نماد سایت رسانهٔ همیاری

معرفی یک هنرمند- اسماعیل قنبری

اسماعیــــل قنبری(۱۳۵۵) مازندران – نکا
اسماعیل قنبری
دیپلم ریاضی
کارشناسی صنایع دستی ۱۳۸۵، دانشگاه هنر تبریز

 

□ «مشق‌های اسماعیل» – ۱۳۸۴ – نگارخانهٔ پردیس، دانشگاه هنر تبریز

□ «انعکاس در۵۵۶٫۲ متر مربع»  – ۱۳۸۵ – نگارخانهٔ پردیس، دانشگاه هنر تبریز

 □ فقدان معنا در مزرعهٔ پلاستیکی»  – ۱۳۸۶- حیاط دانشگاه هنر تبریز

□ «الف ساکن دار» نقاشی – ۱۳۸۸ – گالری هفت آینه در ساری

□  نمایشگاه گروهی نقاشی در گالری حنا بهمن – ۱۳۹۲

□ نمایشگاه انفرادی نقاشی «هَزار» مرداد – ۱۳۹۳ – گالری طراحان آزاد

□ نمایشگاه گروهی نقاشی «چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست» – ۱۳۹۴ – گالری دنا

 

«مشق‌های اسماعیل»- ۱۳۸۴ -نگارخانهٔ پردیس دانشگاه هنر تبریز
در نمایشگاه«مشق‌های اسماعیل» طراحی‌ها‌ی اسماعیل قنبری از مرحله طراحی محض گذشته و خودشان را در جمع مطرح می‌کنند… دیگر ستون‌ها همان ستون‌های آجری قدیم نیستند، در واقع اندیشهٔ نو با اندیشهٔ کلاسیک و تاریخی در یک زمان با هم در ارتباط‌اند و این باعث شده که فضای موجود از عنصر زمان معنای جدیدی از خود به تماشا بگذارد… وقتی کارهای مدادی قنبری را مشاهده می‌کنیم ناخوداگاه نه تنها انسان را از ایدهٔ خط تولید هنر به منزلهٔ مادی فاصله می‌دهد بلکه در بیننده عظم راسخی را در مقام جستجو و جایگاه واقعی هنر القا می‌کند. (بخشی از نقد دکتر حمید نامدار در نشریه تندیس)

«انعکاس در ۵۵۶٫۲ متر مربع» -نگارخانهٔ پردیس دانشگاه هنر تبریز

در این کار، کف نگارخانه را عایق کردم و سپس به ارتفاع ۵ سانتیمتر کل سالن به متراژ ۵۵۶٫۲ متر مربع را به آب بستم. نورگیرها بسته شد و نورپردازی را بر سقف نگارخانه متمرکز کردم تا جهانی در زیر پای تماشاگر نمایان شود …(استفاده از آب این حالت را به مخاطب می‌داد که دائماً بین خیال و واقعیت در رفت و آمد بود چون یک تصویر آینه‌وار صرف به آن‌ها نمی‌داد- بیننده دائماً درگیر سطح و عمق بود- جمعیت با شوق دیدن نمایشگاه وارد می‌شدند، ورودی نمایشگاه حدود ۱۵ پله به سمت عمق زمین دارد، جمعیت مجبور بودند که نفر به نفر وارد نمایشگاه شوند.

جمعیت حاضر در نمایشگاه چیزی به یادماندنی در ذهنم به جا گذاشتند، سالن را سکوت پر کرده بود- … بعضی مواقع وهم از کار چنان میشد که بیننده تا دست به آب نمی‌زد راحت نمی‌شد…

 

«فقدان معنا در مزرعهٔ پلاستیکی»  – ۱۳۸۶ حیاط دانشگاه هنرتبریز

نفس‌های حبس‌شده در پلاستیک و سنگ کوچکی که درون آن قرار می‌گرفت تا حرکت نکند و فضایی را به‌وجود آورد که مخاطب در به‌وجود آوردنش مشارکت داشت و با قدم زدن در میانش، خود جزئی از آن می‌شد. این کار  به وسعت محوطه حیاط دانشگاه و به مدت یک روز انجام شد.

 

اسکناس‌ها/ ارائه‌شده در گالری طراحان آزاد  – ۱۳۹۳

اسکناس‌ها نشان دهندهٔ وضعیت مچالهٔ ما در اقتصاد و در پی آن تاثیرهای گسترده‌ایست که در زندگی ما ریشه دوانده‌ست – در دوره‌ای که این اسکناس‌ها را نقاشی می‌کردم چند اسکناس به خاطر تورم ارزش خودش را از دست داد و هیچ ارزشی در بازار نداشت و به تاریخ پیوست و چند اسکناس با صفر بیشتر وارد بازار اقتصاد شد و همهٔ این‌ها دلایلی بود که اسکناس‌های من برجسته شدند-

اسکناس‌های من شبیه مجسمه هم هستند شما انگار می‌توانید دور اثر بچرخید و وضعیت این اثر را از  چند بعد ببینید. با نقاشی‌کردن از اسکناس‌ها می‌خواهم نبض جریان سیاسی اقتصادی و اجتماعی ملت‌ها را نشان دهم، یا به عبارتی اشاره‌ای ضمنی به آن داشته باشم.

 

خاکسپاری پدر –  ۱۳۹۴ – رنگ و روغن و اکریلیک روی بوم

«و مردگان ما همـچنان به ما عشق می‌ورزند حتی در ما و از طریق ما می‌اندیشند.»

اگوست کنت

«در تابستان سال ۲۰۱۲ میلادی پدرم در عین ناباوری پس از تحمل دو روز رنج بیماری در سن ۶۹ سالگی از دنیا رفت. روزهای سخت فراق از پدری که شباهتی عجیب به او داشتم به پیش آمد.، در یکی از همین روزها ، در حال مسواک زدن بودم که به ناگاه متوجه شدم ، محتویات تیوپ خمیر دندان در حال تمام شدن هست. این تیوپ خمیر دندان دیگر برایم مثل تیوپ خمیر دندان های دیگر نبود. چون این تیوپ توسط پدر خریداری شده بود، و دیگر پدر وجود نداشت که خمیر دندانی خریداری کند، و این آخرین تیوپی بود که خریداری کرده بود.

به‌خاطر این ماجرا بسیار متأثر شدم. تصمیم گرفتم این تیوپ خمیر دندان را به تمهیدی هنری حفظ کنم. در این راستا متوجه شدم اشیاء دیگری از پدر به جا مانده که از ارزش خاص مالی برخوردار نیستد و تنها ارزش آن به‌خاطر نوعی رابطهٔ حسی‌ست که با مرحوم پدر دارند.

مثل پاکت سیگار پدر که چند نخ سیگار در آن باقی مانده بود، طنابی که پدر به آن گره زده بود، داروهائی که پدر مصرف می‌کرد، نفت سفیدی که برای سوخت تهیه کرده بود،بطری پلاستیکی نوشابه و دوغ که از خریدهای پدر بود. از این اشیاء نقاشی کشیدم و بعد از نقاشی شدن روی بوم، آن‌ها را در جعبهٔ که پشت هر اثر تعبیه کردم قرار دادم ، طوری که تا ابد دیده نشوند، انگار این اشیاء مثل جسم بی‌جان پدر تا ابد در جائی دفن می‌شوند.»

اسماعیل قنبری

 

خروج از نسخه موبایل