قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور
آخرین نکات دربارهٔ شعر نو، چند نمونه و نقد آن
یک شعر کوتاه از سیدعلى صالحى: اگرچه گفتهاند / دهان تو را خواهیم بست / اما نگران سکوت من نباش، / چشمهای دلواپس من / باز با تو سخن خواهند گفت. / اگر چه خواستهاند / چشمهای مرا دوباره ببندند / من نگران دیدنِ دنیا نیستم / دستهاى خستهٔ من / باز با تو سخن خواهند گفت / اگر چه آمدهاند / دستهای بستهٔ مرا خسته کردهاند / نگرانِ سرزدن سپیدهدم نباش / نفَسهای روشن من / باز با تو سخن خواهند گفت / اگرچه گفته، خواسته، و آمدهاند مرا براى همیشه بردهاند / اما نگران من نباش / غیاب من تا ابد / با تو سخن خواهند گفت. در این شعر بهخوبى چهار مرحله را پیاپى در آرزوى شاعر مىبینیم.
یک شعر کوتاه از عمران صلاحى: به هوا نیازمندم / به کمى هواى تازه / به کمى درخت و قدرى گل و سبزه و تماشا / به پلى که مىرساند یخ و شعله را به مقصد / به کمى قدمزدن کنار این دل / و به قایقى که وا کرده طناب و رفته رقصان / به کرانههای آبى / به کمى غزال وحشى / به شما نیازمندم. در این شعر آرزوهاى شاعر را همراه با ناسازگارىهای یخ و شعله یعنى بیشترین حد از سردى و گرمى را میبینیم؛ قایق خود کنندهٔ کار و حرکت بهسوى جایى دیگر است؛ گویا منظور از کلمهٔ «شما» خطاب شاعر به همهٔ خواستههای خود اوست.
نمونهٔ کوچک و خوب از فریدون مشیرى که چه زیبا سروده است : بیا به حال بشر، هاىهاى گریه کنیم / که با برادر خود هم نمىتواند زیست. / چنین خجستهوجودى کجا تواند ماند؟ / چنین گسستهعنانى کجا تواند رفت؟ / صداى غرّش تیرى دهد جواب مرا / بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد! / به کوه خواهد زد، به غار خواهد رفت!
ما به برخى از اشعار نو ،شعرهاى آزاد میگوییم. لیکن اگر بىعنوان، داراى عبارات درهمریخته، ترکیبات نامأنوس، واژههاى عامیانه، لغات خارجى بیمورد، غرابت مفاهیم بوده فاقد نظم دستورى نیز باشند، حتى نمیتوانیم آنها را شعرِ بسته بنامیم. هرگاه نوشتهٔ درهمبافتهاى داراى نوعى وزن نباشد، گروههاى معنایىاش نامتجانس باشد، درونمایهٔ مشخصى نداشته باشد، در القاى پیام، موفق نیست. پس به چه جهت نامش را شعر نو، شعر آزاد، یا شعر بىقافیه بگذاریم ما؟ البته بسیارى از اشعار آزاد که هر هفته در مجلات و نشریهها چاپ مىشوند، از درونمایههاى خوبى برخوردارند.
اینک به آخرین شعر نو از سهراب سپهرى بهنام «پیغام ماهىها» توجه نمایید: رفته بودم سر حوض / تا ببینم شاید، عکس تنهایى خود را در آب، آب در حوض نبود. / ماهیان مىگفتند: / هیچ تقصیر درختان نیست. ظهر دمکردهٔ تابستان بود، / پسر روشن آب، لب پاشویه نشست. و عقاب خورشید، / آمد او را به هوا برد که برد. / به درک راه نبردیم به اکسیژن آب! برق از پولک ما رفت که رفت. / ولى آن نور درشت، / عکس آن میخک قرمز در آب / که اگر باد میآمد دل او، / پشت چینهای تغافل مىزد، چشم ما بود. / روزنى بود به اقرار بهشت. / تو اگر در تپش باغ خدا را دیدى، همت کن / و بگو ماهىها، حوضشان بىآب است. / باد مىرفت به سروقت چنار؛ / من به سروقت خدا مىرفتم. درک و تعبیر این شعر دشوار است. ابتدا باید استعارهها را دریابیم، اضافههای نابجا و ناآشنا را تفسیر نماییم، تشخّصدادن به موجودات بیجان را از رمز در آوریم و آنگاه به برقرارى ارتباطهای معنایی بپردازیم و در آخر نتیجه بگیریم منظور شاعر چه بوده است…
اکنون در این مجال و پیش از شروع هنر ترجمه لازم است قدرى از تأکید در گفتار بگوییم.
تأکید و گونههایش در زبان
تأکید چند نوع است و در همهٔ زبانها رخ مىدهد.
١- تأکید روى یک واژه در جمله. البته چون اصل کار زبان گفتارى بوده میان دهان و گوش جریان دارد، نشاندادن آن در خط فارسى مشکل است مگر این که آن را واجنویسى کنیم.
مثال: علم آدمیّت است و جوانمردى و ادب / ورنه ددى بهصورت انسان مصورى
در این بیت تأکید با تکیهٔ صوتى روى کلمهٔ «صورت» نهاده شده است.
٢- تکیهٔ تقابلى است، وقتى که دو واژه یا ترکیب در دو قسمت جمله در تقابل قرار گیرند.
مثال: یا رب نظر تو برنگردد / برگشتن روزگار سهل است
در این شعر دو کلمهٔ تو و روزگار با تکیهٔ صوتى در تقابل واقع شدهاند.
مثالى دیگر: من از بیگانگان هرگز ننالم / که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
در این شعر تکیهٔ صوتى در تأکید روى دو کلمهٔ بیگانگان و آشنا قرار گرفته است، و آن دو برجستهتر شنیده مىشوند. در گفتار روزانهٔ ما اینگونه تکیههای تأکیدى کاربرد زیادى دارند.
۳- تأکید با عدد. گاه سخنگویان از بعضى اعداد سرراست (round) برای تأکید استفاده مىکنند، بهنحوى که منظورشان اصلاً آن رقم یا عدد نیست؛ بلکه تأکید بر بیشمار و بسیار بودن است. اعداد صد و هزار، بیشتر از همه بهکار گرفته مىشوند. چند مثال:
هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجا است / نه هر که سر بتراشد قلندرى داند
ز خاک سعدى شیراز بوى عشق آید / هزار سال پس از مرگ وى گرش بویى
من مست و تو دیوانه، ما را که برد خانه / صد بار ترا گفتم کم زن دو، سه پیمانه
در این ورطه کشتى فروشد هزار / که پیدا نشد تختهاى بر کنار
همچنین در نیم شعر کودکان در تحسین مىشنویم: آفرین، صد آفرین، هزار و سیصد آفرین…
بهسازى در نگارش
- شهر پایتخت کشور اوکراین را کیف ننویسیم؛ بنویسیم: کىیف.
- اسم Pier را پیر ننویسیم. بنویسیم: پىیر.
- زیر اسم هِنرى کسره بگذاریم.
- مضارع فعل سرودن، مىسُرایم، مىسُرایى تلفظ و نوشته مىشود. سَرایدار، یا سَراى با فتحه روى س تلفظ مىشود.
- ننویسیم، برنامهٔ غذایىتان را بروز کنید. بنویسیم، بهروز کنید.
- نگوییم، غذایى که اضافه مىآید را در یخچال بگذارید، بگوییم، غذایى را که اضافه مىآید در یخچال بگذارید.
- ننویسیم، مهاجرت از طریق کارى… بنویسیم، از طریق کار
- ننویسیم، دکتراى حقوق از فرانسه… یا بنویسیم، دکتر حقوق، یا داراى دکتراى حقوق، یا با دکتراى حقوق. دکترا، مدرک است.
- بعدتر و سپستر، خوب نیستند، بگوییم، بعد از آن یا مدتى بعد، یا بعداً. واژهٔ سپس خودش کامل است و دیگر «تر» نمىخواهد.
- یکى از بدترین کارها که بىاحترامى به فارسى محسوب مىشود، حرفنویسى کلمات خارجى است. ننویسیم، اپلیکیشن، انیمیشن، دلیورى و… بنویسیم، ١- بهکارگیرى یا بهکاربردنِ ٢- پویانمایی، نمادپویایى یا زندهپندارى ٣- حمل و تحویل.
- کلمهٔ تجرِبه در همهٔ بافتها یکسان نمىنشیند: «آن پیر مرد حوادث ناگوارى را تجربه کرده است»، خوب است. «من در این گونه کارها تجربهاى ندارم»، خوب است. اما ننویسیم، «در حال حاضر بیش از پنج هزار مسافر در روز دیگر هیچ تأخیرى را تجربه نمىکنند.» بگوییم، «… دیگر دچار هیچ تأخیرى نمىشوند.»
- نگوییم، مردم در نهایت فهمیدهاند که سؤالپرسیدن در مورد حقوق افراد، غیرمؤدبانه است. بگوییم: … فهمیدهاند که سؤالکردن در موضوع… یا پرسیدن از حقوق افراد مؤدبانه نیست. سؤال خود، هممعناى پرسیدن است.
- به جاى روزمرّه بگویید، هرروزه یا روزانه. مشکل ما اهمیتندادن به زبان فارسى است که مایهٔ سربلندىمان است؛ و دیگر ندانستنِ عربى که علت زشتساختهشدن این کلمه است.
خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید