نماد سایت رسانهٔ همیاری

جوالدوز – سنت‌های باستانی

جوالدوز

دوستان سلام

جوالدوز هستم، دامت برکاته

خُب دیگه سبزه‌ها رو گره زدید، آش رشته رو خوردید، والیبال و وسطی بازی کردید و جوج و مخلفات و متِخلفات زدید و الان دیگه طبق روالِ برنامه روز از نو، روزی از نو. قشنگه، همش قشنگه، کسی هم کاری نداره و چیزی نداره بگه. خیلی هم خوبه سنت‌ها رو به‌جا آوردن و حفظ مراسم ملّی، اما بالاغیرتاً یه نگاه اجمالی بندازیم به از سر تا تهِ آداب و رسوم و سنّت‌هامون کلی، اون وسط مَسطا اشکال پیدا می‌کنیم.

حالا ماها که از وطن دوریم و ۱۳ روز که چه عرض کنم با دو روز پس و پیشِ سال تحویل اگر حساب کنیم یه پونزده شونزده روزی تعطیل نیستیم، این بین فقط سعی می‌کنیم رئوس مراسم رو به جا بیاریم و حال و هوای زیبای نوروزی و بهاری به زندگی‌مون بدیم. اگه چهار تا بزرگ‌تر هم داشته باشیم، یه عید دیدنی هم بهش اضافه می‌شه.

اما می‌خوام این جوالدوزِ بعدِ سیزده رو یواش بزنم شیرینی عید به تلخی نزنه، شمام بیاین و همکاری کنید. توی این جریانِ برگزاری مراسم سیزده‌به‌در تو ونکوور، همه‌ساله کلی حرف و حدیث هست. البته که کلی از اتفاقات به وضع هوا و بارونی بودن و نبودن بستگی پیدا می‌کنه. از سه روز قبلش همه دخیل می‌بندن به نرده‌های Lonsdale Quay و کلی قفل به قفل‌های اونجا اضافه می‌شه که: «خدایا این یه روز از سال رو بیا و یه حالی بده، آفتابی کن هوا رو.»

حالا به فرض اینکه هوا هم آفتابی باشه، اینکه کجا بریم، غرب یا شرق، چی ببریم، چی اونجا هست، برنامه چیه و کی با کی بره، خودش داستانی جداست. اهالی نورث‌شور که قاعدتاً باید برن پارک «اَمبل‌ساید» و اهالی کوکئیتلام هم به محل برگزاری شرق، که هر سال یه جورایی تغییر می‌کنه؛ به‌فرض که مثل امسال Gate Park، خدا نکنه دوستانی که در دو سمت زندگی می‌کنن و دلشون هم می‌خواد این روز رو با هم باشن، بازی شروع می‌شه که: شما بیاین سمتِ ما و از اونا هم اصرار که شما بیاین این طرفی. حالا تا اینجا هم زیاد مشکلی نیست و بالاخره یه عده‌ای یه سمتی می‌رن.

قضیه اینجا خطری می‌شه که الّا و بِلّا باید همهٔ مراسم رو به جا بیارن. سیزده‌به‌در یه جورایی یعنی هشت کیلو اضافه وزن تو یه روز، یعنی خداوکیلی لاینقطع می‌‌خوریما، دقت کردید؟ سرخپوستا که گیج می‌شن. از توی کوه که نگاه می‌کنن، دو تا لوله دود در شرق و غرب ونکوور دارن به هم علامت می‌دن. طفلکی‌ها هیچی هم از این پیام سر در نمیارن. اما خبر ندارن این دود بال کبابی و کوبیده و چنجه‌ست که از محل برگزاری داره می‌ره بالا. حالا اگه دوستان رعایت کنن و قلیون سیّار هم با خودشون به محل مراسم نیارن.

از حق نگذریم، این وسط بازارِ تقسیم‌کردن خوراکی‌ها و خوردنی رو با دیگران شریک‌شدن، قشنگه. یکی دیگه از چیزایی هم که تغییر کرده، اینه که قبلاً پسرا برای اینکه سبزه‌های گره‌خوردهٔ دخترا به ثمر برسه، والیبال بازی می‌کردن و خودکشون می‌کردن و با اِسپَک و آبشار و ساعد و شیرجه، دست و بال سالم برای خودشون نمی‌ذاشتن ولی این روزا سریع یه پلاستیک برمی‌دارن و آشغالا رو جمع می‌کنن. جا داره که اینجا تشکر ویژه داشته باشیم.

نوکِ تیزِ جوالدوز اما سمتِ یکی از رسومِ قدیمیه که هر چی فکرش رو می‌کنم دیگه توی ایران هم از این مسئله خسته شدن و دارن براش یه راه حلی پیدا می‌کنن. اون هم انداختن سبزه عید توی آبه!

روایت که زیاده، اما اصلاً غیر از تغییر اکوسیستم محلی چه نفعی برای طبیعت داره، من که نتونستم جوابی براش پیدا کنم. یه‌کاره برمی‌داریم سبزه‌ای رو که ۲۰ روز از عمرش می‌گذره، می‌ندازیم توی آب. فقط چون پدرانمون و مادرانمون و پدرانشون و مادرانشون این کار رو می‌کردن. اینکه این چیزی که ما کاشتیم آیا ضرری برای طبیعت داره یا نه، اینکه اصلاً اولین ضرر بصری که داره زشت کردنِ قیافهٔ رودخونه‌ها و آب‌راه‌هاست، اینکه ممکنه بره و جایی راه آبی رو ببنده و سیلاب راه بندازه، اصلاً فکر کنم یه سمیناهارِ دو روزه لازمه تا این مقوله رو بررسی کنه.

یه خبری دیدم توی یکی از صفحات فیسبوکی که چند ساله مردم در ورودی و خروجی‌های شهر شیراز با تحویل سبزه عید، کیسه زباله مجانی هدیه می‌گیرن و اون ارگانی که این کار رو می‌کنه، از این سبزه‌ها کود «کامپوست» درست می‌کنه. حالا ما که در این حجم و تعداد نیستیم توی ونکوور، اما ساده‌ترین راهش اینه که سبزه‌مون رو جایی بکاریم. بالاخره یا گندمه یا ماش یا عدس و بالاخره یه گیاهی سبز میشه دیگه.

چهره دیگر سکنهٔ کانادا وقتی می‌بینن یه آدمایی یه چیزی شبیه آشغال می‌ندازن توی آب یه علامتِ تعجّب بزرگه. لابد می‌گید که اونا هم از هر کشوری سنّت‌هایی برای خودشون دارن که انجام می‌دن، بله درسته اونا هم دارن اما… آمّا… جوالدوز که ندارن. ☺  

 

خروج از نسخه موبایل