمانه تبریک می‌گوییم. این نمایش متفاوت با استقبال زیادی از سوی ایرانیان ونکوور مواجه شد. لطفاً در ابتدا برایمان بگویید چه شد که به فکر نمایشی با محوریت موضوع ریحانه جباری افتادید؟

درود بر شما و مخاطبان فرهیختهٔ نشریهٔ رسانه‌ٔ همیاری.

شاید نمایش «ریحانه» حاصل احساس عجزی باشد که پشت دیوارهای زندان تجربه کرده‌ام. من به‌اتفاق تعداد زیادی از مردم – غریبه و آشنا – همراه شعله پاکروان و خانوادهٔ ریحانه جباری آنجا بودیم تا بلکه بتوانیم تأثیری در سرنوشت ریحانه داشته باشیم. به‌فاصلهٔ کمی از ما، آن‌طرف دیوار انسان‌هایی داشتند کشته می‌شدند، بدون اینکه کاری از دست کسی بربیاید.

با شعله در فیلم کوتاهی هم‌بازی بودم، خواهر و برادر بودیم و این شروع آشنایی ما بود. بعد‌ها، وقتی پروندهٔ ریحانه برای اجرای حکم رفت و شعله ماجرای دخترش را عمومی کرد، همراه خیلی دیگر از دوستان تئاتری دنبال راهی برای گرفتن رضایت از خانوادهٔ سربندی یا پیداکردن مسیری برای تجدیدنظر در اجرای حکم اعدام بودیم.

بعدها در مراسم مختلفِ ریحانه و همراهی با شعله، با دوستان و بعضی از همبند‌های ریحانه آشنا شدم، ازجمله راحله ذکایی که شخصیت «مهسا» از او الهام‌ گرفته شده است.

سال‌ها بعد در یک کارگاه بازیگری در ونکوور فکر اولیهٔ این اجرا را با بچه‌های آن دوره مطرح کردم. ادامهٔ کار به دوران کرونا گره خورد و ما تمرینات خود را به‌صورت آنلاین پی گرفتیم. در طول نوشتن کار تنها پروندهٔ ریحانه مد نظرم نبود. ظلم تاریخی و سیستماتیکی را هم که به تمام زنان در جوامع مردسالار می‌شود، در نظر داشتم. به بهانهٔ ریحانه پروندهٔ زنانی دیگر ورق می‌خورد.

در اینجا چار زندان است، به هر زندان دو چندان نقب

در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین زن، 

در زنجیر…*

شاید اگر دقیق شویم، زنی از نزدیکان و اطرافیان خود را نیز در این زندان بیابیم.

نمایش را به مادر و پدر ریحانه پیشکش کرده‌اید. آیا ایشان از اجرای این نمایش اطلاع دارند؟

بله. با وجود این که همیشه صحبت‌کردن با شعله در‌بارهٔ ریحانه برایم سخت بوده، ولی از زمانی که ایدهٔ اولیهٔ اجرا به ذهنم رسید، با شعله مکالمه داشتم. سختی ماجرا از این جهت بود که نمی‌خواستم به‌خاطر من شعله دوباره خاطرات تلخش را مرور کند. در نهایت، شعله تعدادی فایل صوتی فرستاد که خیلی به دردمان خورد.

ضمن اینکه شعله و شهرزاد (کوچک‌ترین خواهر ریحانه) در آخرین تمرین آنلاین ما حضور داشتند و در جریان متن نهایی هم قرار گرفتند.

چطور به چنین نحوهٔ اجرای دشوار و پیچیده‌ و در عین‌حال بدیعی، رسیدید؟

بیرون‌زدن از قالب‌های معمول برای تئاتر و فیلم، همیشه از دغدغه‌های اجرایی من بوده است. از طرفی همیشه تمایل به سعی و خطا در اجرا داشته‌ام، در زمینه‌هایی مانند:

– تجربهٔ تئاتری مبتنی بر حس ناب بازیگر بدون زوائد

– اینکه تماشاگر و بازیگر، اجرایی رخ‌به‌رخ را تجربه کنند

– اجرایی تعاملی که به‌جای تحرک بازیگران، تماشاگران در حرکت باشند

– رسیدن به اجرایی مبتنی بر مجموعه‌ای از تک‌گویی‌ها

– مونولوگ‌هایی در‌بارهٔ سوژه‌ای مشترک با نظر‌گاه‌های متفاوت

– رسیدن به گونه‌ای از تئاتر مستند

و…

«ریحانه» در واقع تلاقی بسیاری از کنجکاوی‌‌ها و تجربه‌های من در تئاتر بود.

از راست: آتیا گاپله، مهسا قراگزلو، سارا نفر، اشرف میر‌نظامی، آهو خردمند، لیلا خلیلی، مونا صدرنیا، الناز رضایی، یلدا شایسته

با توجه به نوع اجرا، تعداد تماشاگران شما بسیار محدود است؛ اگر اشتباه نکنم حدود ۲۵ تا ۳۰ نفر در هر بار اجرای نمایش. آیا این روی انگیزهٔ شما و دیگر عوامل برای کار روی این نمایش تأثیر منفی نداشت؟

تک‌تک بچه‌های گروه آن‌قدر باانگیزه‌اند و نسبت به قالب و محتوای کار علاقه و تعهد دارند که فکر نکنم به‌سادگی بشود نسبت به این تجربه دلسردشان کرد. 

در حین اجرای نمایش گاه صدای بازیگران در هم تداخل می‌کرد. آیا فکر می‌کنید اگر فضای بزرگ‌تری برای اجرا داشته باشید، این مشکل برطرف می‌شود؟ یا اساساً این مسئله به‌عمد بوده است؟

ما از اول برای اجرا دنبال محلی می‌گشتیم که تماشاگر خیلی احساس انبساط نداشته باشد، اینکه صدای بازیگران تداخل داشت، کاملاً تعمدی بود، هرچند که اگر کمی فضای بزرگ‌تری در اختیار داشتیم، شاید کار راحت‌تر می‌شد، راحت‌تر از این جهت که تمرکز بازیگران انرژی کمتری می‌برد. 

با توجه به اینکه تماشاچیان می‌بایست ایستاده نمایش را تماشا کنند، آیا بازخوردی منفی‌ای از این جهت خصوصاً از افراد سالمند دریافت کرده‌اید؟ آیا تمهیدی می‌‌شد برای این موضوع اندیشید؟

از اولین اجرا با بازیگران نقش نگهبان بر این قرار بودیم که با ملاقاتی‌ها (مخاطب) خیلی برخورد مهربانانه‌ای نداشته باشند. با این‌حال ممانعتی برای تماشاگرانی که می‌خواستند نشسته کار را دنبال کنند وجود نداشت. بچه‌ها توجیه بودند که صندلی در اختیار مخاطبی که مشکل خاصی داشته باشد قرار دهند. حتی در یکی از اجرا‌ها یکی از زندانیان صندلی خود را در اختیار مخاطب خود قرار داد. از طرفی، گروه قبل از هر اجرا با توجه به تجربهٔ اجراهای قبلی ملاحظاتی انجام می‌داد. با تمام این تفاسیر در طول هشت اجرا، یکی از تماشاگران متأسفانه نتوانست تا آخر با ما همراه باشد.

ردیف عقب از راست: ساحل طلیس‌چی، یلدا شایسته، سارا نفر، طوفان مهردادیان، الناز رضایی، مهسا قراگزلو، ماهان آل‌داود، ترکان واحدی ردیف جلو از راست: لیلا خلیلی، اشرف میر‌نظامی، آتیا گاپله

برای اجرای این نمایش با چه مشکلاتی مواجه بودید؟

تمرینات و هماهنگی‌ها به‌خوبی پیش رفت، فقط زمان زیادی منتظر بازشدن سالن‌های کرونازده بودیم و بعد از آن پیداکردن محل مناسب برای اجرا هم مقداری پروژه را معطل کرد.

آیا در فکر اجرای دوبارهٔ این نمایش هستید؟ چه اینجا در ونکوور و چه در دیگر شهرهای کانادا؟

حتماً. صحبت‌هایی هم برای اجرا در شهر‌های دیگر شده است. امیدوارم بعد از یک فاصلهٔ یکی دو ماهه دوباره بتوانیم فصل جدید اجرا‌ها‌ را شروع کنیم.

اگر صحبت دیگری در مورد نمایش ریحانه یا به‌طور کلی فعالیت در حرفهٔ نمایش دارید، بفرمایید.

دوست دارم ادای دینی به همراهانم در این مسیر بی‌نظیر داشته باشم. از آتیا، الناز و مهسا که از ابتدا همراه من بودند تا سارا که بعد‌ها به‌جای حوری به ما ملحق شد. بازیگرانی بی‌نظیر که چیزی برای اجرا کم نگذاشتند و هر لحظه من‌ را به وجد می‌آوردند. لیلا که دیر آمد ولی باتجربه بود و خلأ نبودن ترکان را پر کرد. یلدا، مونا و اشرف که حضور خلاقشان هر لحظه من و البته تماشاگران را غافلگیر می‌کرد. باید تشکر کنم از اسد بیگی و ژوبین غازیانی که پشتگرمی من بودند در حوالی اجرا، و از تلاش‌های هنرمندانهٔ ساحل باید تقدیر کرد که همهٔ پشت صحنه بود؛ از پوستر و بروشور گرفته تا نور و صحنه. همچنین سپاسگزارم از همراهی دوستانم بهناز ایزدی، شایلی میر‌اشرفی، حسن افروزی، بهاره دهکردی، شان شیرازی، محبوبه مجتهدی، سهیلا فرهت، آوا سلیم‌خانی و…

و در آخر، امیدوارم زمانی برسد که هیچ بهانه‌ای برای اجرای «ریحانه» در هیچ‌کجا نداشته باشیم، جز مروری موزه‌ای از عجایب دوران گذشته. 


*اشاره به شعر «کیفر» شاملو، توضیح آنکه در شعر شاملو به‌جای «زن»، کلمهٔ «مرد» به کار رفته است.

خروج از نسخه موبایل