نماد سایت رسانهٔ همیاری

مروری بر تاریخچهٔ پیمان‌های پادشاهی کانادا با بومیان

مروری بر تاریخچهٔ پیمان‌های پادشاهی کانادا با بومیان

ترجمه و تلخیص: زهرا آهن‌بر – ایران

در طول تاریخ کانادا، نتایج حاصل از انعقاد پیمان‌ها با بومیان اثرات گسترده ‌و ماندگاری داشته‌ است. از قرن ۱۸ میلادی، پیمان‌هایی که پادشاهی کانادا با مردمان بومی این مناطق بسته، منجر به شکل‌گیری کانادا به‌شکلی که امروز آن را می‌شناسیم، شده است. در حقیقت بخش اعظمی از خاک این کشور تحت پوشش این پیمان‌ها قرار دارد. روند انعقاد این پیمان‌ها که بیش از ۳۰۰ سال بین مردمان بومی و غیربومی کانادا برقرار بوده است، ریشه در روابط دیپلماتیک اولیه‌ای دارد که بین مهاجرین اروپایی و مردمان بومی کانادا به‌وجود آمد و کانادای امروزی را شکل داد. در نتیجهٔ این تعاملات، در «اعلامیهٔ سلطنتی سال ۱۷۶۳» و هم در «لایحهٔ آمریکای شمالی بریتانیا مصوبهٔ ۱۸۶۷»، دستورالعمل‌هایی مشخص شد که بعدها برای انعقاد پیمان‌ها با بومیان به‌کار گرفته شد.

طبق اعلامیهٔ سلطنتی، مقامات حاکم خریداری زمین از اقوام نخستین در آمریکای شمالی و سپس در کانادا توسط پادشاهی بریتانیا را به‌رسمیت شناختند. یکی از شروط ضمنیِ توافق‌نامه این بود که حین خریداری زمین‌ها، باید به اقوام نخستین اطلاع‌رسانی شود و آن‌‌ها در مجامع عمومی مربوطه شرکت داشته باشند. طبق لایحهٔ آمریکای شمالی بریتانیا نیز دولت فدرال مسئول ارائهٔ خدمات درمانی، آموزشی، حقوق مالکیتی و وضع قوانین دیگری بود که بر زندگی اقوام نخستین تأثیر می‌گذاشت.

تاریخ کانادا از منظر پیمان‌ها به سه دوره تقسیم می‌شود. دورهٔ اول، عصر بریتانیا و فرانسه، به اختلافات مستعمراتی این دو کشور در اواسط قرون ۱۶ تا ۱۸ برمی‌گردد. دورهٔ دوم، عصر بریتانیا، به سال‌های ۱۷۶۴ تا ۱۸۶۰ مربوط می‌شود. دورهٔ سوم، عصر کانادا، از سال ۱۸۶۰ به‌بعد را تحت پوشش قرار می‌دهد. مجموعه‌ای از پیمان‌هایی که طی این دوران بسته شد، پیمان‌های شماره‌گذاری‌شده نام داشتند. 

داستان پیمان‌های شماره‌گذاری‌شده از آنجایی شروع شد که پس از کنفدراسیون، حاکمیت جدید‌ کانادا به‌دنبال گسترش مرزهای دریایی خود بود. مردم واهمه داشتند که گسترش سریع اراضی ایالات متحده باعث شود که کانادا با زمین‌های زراعی محدود، فقدان فرصت برای رشد اقتصادی و عدم امکان استخراج منابع، در گوشه‌ای از قارهٔ آمریکا محاصره شود. غرب انتاریو، سرزمین روپرت قرار داشت که به‌عنوان منطقهٔ تجارت خز تحت نظر شرکت «هادسونز بی» اداره می‌شد. این سرزمین شامل چندین منطقهٔ پستی و شهرک کوچک مانند مستعمره‌نشین «رد ریور» می‌شد. طی اولین جلسهٔ پارلمان، بسیاری از اعضا خواستار ادغام‌شدن این قلمرو شدند و به پادشاهی بریتانیا نامه‌هایی بدین مضمون ارسال شد: «این امر باعث رفاه مردم کانادا می‌شود و اگر کانادا به‌سمت غرب تا ساحل اقیانوس آرام گسترش پیدا کند، به‌نفع کل امپراتوری بریتانیا خواهد بود».

در سال ۱۸۶۹ و پس از ۲۰۰ سال سلطه، شرکت هادسونز ‌بی، سرزمین روپرت را به کانادا فروخت. این مناطق امروزه در نواحی آلبرتا، بریتیش کلمبیا، مانیتوبا، انتاریو، ساسکاچوان و قلمروهای شمال غرب واقع شده‌اند. با وجود اینکه دولت موفق شد اراضی تحت مالکیت شرکت هادسونز بی را تصاحب کند، اما نتوانست تسلط کامل بر این زمین‌ها را به‌دست آورد. کانادا سرزمین جدید را «قلمروهای شمال‌ غربی» نامید که منطقهٔ بسیار حاصل‌خیزی برای کشاورزی و سکونت محسوب می‌شد. انتقال مالکیت مشکلاتی را برای بومیان ساکن این مناطق یعنی بومیان و اقوام میتی به‌بار آورد که سرزمینشان بدون رضایت آن‌ها به‌فروش رفته بود. جمعیت میتی در مستعمره‌نشین «رد ریور» شورش کرد و در نتیجه، دولت موقت جدیدی به رهبری لوئیس ریل تشکیل شد. این بحران با تشکیل استان جدید «مانیتوبا» در سال ۱۸۷۰ حل‌وفصل شد. 

بنابراین، پیش از اینکه سکونت مهاجران در این مناطق اجرایی شود، باید تکلیف حق مالکیت بومیان بر این قلمرو مشخص می‌شد. پادشاهی به‌دنبال راهی برای هموارکردن سکونت‌گزینی مهاجران و تحکیم حکمیت کانادا بر این قلمرو عظیم بود. همچنین کانادا شاهد جنگ‌های بومیان در آمریکای غربی بود و تمایلی به تکرارِ این تنش‌ها در خاک کانادا نداشت. در دههٔ ۱۸۷۰، شرایط بومیان بسیار وخیم شده بود، زیرا شکار در مناطق شمالی و غربی قارهٔ آمریکا منجر به کاهش شدید گاومیش‌ها شده بود و کمتر از ۱۵ سال پس از فروش این قلمرو به کانادا، گاومیش‌ها به‌جز در قلمروهای شمال‌ غربی منقرض شده بودند. بومیان همچنین با بیماری‌های اپیدمی و قحطی نیز دسته‌وپنجه نرم می‌کردند. در نتیجه، آن‌ها نیز مایل بودند به کمک پادشاهی این مسئله حل شود.

توضیح عکس: نقشهٔ مناطقی که پیمان‌های شماره‌گذاری‌شده در آن مناطق با بومیان بسته شد.

در نتیجهٔ پیمان‌های شماره‌گذاری‌شده (یا پیمان‌های پساکنفدراسیون)، مجموعه‌ای از یازده پیمان تهیه شد که بین اقوام نخستین کانادا، یکی از سه گروه بومیان کانادا و پادشاهی وقت (ویکتوریا، ادوارد هفتم یا جُرج پنجم) بین سال‌های ۱۸۷۱ تا ۱۹۲۱ امضا شد. این توافق‌نامه‌ها کمک می‌کرد تا دولت کانادا بتواند در مناطق ذکرشده در توافق‌نامه مسکن‌سازی کند و منابع را استخراج نماید. مفاد پیمان‌ها به مذاکرات فردی بستگی داشت و به‌همین دلیل، شرایط خاص هر پیمان با پیمان دیگر متفاوت بود. پیمان‌ها فراتر از واگذاری زمین‌ها بود، زیرا هر پیمان شامل پرداخت مبلغی یک‌باره، مبلغی برای مستمری، مقادیر مشخصی از زمین‌های حفاظت‌شده، حق شکار و ماهیگیری در زمین‌های اشغال‌نشده، ساخت مدارس، آغاز کشاورزی و گاوداری، تأمین مهمات و همچنین تهیهٔ فلزات، پرچم‌ها و پارچه‌ برای پوشش می‌شد. 

این پیمان‌ها در دو سری منعقد شد. سری اول، پیمان‌های شماره‌های ۱ تا ۷ در جنوب بودند که بین سال‌های ۱۸۷۱ تا ۱۸۷۷ بسته شدند. تمرکز این پیمان‌ها در پیشبرد اسکان‌ اروپایی‌نشین‌ها در سراسر دشت‌های کانادا و همچنین توسعهٔ راه‌آهن کانادا پاسیفیک، بسیار حائز اهمیت بود. پس از ۲۲ سال، سری دوم پیمان‌ها از شماره‌های ۸ تا ۱۱ بین سال‌های ۱۸۹۹ تا ۱۹۲۱ تدوین شدند که مربوط به ساکنان شمالی‌تر بودند. تمرکز سری دوم، استخراج منابع بود. در نتیجهٔ این پیمان‌ها، پادشاهی توانست مالکیت خود بر نیمی از اراضی خاکی کانادا را تحکیم کند، حوزهٔ قضایی را به شمال مرزها تعمیم بدهد، سکنی‌گزینی در غرب کانادا را میسر کند و بریتیش کلمبیا را به سایر مناطق این کشور متصل کند. 

مذاکره دربارهٔ سری اول در سال ۱۸۷۱ رقم خورد. هفت پیمان نخست ساکنان دشت‌ها را تحت تأثیر قرار می‌داد و هر پیمان، منطقه‌ای را مشخص می‌کرد که تصور می‌شد قلمرو سنتی بومیان طرف قرارداد است. هیچ‌یک از این پیمان‌ها مشابه هم نبودند، زیرا به وضعیت جغرافیایی و اجتماعی ویژهٔ قلمرو موردنظر بستگی داشتند. بعضی از بومیان کانادا به روند این پیمان‌ها اعتراض می‌کردند و نگران بودند که موجی از مهاجران به این مناطق رهسپار شوند. اما بسیاری نیز پیمان‌ها را راهی برای دریافت کمک می‌دانستند که شدیداً بدان احتیاج داشتند. بومیان بر اثر بیماری‌هایی مانند آبله و سل از بین می‌رفتند که برای چندین قبیله نیز پیامدهای فاجعه‌باری به‌همراه داشت. به‌عنوان مثال، قبیلهٔ تسوتینا در اثر بیماری‌های دنیای قدیم از بین رفت. آن‌ها به‌دلیل انقراض قریب‌الوقوع بوفالوها نیز به مشکل برخوردند. فروش محصولات غذایی این مناطق و شکار برای اهداف شخصی، به‌معنی ازبین‌رفتن منابع غذایی حیاتی برای ساکنان نخستین این دشت‌ها بود. همچنین بعضی از بومیان تلاش می‌کردند درعوض انعقاد این پیمان‌ها آموزش دریافت کنند، زیرا شیوهٔ‌ زندگی فرهنگی آن‌ها به‌سرعت در حال نابودی بود و معتقد بودند که وعدهٔ آموزش نه‌تنها مانع ازدست‌رفتن فرهنگشان می‌شود، بلکه موفقیت آیندهٔ فرزندانشان در مناطق تازه توسعه‌یافتهٔ غرب را تضمین می‌کند.

مذاکره دربارهٔ سری دوم پیمان‌های شماره‌گذاری‌شده در سال ۱۸۹۹ آغاز شد. در آن زمان، یکی از شروط برای اطمینان از پیوستن بریتیش کلمبیا به کنفدراسیون، ساخت راه‌آهن اقیانوس آرام کانادا بود که این منطقه را به بقیهٔ نقاط کشور پیوند می‌داد. برای تکمیل این پروژه، زیرساختی عظیم باید از میان سرزمین تازه‌تصاحب‌شده عبور می‌کرد، بنابراین باید پیمان‌هایی با بومیان ساکن مناطق داخلی صورت می‌گرفت. دولت کانادا تنها در مواقعی که می‌توانست از توسعهٔ بالقوه در منطقه حمایت کند، برای وضع پیمان‌های مناطق شمالی لابی‌گری می‌کرد. به‌دلایل سیاسی و اقتصادی، دولت کانادا پیمان‌ها را بدون درنظرگرفتن رفاه بومیان با عجله منعقد می‌کرد. مثلاً زمانی که در دههٔ ۱۸۹۰ میلادی، در منطقهٔ کلوندایک طلا کشف شد، پیمان شمارهٔ ۸ به‌امید ازبین‌بردن تنش‌ها و درگیری‌ها بین اقوام نخستین و معدنچیان و دلالان طلا منعقد شد. با وجود این امر که اقوام نخستین ساکن درهٔ رود مکنزی سال‌ها پیش از ۱۹۲۰ نیازهای اقتصادی داشتند، اما تنها زمانی‌که مقدار زیادی نفت در این منطقه پیدا شد، پیمان‌هایی نیز برای این مناطق تدوین و بسته شد.

برخلاف پیمان‌های قبلی که هم سنت‌های بومیان و هم اروپاییان را در نظر گرفته بود، پیمان‌های شماره‌گذاری‌شده به‌روش دیپلماسی کاملاً بریتانیایی تدوین شد. مترجمانی در اختیار اقوام نخستین قرار داده می‌شدند که معمولاً از تبار اروپایی یا میتی بودند. وظیفه‌ٔ این مترجمان، انتقال مطالب بیان‌شده طی مذاکرات بود. آنچه در این برهه مشاهده می‌شود، تفاوت فاحش بین اسناد مکتوب مقامات دولتی وقت و سنت‌های نامدونی است که توسط جوامع بومی طی فرآیند مذاکرات به‌کار گرفته شده است. به‌طور کلی، می‌توان تفاوت در درک مطالب بیان‌شده طی مذاکرات را مشاهده کرد که ناشی از موانع زبانی بوده است.

پرداخت وجه توافق‌شده در پیمان بین پادشاهی کانادا و بومیان
در سال ۱۹۳۰

استفاده از واژه‌آرایی‌های خاص در طول مذاکرات و در متن پیمان‌ها نیز از مسائل مورد مناقشه بود. ر ادبیات به‌کاررفته توسط کمیسیونرها در مذاکرات پیمان‌های شماره‌گذاری‌شده، سنت‌های اقوام نخستین در نظر گرفته شده بود و به‌طور مثال به آن‌ها حق فرزندی اعطا کرده و آن‌ها را فرزندان ملکهٔ مادر که همان پادشاهی بریتانیا باشد، خطاب می‌کردند. در نتیجه به آن‌ها این اطمینان را می‌داد که والدینشان از آن‌ها دربرابر خطرات محافظت می‌کنند و می‌توانند از آزادی‌شان لذت ببرند. در پایان مذاکرات، از ادبیاتی استفاده می‌شد که برای اقوام نخستین جذابیت داشت: «از شما همیشه محافظت به‌عمل خواهد آمد، تا وقتی که خورشید در حرکت است.»

در شرایط مکتوب پیمان‌ها قید شده است که پادشاهی طالب «صلح و حسن‌نیت» بین بومیان و ملکه است. از نظر پادشاهی، پیمان‌ها شامل توافق برای فروش قلمرو بومیان از روی «خیرخواهی و سخاوتمندی» بود. اما برای منعقدان پیمان‌ها، این امر اساساً یک معاملهٔ تجاری سودمند، هم از نظر اراضی و هم به‌لحاظ هویتی، بود. بومیان در ابتدا احساس می‌کردند که پیمان‌ها می‌توانند نیازهای جوامعشان را برآورده سازند و به تقویت احترام و درک متقابل منتج شوند. اما این پیمان‌ها با عجله تدوین شدند و سبک زندگی بومی، آن‌ها را محدود کردند. در آن زمان نیز کانادا به‌دلیل انعقاد این پیمان‌ها، کشوری استعمارگر و ظالم در نظر گرفته شد. برخی از پیامدهای پیمان‌ها، بودجهٔ محدود برای آموزش، تجهیزات (مانند طناب مخصوص ماهیگیری) و تخصیص حداقلی زمین به‌عنوان ذخایر برای اقوام نخستین بود، اما دولت بر مدارس، استخراج منابع، استفاده از زمین‌ها و وضع قوانین مختلف تسلط پیدا کرد.

دولت حاکم حتی بسیاری از شرایط پیمان را نقض می‌کرد. به‌طور مثال، ساختار مدارس تغییر داده شد و آموزش اجباری از طریق مدارس شبانه‌روزی به‌راه افتاد. همچنین زمانی که نمایندگان دولتی اقدام به فروش بذر و دام‌های بومیان کردند، بومیان احساس کردند به آن‌ها بی‌احترامی شده است. محدودیت‌ها و سیاست‌های بیشتری وضع شد که شیوهٔ زندگی بومیان را بسیار فراتر از آنچه در پیمان‌ها ابتدایی توافق شده بود، تحت کنترل خود درآورد. جنبش بومیان آمریکا در دههٔ ۱۹۶۰ این پیمان‌ها را فاقد اعتبار دانست. در نتیجهٔ پیگیری فعال رهبران بومیان مبنی بر تجدیدنظر، مقامات به روش‌های دیگری مانند سوء‌استفاده از شرایط محیطی مانند اپیدمی‌ها، بحران‌های گرسنگی و همچنین توسل به دستگیری و حبس رهبران قبایل روی آوردند تا بتوانند کنترل امور را به‌دست بگیرند.

امروزه، این توافق‌نامه‌ها تحت «قوانین بومیان کانادا» و نظارت «وزارت امور بومیان و توسعهٔ سرزمین‌های شمالی»، مورد تأیید دولت کاناداست. در سال ۱۹۸۱، همهٔ استان‌ها به‌جز کبک در مورد اصلاحیه‌ای برای قانون اساسی موافقت کردند که شامل تصریح حقوق بومیان کانادا طبق توافقات مندرج در پیمان‌های قبلی می‌شد. در بخش ۳۵ قانون اساسی کانادا مصوبهٔ ۱۹۸۲، از حقوق بومیان و حقوق مندرج در پیمان‌ها پشتیبانی شده ‌است. در این بخش چنین ذکر شده است: «بدین وسیله حقوق بومیان و پیمان‌ها به‌رسمیت شناخته شده و تأیید می‌شوند.» اما این عبارت هرگز به‌طور کامل تعریف نشده است. در نتیجه، بومیان باید برخی از حقوق خود را از طریق دادگاه‌ها طلب کنند، مانند پروندهٔ «پادشاهی در برابر اسپارو».

در سال ۲۰۱۰، کانادا «اعلامیهٔ حقوق مردم بومی» متعلق به سازمان ملل متحد را امضا کرد و طی دو سال بعد، سازمان ملل متحد از دولت فدرال دربارهٔ وضعیت قبیلهٔ آتاواپیسکات انتقاد کرد. در سال ۲۰۱۲، دادگاه فدرال کانادا حکم کرد که ۲۰۰ هزار نفر از اقوام نخستین و ۴۰۰ هزار نفر از اقوام میتی تحت قانون اساسی، بومی به‌شمار خواهند رفت. در همین سال، جنبش «نه به بیکاری» و اعتصاب غذای رئیس قبیلهٔ آتاواپیسکات به‌نام ترزا اسپنس مورد توجه عموم قرار گرفت.


منابع: 

ویکی‌پدیا

وبسایت رسمی وزارت امور بومیان و توسعهٔ سرزمین‌های شمالی کانادا

خروج از نسخه موبایل