نماد سایت رسانهٔ همیاری

سلسله داستان‌های مهاجرت (۵) – برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا

سلسله داستان‌های مهاجرت (۵) - برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا - امیرحسین توفیق

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید

امیرحسین توفیق

«سلام، احمد هستم، شکرانی، خاطرتون باشه چند وقت قبل نشستی داشتیم و چندین برنامهٔ سرمایه‌گذاری و کارآفرینی رو اجمالاً توضیح دادید و قرار شد روی یکی از اون‌ها تصمیم بگیرم تا نهایتاً توضیحات بیشتر رو بدید و وارد قرارداد بشیم.»

«بله، یادمه. خب؟ تصمیم گرفتید؟»

«بله، قصد دارم از طریق برنامهٔ کارآفرینی مانیتوبا، تشکیل پرونده بدم.»

«بسیار خب، پس اجازه بدید یک‌بار دیگه از اول مروری روی الزامات این برنامه داشته باشیم و بعد وارد جزئیاتش بشیم. این برنامهٔ مهاجرتی، مشابه بسیاری از برنامه‌های دیگه، از سیستم امتیازدهی برخورداره و شما بر اساس شرایط تحصیلی، کاری و مالی‌تون، امتیاز کسب می‌کنید و هر چه امتیازتون بالاتر باشه، شانس پذیرش شما برای ادامهٔ پروسه بیشتر خواهد شد. داشتن حداقل ۳۵۰ هزار دلار سرمایه در خارج از کانادا، سرمایه‌گذاری حداقل ۱۵۰ هزار دلاری در استان مانیتوبا و پرداخت مبلغ ۱۰۰ هزار دلار به‌عنوان ودیعه به دولت مانیتوبا – این مبلغ پس از ارائهٔ شواهد و مستندات برای سرمایه‌گذاری ۱۵۰ هزار دلار، قابل استرداده – داشتن حداقل ۲ سال سابقهٔ مدیریت و استخدام حداقل یک‌نفر کانادایی، از شرایط اصلی متقاضی است.»

«چه‌طور می‌تونیم ارزش معادل واقعیِ ملک و زمین‌ها  ثابت کنیم؟»

«کارشناس رسمی دادگستری ارزشیابی می‌کنه و دولت استان هم اون رو قبول داره.»

«می‌شه یک مغازه یا بیزینس رو خرید؟ یا باید حتماً تأسیس کرد؟»

«امکان خرید بیزینس هم وجود داره.»

«با توضیحاتی که دادید، مسئله رو تموم‌شده فرض کنید و وارد قرارداد بشیم، لطفاً.»

«بسیار عالی، قرارداد شما رو آماده و ارسال می‌کنم، شما هم لطفاً کپی پاسپورت خودتون رو به من بدید تا مقدمات سفر توریستی – تجاری شما رو فراهم کنم.»

«حتماً باید برم؟ یعنی الزامیه؟»

«الزامی که نیست، اما این سفر، امتیاز خوب و بالایی داره و من توصیه می‌کنم این اتفاق حتماً بیافته.»

«بسیار عالی، ممنون. یک سؤال، من همیشه دوست داشتم یه کافی‌شاپ داشته باشم، مشکلی بابت خرید اون و اقدام برای مهاجرت که ندارم؟»

«متأسفانه نمی‌تونید این‌کار رو انجام بدید. بیزینسی که می‌خرید یا تأسیس می‌کنید باید مرتبط با سوابق مدیریتی شما باشه. اگر اشتباه نکنم، شما یک کارگاه تولیدی تابلوهای برق دارید. در کانادا هم باید یا یک واحد تولیدی تابلوی برق تأسیس کنید و یا همچین بیزینسی رو خریداری کنید.»

«سفر توریستی – تجاری که اشاره کردید، چند روزه باید باشه؟»

«باید حداقل ۵ روز کاری و تمامش رو در استان حضور داشته باشید.»

«خب، همین که من برم اونجا و بلیت و قبض هتل رو نشون بدم، اون امتیاز رو بهم می‌دن؟»

«خیر، در صورتی این امتیاز به شما تعلق می‌گیره که نشون بدید این سفر اکتشافی بوده و در ارتباط با کاری که قراره در آینده انجام بدید، بررسی کردید.»

«خب، یعنی چکار باید بکنم؟»

«ما برای شما برنامهٔ سفر تنظیم می‌کنیم. دقیقاً بهتون می‌گیم که هر روز شما کجاها برید، چکارها بکنید، چه مدارکی آماده کنید و… همچنین در سمیناری که دولت استان برای متقاضیان این برنامه ترتیب داده، شما رو ثبت‌نام می‌کنیم که بعد از پایان این سمینار و در همون روز مدرک شرکت در سمینار برای شما صادر می‌شه که اون رو هم به دولت استانی ارائه خواهیم داد.»

«بیزینس پلن رو هم شما آماده می‌کنید؟»

«بله، کار‌های بیزینس پلن رو هم ما خودمون انجام می‌دیم.»

«کل پروسه چقدر طول می‌کشه؟»

«حدود دو سال»

«مبلغ ۱۰۰ هزار دلار ودیعه رو کی باید پرداخت کنیم؟»

«حدود یک‌سال بعد از تشکیل پرونده، از شما برای مصاحبه دعوت می‌شه. بعد از مصاحبه، به شما ۲ ماه فرصت داده می‌شه تا این مبلغ رو واریز کنید.»

«مدرک زبان هم نیازه؟»

«الزامی نیست، اگر مدرک زبان ایلتس ۴ داشته باشید، اونم به شما امتیاز می‌ده.»

«مصاحبه به زبان انگلیسیه؟»

«بله، و خب طبعاً باید با زبان در حد یک مکالمه و محاوره، آشنایی داشته باشید.»

«اگر اشتباه نکنم، اشاره کرده بودید که مستقیماً اقامت دائم دریافت خواهیم کرد.»

«کاملاً درسته.»

«مورد دیگه‌ای هست که نیاز باشه بدونم؟»

«من مورد دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسه، اگر بود، حتماً به شما خواهم گفت و شما هم اگر سؤالی داشتید، در تماس باشید. پس، از همین الان کار رو شروع می‌کنیم و من چک‌لیست مدارک مورد نیاز رو برای شما ارسال می‌کنم که آماده کنید تا قدم اول رو که همون اخذ ویزای توریستی تجاریه، طی کنیم. البته دو چک‌لیست متفاوت هست که چک‌لیست دوم، مدارک مورد نیاز برای بخش دوم و تشکیل پروندهٔ مهاجرتی شماست.»

«ممنونم، از وقت و حوصلهٔ شما سپاسگزارم.»

*****

«الهام جان، سلام عزیزم»

«سلام دایی‌جان، خوبید شما؟»

«مرسی دخترم. ما خوبیم و انشاءالله که تو هم خوب باشی.»

«منم خوبم، چه خبر دایی؟ مامان گفت، مثل اینکه شما هم برنامه ای دارید؟»

«آره الهام جان، امروز پیش وکیل بودم و رسماً کار رو شروع کردیم.»

«خوبه، خیلی خوشحالم. اما مامان زیاد خوشحال نبود. می‌گفت یه دختر داشتم که رفته، یه برادر هم بیشتر ندارم که اونم می‌خواد بره.»

«می‌دونم عزیزم، نگران نباش. واسهٔ مامانت هم یه فکری می‌کنیم انشاءالله. مراقب خودت باش و به امید دیدار»

«ممنون، و به امید دیدار»

ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل