دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور
«من متقاعد نشدهام که به کشور خود باز میگردید.»
«من متقاعد نشدهام که امکان انجام این شغل را دارید.»
«من متقاعد نشدهام که الزامات این برنامهٔ مهاجرتی را برآورده کردهاید.»
متقاضیانی که برای یکی از برنامههای مهاجرتی موجودِ تحصیلی، گردشگری، کار یا مهاجرتی، اقدام کردهاند و احتمالاً درخواستشان مردود شده است، با یکی از جملات بالا برخورد داشتهاند و این جملات برایشان آشناست. پیش از این در نوشتههای متعددی به این موارد اشاره کردهایم و قصد تکرار مجدد نیست، اما در این نوشته به نکتهٔ مهمی توجه میشود و آن هم این است که آیا تصمیمی که افسر پرونده میگیرد، تصمیم نهایی است؟ پاسخ کوتاه، مسلماً منفی است. حتی، تصمیم افسر آژانس خدمات مرزی کانادا هم که از سازمانهای بسیار قدرتمند بوده و اختیارات افسران این سازمان از افسران پلیس هم بیشتر است، قابل تغییر است.
پیش از آغاز داستان این شماره، به نکتهای که پیشتر هم اشاره کردهایم، مرور سریعی خواهیم داشت. قانون در کانادا، قانون عرفی (common law) است و تصمیمگیرندگان بر اساس قوانین موجود و تصمیمگیریهای پیشین و بررسی آنچه در پیش رویشان دارند، تصمیم نهایی را میگیرند. بههمین دلیل، درخواستها امکان دارد مردود شود و افسر پرونده عنوان کند که «متقاعد» نشده است که متقاعدکردن افسر پرونده، راهکارهای خود را دارد. نگارنده قصد بازگشایی قوانین اداری کانادا (administrative law) را بهدلیل پیچیدگیهای زیاد ندارد، اما در انتها در یک جمله عنوان میکند که «در قانون عرفی، گرفتنِ تصمیم مثبت، امکانپذیر است اگر راهکار درستی انتخاب شود.»
و حالا داستان این شماره:
ریمبا در سال ۲۰۱۹ با دعوتنامهٔ تنها خواهرش با ویزای توریستی وارد کانادا شد. ریمبا در شهر جاکارتا در کشور اندونزی ساکن بود و تنها شهروندی کشور خودش را داشت. ریمبا در خانوادهای مسیحی زاده شده بود و تنها یک خواهر داشت که حدود ۲۵ سال قبل، با شهروندی کانادایی که برای مأموریت اداری به شهر جاکارتا آمده بود، آشنا و این آشنایی به ازدواج آنها منجر شده بود و نهایتاً خواهر ریمبا، به کانادا مهاجرت کرده بود. ریمبا پس از مهاجرت خواهرش به کانادا، مسئولیت سرپرستی و نگهداری از والدین خود را بهعهده گرفت، ولی آنها در طول چند سال گذشته و بهفاصلهٔ دو سال از هم، رخت از دنیا بسته بودند و ریمبا از شش سال پیش از آمدنش به کانادا، تنها بود. ریمبا از چینیهای مهاجر به اندونزی بود و چهرهٔ خاص و همچنین مذهب او، موجب شده بود که در اندونزی که کشوری با جمعیت ۸۷ درصد مسلمان است و دولتی رادیکال دارد، با مشکلات زیادی مواجه شود.
صاحبکاران او که متوجه مسیحیبودنش میشدند، بارها او را از کار اخراجش کرده بودند و حتی همسایههای او در شهر جاکارتا هم تلاش میکردند که او از آن محل برود. شبها که از کار به خانه بازمیگشت، بارها در مسیر کار تا خانه و در اتوبوس، مورد حملهٔ مسلمانان افراطی قرار میگرفت. زمانی که وارد کانادا شد، خوشحال بود که توانسته حتی برای مدت کوتاهی، از آن محیط دور باشد و در خانهٔ خواهرش چند ماهی را سپری کند. ریمبا و خواهرش هیچ خویشاوندی در اندونزی نداشتند و خواهر ریمبا، بهشدت نگران تنها برادرش بود. بههمین دلیل، با وقت قبلی از یک وکیل مهاجرت، دربارهٔ شرایط مهاجرت و کارهایی که ریمبا باید انجام میداد تا به کانادا مهاجرت کند، پرسید. وکیل پس از شنیدن شرح حال او و اتفاقاتی که برای او افتاده بود، گزینهٔ پناهندگی را به او پیشنهاد داد و پس از عنوان شرح کامل فرایند پناهندگی و عقد قرارداد، کار را آغاز کرد.
«برادر شما بسیار کمحرف و کمرو است و کمی خجالتی. این اصلاً خوب نیست. چون در روز دادگاه باید حرف بزند تا بتواند عضو هیئت حمایت از پناهندگان را متقاعد کند که جانش در خطر یا حق و حقوقش در حال ضایعشدن است. پس لطفاً سعی کنید با ایشان صحبت کنید.»
وکیل ریمبا در تماس تلفنی با خواهر او، موارد بالا را گوشزد کرد.
فرایند درخواست پناهندگی ریمبا بهخوبی پیش میرفت و او با گرفتن مجوز کار در کانادا مشغول کار بود تا روزی که وکیلش با او تماس گرفت و گفت:
«تاریخ جلسهٔ دادرسی شما برای استماع دلیل پناهندگیتان مشخص شده است. من جلسات آمادگی برای روز دادرسی را تنظیم میکنم و به اطلاع شما خواهم رساند. لطفاً فرم اساس درخواست پناهندگیتان را خوب مطالعه کنید تا با آمادگی کامل در جلسات حضور پیدا کنید.»
تاریخ و زمان جلسات آمادگی دادرسی تنظیم شد و وکیل ریمبا بر اساس آنچه تنظیم کرده بود، ریمبا را برای جلسهٔ دادرسی آماده کرد و هر دو خوشحال و شاد بودند از اینکه همهچیز بهخوبی در حال پیشرفت است.
ریمبا و وکیلش بههمراه مترجمی که از طرف هیئت حمایت از پناهندگان مشخص شده بود، در جلسهٔ دادرسی حضور بههم رساندند.
تقریباً در انتهای جلسهٔ دادرسی، عضو هیئت حمایت از پناهندگان، از ریمبا پرسید:
«شما که اینهمه مشکل در جاکارتا داشتید و من هم به آنها واقف شدهام، چرا برای زندگی به شهر «کوپانگ» در استان سوندای شرقی اندونزی که بیش از ۹۰ درصد ساکنان آن مسیحیاند یا شهرهای دیگر این استان یا استان پاپوآ که اکثریت مردم آن هم مسیحیاند، نرفتید؟»
زمانی که این سؤال مطرح شد، ریمبا در کوتاهترین زمان ممکن، به حالت قبلی خود که کمحرفی بود تغییر رفتار داد و وکیلش را هم شوکه کرد.
ریمبا برای این سؤال هیچ پاسخی نداشت. وکیل ریمبا درخواست کرد تا لایحهٔ دفاعیه دیگری را علاوه بر لایحهٔ قبلی، به هیئت دادرسی ارائه کند. عضو هیئت، جلسهٔ دادرسی را خاتمهیافته عنوان کرد و رأی خود را موکول به دریافت آخرین دفاعیهٔ وکیل ریمبا کرد.
«شهری در اندونزی وجود دارد که بیش از نود درصد ساکنان آن مسیحیاند؟ چرا پیش از این به من نگفتید؟ چرا در فرم اساس پناهندگی خود و جایی که سؤال میکند آیا تلاش کردید به محل دیگری برای حفظ ایمنی خود بروید، پاسخ دادید امکانپذیر نبود؟»
وکیل ریمبا سؤالات بالا را پس از خاتمهٔ جلسه دادرسی از ریمبا پرسید و ادامه داد:
«شرایط خیلی سخت و بد شد. تمام تلاشم را میکنم تا عضو هیئت را متقاعد کنم.»
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید