نماد سایت رسانهٔ همیاری

نگهداشت زبان زیبای فارسی – قسمت چهاردهم 

نگهداشت زبان زیبای فارسی - قسمت چهاردهم 

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید

دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور

مى‌دانیم که طبیعت زبان و ذات سخن‌گویى حرکت امواج صوتى، میان گوینده و شنونده، است که جریان مى‌یابد. سپس نوشتن و خواندن جایگزین گفتن و شنیدن شده، انسان توفیق یافته با ساختن خط آثار شفاهى خود را به نسل‌هاى بعد منتقل کند. لیکن گفت و شنود ما بر پایهٔ دو اصل قرار دارد: یکى هر چه کوتاه‌تر و سریع‌تر گفتن کلام است که صرفه‌جویى نام دارد و دیگرى بیان هرچه دقیق‌تر و بهتر رساندن پیام است که خالى از ابهام مبادله شود. برآیند این دو اصل نقطه‌اى است که پیاپى در ذهن ما رخ مى‌دهد تا پیاممان را به‌طور کامل برسانیم. همچنین باید بدانیم که ذهن گوینده و شنونده در مبادلهٔ سخن جهتِ یکسانى را طى مى‌نماید که گذر از ذهن به دهان یا به گوش است. نکتهٔ دیگر این است: هیچ‌کس یک جمله را دو بار یکسان نمى‌گوید؛ او تکرار مى‌کند، ولى هر بار عین جملهٔ قبل نیست و با آن متفاوت مى‌شود. البته زبان به‌جز پیام‌رسانى دو سه وظیفهٔ فرعى دیگر را هم به‌عهده دارد. یکى از آن‌ها گفتن کلماتى در احوالپرسى است، که مفهوم خاصى ندارند و صِرفاً جهت اداى نزاکت به‌کار می‌روند. یکى دیگر جملاتى‌اند که براى احترام به مهمان‌ها به‌کار گرفته و به‌اصطلاح «تعارفات» نامیده مى‌شوند و جز این‌ها… 

چندمعنایى (polysemy) – ما دربارهٔ هم‌آوایى و هم‌معنایى سخن گفتیم؛ اینک به بحث چندمعنایى می‌پردازیم. وقتى دو واژه یا بیشتر در معانى متفاوتى به‌کار مى‌روند و فرقشان از بافت کلام معلوم و با‌هم‌آیى مشخص مى‌شود، حالت چندمعنایى رخ مى‌دهد. یک مثال واژهٔ شانه است: «لطفاً شانهٔ مرا از روى میز بیاور تا مو‌هایم را شانه کنم.» و مثال دیگرش: «دستش را روى شانه‌ام گذاشت.» و مثالی دیگر در معناى مجازى‌: «این بار سنگینى است که دارى روى شانهٔ من مى‌گذارى.» و این چندمعنایى شانه را نشان مى‌دهد. اما اگر بگوییم: «امروز یک شانه تخم‌مرغ لازم داریم.» یا «وسایل نقلیه باید از شانهٔ راست خیابان عبور کنند.» این گسترش معنایى شانه در هر دو معناست که در اثر شباهت ایجاد شده است و چندمعنایى به‌حساب نمى‌آید. مثالى دیگر واژهٔ ضمیر است: «او شخصى روشن‌ضمیر است.» و «مان» در اتاقمان ضمیر متصل اول شخص جمع در فارسى است. واژهٔ «سیر» دومعنایى است؛ یکى صفت، «گرسنه‌اى را سیر کردیم.» و دیگرى اسم، «تو سیر خورده‌اى دهانت بو مى‌دهد!» واژهٔ شیر هم چندمعنایى و نیز هم‌آوایى است؛ شیر نوشیدنى، شیر درنده و شیر آب (که در ابتدا رویش را با کلّهٔ شیر مى‌ساخته‌اند، و بعد گسترش معنایى یافته است). یک مثال چندمعنایىِ خوب فعل خواندن است: نامه‌ات را خواندم. شهین دارد یک ترانه مى‌خواند. ما آن مرد را قهرمان مى‌خوانیم. رفتارش با کردارش نمى‌خواند (سازگار و مطابق نیست). چه زود منظورش را خواندم (دریافتم). حتماً شما را به جشن عروسى‌شان خواهند خواند (دعوت خواهند کرد). این قنارى در قفس نمى‌خواند… یک مثال در انگلیسى کلمهٔ bank است: یکى ساحل رودخانه و دیگرى محل انجام امور مالى. مثالى دیگر فعل contain است، یکى به‌معناى «محتوى چیزى بودن» و دیگرى به‌معناى «بازداشتن و جلوگیرى‌کردن». باز نمونهٔ دیگر فعل contract است: He has contracted to work for us as a typist. او قرارداد بسته است که به‌عنوان ماشین‌نویس براى ما کار کند و The heart muscles contract to expel the blood عضلات قلب منقبض مى‌شوند تا خون را با فشار بیرون کنند. 

تعداد کمى از واژه‌ها در کنار معناى قدیم خود، دومعنایى تشکیل می‌دهند:

معنى قدیم بیشتر در ادبیات و شعر شنیده مى‌شود. ١- صحبت – معنى قدیمش همنشینى و مصاحبت: جانا بهشت صحبت یاران همدم است – معنى جدیدش گفت‌وگو: داشتم با همسرم صحبت می‌کردم. ٢- تیغ – شمشیر: ناگاه تیغ برکشید تا مهاجم را هلاک کند – خار: ماهى سفید خیلى تیغ یا خار دارد، یا تیغ خودتراش براى زدن ریش. ٣- گران – سنگین: بار گرانى است کشیدن به دوش – پُربها: میوه خیلى گران شده است. ۴- نامه – کتاب: بى‌نام تو نامه کى کنم باز – نامهٔ امروزى: نامه‌اى برایش فرستادم. همچنین‌اند واژه‌هاى افسر و سرهنگ. افسر قدیم به‌معنى تاج و اورنگ، و جدید به‌معنی فردى داراى درجهٔ نظامى. سرهنگ قدیم به‌معنى پهلوان مبارز در جنگ و سرهنگ جدید درجه‌اى نظامى بالاتر از سرگرد و جز این‌ها… 

چندمعنایى گاه از طریق افزودن بار معنایى و نیز از راه مخفف‌سازى انجام مى‌پذیرد، اما مانند معانى قدیم و جدید که در بالا ذکر شد، فراوانى ندارد. به چند مثال توجه کنید: آگاهى و آگهى یک کلمه است، اما معناى متفاوتى از آن گرفته مى‌شود. همچنین هستند واژه‌هاى مراقبت و مراقبه (در خوداندیشى)، اراده و ارادت، مراجعه و مراجعت، نوبه و نوبت، مراجعه و مراجعت، و ده‌ها کلمهٔ دیگر… 

کوتاه‌سازى عبارت یا خلاصه‌سازى – در گفتار عامیانه و محاوره، کوتاه‌سازى بر پایهٔ اصل صرفه‌جویى رایج است و معمولاً در محیط سخن انجام مى‌گیرد: پاک‌کن به‌جاى مدادپاک‌کن یا تخته‌پاک‌کن ، تراش به‌جاى مدادتراش، سوءسابقه به‌جاى عدمِ‌سوءسابقه، معاف که اصل آن معافا بوده است، سلف خلاصه‌شدهٔ سلف‌سرویس و چندین مورد دیگر… 

عام و خاص شدن برخى واژه‌ها – گاه کلماتى چند از معناى خاص به‌صورت عام به‌کار گرفته مى‌شود، مانند: تاید، فاب، ساندویچ. فاب نام اولین پودر لباس‌شویى و تاید بعد از آن به بازار آمد. تا مدت‌ها مردم آن‌ها را به همه نوع پودر تعمیم می‌دادند. ساندویچ نام مردى بود که غذایش را به آن صورت در میان دو تکه نان مى‌گذاشت، و سپس این اسم به‌گونهٔ عام به‌کار گرفته شد. کلماتى مثل: گاو، مرغ و ماهى در مفهوم عام به‌کار می‌روند: مرغ گران شده است؛ ما گوشت گاو نمى‌خوریم؛ هر نوع ماهى باشد، من می‌خورم. اما اگر شما اسم ماهى را بگویید، از عام به خاص می‌روید: ماهى کپور، ماهى سفید، ماهى تُن… 

در هر حال ، روندهاى مخفف‌سازى، خاص و عام، معناى قدیم و جدید و افزودن یا تغییر بار معنایى فراوانى ندارند و ما چندمعنایى واژه‌ها را در لغت‌نامه‌ها مى‌یابیم. 

سبک و بسامد – در کاربرد معانى مختلف لغات دو عامل مهم دخالت دارند: سبک و بسامد. در چندمعنایى مانند هم‌معنایى، واژه‌ها در باهم‌آیى خود از بالاترین سبک کلام یعنى شعر و شاعرى و بعد از آن، در انواع رسمى و غیررسمى تا پایین‌ترین آن‌ها یعنى عامیانه پست حرکت مى‌کنند. بسامد (frequency) یا فراوانى مربوط به درصد بهره‌گیرى از کلمات است و همچنین بستگى به این دارد که در چه سبکى به‌کار گرفته مى‌شود. واژه‌هایى که مردم روزانه چند بار در نیاز خود به‌کار مى‌برند، داراى بسامد بالا و کلماتى که به‌ندرت شنیده و گفته می‌شوند، داراى بسامد پایین می‌باشند. مثلاً فعل‌هاى: رفتن، آمدن، خوردن، نشستن و اسم‌هاى: کار، پول، راه، خرید، یا صفت‌هاى: پُر، خالى، راحت، کم، زیاد، آهسته و سفت، داراى بسامد بالا هستند، و لغاتى چون فانوس، خمپاره، طاس، ضیغم… بسامد بسیار پایینى دارند. یک خاطره: واژهٔ هلیکوپتر بسامد اندکى دارد. در تاجیکستان برایش معادل چرخ‌بال را ساخته بودند، ولى در ایران همان هلیکوپتر گفته می‌شد. فرهنگستان تهران همین‌قدر که آگاه شد این معادل را نپذیرفت؛ در مجمع نشستند، برایش بالگرد را ساختند. در خبرنامه هم منتشر کردند، و خوانندگان هم رویش سؤالاتى گذاشتند. آیا امکان نداشت واژه‌اى را که سال‌ها قبل در یک کشور فارسى‌زبان ساخته شده و جا افتاده بود و بسامدى هم نداشت، به احترام تاجیکى‌ها بپذیریم؟ و این‌همه نیرو صرف نکنیم؟ مگر ما واژهٔ «دوربین» عکاسى را درست ساخته‌ایم؟ مگر «پیشنهاد» را درست ساخته‌ایم؟ راستى، ما چرا فکرى به حال واژه‌هاى پُربسامد خارجى بی‌مورد که میان گوش و دهان مردم جارى است، نمى‌کنیم؟! یک نمونه کلمهٔ «سِرى» فرانسه است. این‌ها جملاتى‌اند که شنیده و مى‌شنویم: یک سرى اتوبوس از این طرف می‌روند، و یک سرى‌ از آن سمت بر می‌گردند. آن دانشجو یک سرى از پله‌ها بالا رفت و یک سرى پایین آمد. و گفتار و نوشتار مردم پر شده است از لغات خارجى مانند: application ،option ،support ،style ،version… و رسیدگى به آن نیاز به یک برنامهٔ تلویزیونى دارد. تمرین، به سؤال‌هاى زیر پاسخ دهید:

١- فعل کشیدن در جملات زیر در چه روندى به‌کار رفته است؟

تو عکس یک پرنده را کشیده‌اى. آب را با سطل از چاه بیرون کشیدیم. براى پرداخت بدهى‌ات یک چک بکش. براى انتخاب برنده قرعه مى‌کشیم.

٢- اگر بگوییم، یک پُرس دیگر از آن غذا بیاور، پُرس چگونه ساخته شده است؟ 

٣- کلمهٔ «بلیت یا بلیط» از فرانسهٔ billet گرفته شده و «بیّه» تلفظ مى‌شود؛ پس چرا در فارسى چنین مى‌گوییم؟ 

خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.

قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید

خروج از نسخه موبایل