نماد سایت رسانهٔ همیاری

جوالدوز – خونه‌تکونی دل

جوالدوز

دوستان سلام

جوالدوز هستم، دامت برکاته

نوروز دست و پای ما رو می‌بنده والّا؛ می‌گن دست بردار این سال نویی و نزن این جوالدوزو، خوبیت نداره، اما چه کنم که هر کسی را بَهر کاری ساخته‌اند…، ما هم مجبوریم سوزن بزنیم دیگه.

آقا این بار می‌خوام برم سراغ آدمای بددل، آدمای کینه‌ای، اونایی که حاضر نیستن یه ریزه درِ قلبشونو باز کنن و بذارن هوای بهاری واردش بشه. اونایی که بخشیدن رو سال‌هاست که فراموش کردن. عید از پشت عید هم میاد و میره و اونا هیچ توجهی به این همه نوشدن و تازه‌شدن ندارن.

درخت توی سرمای زمستون می‌خوابه. برگ‌هاش می‌ریزه. پرنده‌ها میان به پوست لخت و خالی از برگش نوک می‌زنن،‌ اونم همون‌جوری خواب. اما تا صدای پای بهار می‌رسه، درختا بیدار می‌شن. جَوونه می‌زنن و برگ می‌دن. اون‌وقت همون پرنده‌ها میان و لابه‌لای برگ‌هاش لونه می‌سازن. درخته هم اصلاً به روشون نمیاره که این همه بهش نوک زدن و بدنش رو زخمی کردن. فراموش می‌کنه. می‌بخشه. اون وقت ما آدما کینه و ناراحتی رو حاضریم تمام عمر با خودمون حمل کنیم. شما بگید، آخه این جوالدوز نداره؟

یه ظریفی می‌گفت: کینه و رنجش مثل کیسه‌های شن توی یه بالُن می‌مونه. وقتی می‌خوان بالُن بالاتر بره، معمولاً کیسه‌های شن رو باز می‌کنن و خالی می کنن تا سبک‌تر بشه و راحت‌تر بره بالا. توی زندگی عادی هم هر چی رنجش رو بیشتر در دلمون نگه داریم، حرکتمون کُندتر می‌شه و این خودمونیم که ضرر می‌کنیم.

تنها راه رهایی از رنجش هم فقط و فقط بخششه. اصلاً چه اشکالی داره که بی‌دلیل ببخشیم؟ نه به‌خاطر طرف مقابلمون، بلکه به‌خاطر رهایی خودمون از بار سنگین ناراحتی و کینه. همین‌هاست که زندگی رو روان و راحت می‌کنه.

طرف وقتی داره از قصه‌های شخصیش و مشکلاتش با یکی حرف می‌زنه، چنان رگ گردنش باد می‌کنه و با خشم در مورد اون حرف می‌زنه که تو می‌گی الانه که سکته کنه و بیافته روی دستت. چشاش می‌خواد از حدقه در بیاد. یه جوری حرف می‌زنه که اگر طرف یهو ظاهر بشه، با دندون تیکه تیکه‌ش می‌کنه.

بهش می‌گی: بنده خدا، اون طرف اصلاً نیست، رفته، این قصّه هم که مال مدت‌ها قبله. چرا این همه بهش اهمیت می‌دی؟ به دوش‌کشیدن این بار چه کمکی به حالِ تو می‌کنه؟ ببخشش.

وای… دیگه بدبخت شدی… با تو هم بد می‌شه و می‌گه: تو که نمی‌دونی، تو که نبودی، تو که درک نمی‌کنی، تو که نمی‌دونی چی به سر من اومده و… خلاصه که حرف هیچ اَحَدی درش اثر نداره. می‌دونی چرا؟ چون اگر ببخشه و رها کنه، دیگه قصهٔ شخصی نمی‌مونه که برای کسی تعریف کنه و نوازش بخره. حاضره برای یه کف دست نوازش تمام عمر بارِ رنجش رو به دوش بکشه، اما نبخشه. برای اینکه اون‌وقت نمی‌تونه یارکشی کنه و تیم درست کنه و قمر رو به عقرب بدوزه.

بالاغیرتاً اگه شما هم یه ریزه توی خودتون این چیزا رو می‌بینید، از این فرصت عید نوروز استفاده کنید و توی دِلِتون یه خونه‌تکونی حسابی بکنید. بی‌دلیل ببخشید. رها شید. رها کنید. ببینید چقدر لذت داره. ببینید چقدر سَبُکبال‌تر حرکت می‌کنید.

یه جوالدوز نوروزانه دیگه هم می‌خوام بزنم به بر و بچه‌های ونکوور خودمون. درست دمِ عید که می‌شه، نمی‌دونم چرا یه دفعه فروشگاه‌های ایرانی جنساشونو دوبرابر می‌کنن؟ دست روی هر چی می‌ذاری باید گرون‌تر از روزهای قبل از سال تحویل بخری. و درست بعد از سال تحویل یهویی همه چیز برمی‌گرده به روال قبل.

اون وقت می‌گید سال نویی جوالدوز نزنم. نمی‌ذارن که. والّا…

خروج از نسخه موبایل