نماد سایت رسانهٔ همیاری

لابه‌لای پست‌های همیاری – از پستی در فیس‌بوک روی صفحهٔ مانیتور تا پشت‌ پرچین‌های خانه‌ای در خیابان فیلیپ

لابه‌لای پست‌های همیاری - از پستی در فیس‌بوک روی صفحهٔ مانیتور تا پشت‌ پرچین‌های خانه‌ای در خیابان فیلیپ

[ad name=”Daliri”]

ادمین همیاری

در هفته‌های اخیر شاهد چند حرکت زیبا توسط اعضای گروه «همیاری ایرانیان ونکوور» در فیس‌بوک بوده‌ایم. از قرار پیک‌نیک و دورهمی‌های تابستانی در اولین یکشنبهٔ هر ماه در گوشه‌ای از شهر برای ایجاد دوستی‌های جدید تا تلاش برای یافتن حامیان مالی برای بانوی سنگ‌نورد ملی‌پوش ایرانی که برای تمرینات مسابقه در شهر ویکتوریا به‌سر می‌برد. ولی شاید بتوان یکی از بهترین حرکت‌ها را راه‌اندازی حراجی وسایل یا به قول کانادایی‌ها گاراژ سِیل (Garage Sale) خیریه دانست برای کمک به بانویی که از بد حادثه گرفتار مشکلات مالی شده است. چند روز قبل پستی به گروه فرستاده شد که در آن خبر از ابتکار راه‌اندازی حراج خیریه برای کمک به بانویی نیازمند می‌داد. به‌فاصلهٔ کمی عدهٔ زیادی برای کمک پیشگام شدند و آن ایده را از پستی که بر روی صفحات مانیتور‌ها یا گوشی‌هایشان نقش بسته بود، به پشت پرچین‌های خانه‌ای در خیابان فیلیپ نورث ونکوور بردند. حوالی ظهر روز شنبهٔ آفتابی ۲۵ ژوئن سری زدیم به محل این حراجی جایی که توسط نیکوکارانی دریادل از شب قبل برای حراج وسایل آماده شده بود. دست‌اندرکاران این برنامه، از هیچ تلاشی برای اطلاع‌رسانی فروگذار نکرده بودند. از چند کلیومتر آن‌سوتر تابلوی حراجی خیریه را بر روی تیرهای برق می‌شد دید و البته اطلاع‌رسانی زیادی هم در خود گروه انجام گرفته بود.

تابلوی حراجی خیریه چند کیلومتر دورتر از محل برگزاری

ادامهٔ داستان را به قلم یکی از نیکوکارانی که این حراجی خیریه را ترتیب داده بودند می‌سپاریم:


در این هفته پستی را دیدیم که در آن دوستی نیک‌اندیش، خبر از کم‌داشت‌های مهر و مال مادری تنها را داده و از هموطنان درخواست کمک کرده بود. پاسخش را چه زیبا دادند. برای این مادر درمانده مادری کردند. حس مادری منحصر به زنان نیست. زن و مرد، مادرانه به دردش رسیدند. برایش غذا وخوراکی خریدند و آوردند، پول نقد دادند، داوطلبانه به محل گاراژسِیلی که به‌منظور کمک به او برقرار شده بود آمدند و ساعت‌ها سر پا ایستادند و فروشندگی کردند.

از چند روز پیش از آن مرتباً در گروه «همیاری ایرانیان ونکوور»، با هم به گفت‌وگو پرداختند و چند وچون کار را بررسی و برنامه‌ریزی کردند.
یکی راهنمائی و تسهیل کارهای اداری او را بردوش گرفت، دیگری به جستجوی کاری متناسب با توانائی‌های فیزیکی‌اش  پرداخت. صاحبدلی نه تنها خانه‌اش را برای انجام گاراژسِیل پیشنهاد داد، بلکه در آن روز همه را هم به آش داغ مهمان کرد.
مهربانانی از سراسر ونکوور کالا و لباس و زیورآلات و… برای فروش به آنجا آوردند. فضای پرمهر و دلچسبی فراهم آمد.

زن ومردی را می‌دیدی که دو سر میز و پس از آن کمدی را گرفته و نه به آسانی بلکه با عشق آن‌ها را به آن مکان می‌کشیدند، دوست‌داشتنِ دیگران که به شکل حملِ نه‌چندان آسانِ میز و کمد در میان آنان متجلی  بود، پیوند انسانی و زیبا میان خودشان و دیگران را  نشان می‌داد.

پارسا، پسرکی شاید هشت‌ساله که دوچرخه‌اش را در میان کالاها جا می‌داد، با این دهش در نظر بیننده انسانی بزرگ شده بود.

پارسا نیکوکار نوجوانی که دوچرخه‌اش را به حراجی اهدا کرد


آقا ژوبین با ماشین قرمز آمد، لختی ترمز زد و گفت: «من فقط آمده‌ام به شماها سلام کنم و خسته نباشید بگویم» و رفت. همیار گرامی، شما از سر فروتنی واژهٔ «فقط» را به‌کار بردید. کار گروهی همچون پازلی‌ست که هرکس نقش ویژهٔ خود را دارد و بی او، پازل ناقص می‌شود. دلگرمی‌ای که شما به گروه دادید، اهمیت ویژهٔ خود را داشت.
به امید همبستگی های بیشتر میان ما.
امضا: یکی از خوانندگان نشریهٔ «رسانهٔ همیاری»

خبر خوش آنکه این اقدام منجر به جمع‌آوری مبلغی بالغ بر ۱۲۰۰ دلار برای بانوی هموطنمان شد و به دلیل استقبال زیاد در اهدای اجناس، قرار شد حراجی دیگری برای فروش اجناس باقیمانده این‌بار در کوکیتلام برگزار شود.

امید آنکه بیش از پیش شاهد چنین حرکت‌های زیبایی باشیم.

[ad name=”Daliri”]

خروج از نسخه موبایل