نماد سایت رسانهٔ همیاری

گفت‌وگو با امین منفرد، عکاس ورزشی ساکن ونکوور

گفت‌وگوی غلیرضا فدایی با با امین منفرد، عکاس ورزشی ساکن ونکوور #کانادا #ونکوور #ورزش #عکاسی #عکاسی_ورزشی #رسانه_همیاری #رسانهٔ_همیاری

گفت‌وگوی غلیرضا فدایی با با امین منفرد، عکاس ورزشی ساکن ونکوور #کانادا #ونکوور #ورزش #عکاسی #عکاسی_ورزشی #رسانه_همیاری #رسانهٔ_همیاری

علیرضا فدایی – ونکوور

با سلام و سپاس از وقتی که برای این گفت‌وگو گذاشتید، لطفاً خودتان را معرفی کنید و از فعالیت‌های ورزشی و رسانه‌ای‌تان بگویید؟

امین منفرد هستم و حدوداً ده سالی است که عکاسیِ خبری و ورزشی انجام می‌دهم. من با خبرگزاری‌های داخل و خارج از ایران همکاری داشته‌ام و طی این سال‌ها رخدادهای مهمی را پوشش داده‌ام. در حال حاضر با آژانس عکس Zuma Press همکاری می‌کنم.

در زمینهٔ رخدادهای ورزشی، از دیدارهای لیگ قهرمانان آسیا تا مقدماتی جام جهانی‌های قطر و روسیه و در زمینهٔ خبری، از انتخابات ریاست‌جمهوری، وقایع مهمی چون اعتراضات و جشن‌های خیابانی تا همچنین مناسبت‌های مهم و مختلف فرهنگی و اجتماعی، عکاسی کرده‌ام.

چگونه و با چه انگیزه‌ای وارد حرفهٔ عکاسی ورزش شدید؟

ما در خاورمیانه به‌دنیا آمدیم و بزرگ شدیم، این یعنی هر لحظه منتظر یک خبر باش، هر لحظه یک اتفاق تازه، هر روز و هر سال یک حادثهٔ تازه! قبل از اینکه من به دنیا بیایم آنجا انقلاب شد، بعد در زمان کودکیِ من جنگ، ترور، اعدام… نوجوانی با کوی دانشگاه و انتخابات پرسروصدا، بزرگ‌تر شدم و انتخابات و اعتراضات سال ۸۸ تا ۹۸ تا… همین لحظه هنوز هم اعتراضات، جشن، تظاهرات، راهپیمایی، شلیک به هواپیما، حملهٔ نظامی، آتش‌سوزی، انفجار؛ و این ماهیت کشوری است که من در آن بزرگ شدم. خب، این‌همه اتفاق و علاقهٔ من به پیگیری آن‌ها باعث شد که به سمت خبر کشیده شوم. شاید هم بگویم علاقه به هیجان بیش از حد باعث شد. خودمانی می‌گویند طرف سرش درد می‌کند. من هم از همان بچگی سرم درد می‌کرد برای هیجان و خبر. ورزش هم که به‌اضافهٔ هیجانات خودش در ایران، هیجانات سیاسی و اجتماعی هم دارد و به‌دلیل علاقهٔ زیاد من به فوتبال این شد که در آخر مهم‌ترین علاقهٔ خودم را پشت دوربین و در استادیوم‌های ورزشی پیدا کردم.

از خاطرات جالب کاری خودتان، چه مثبت و چه منفی، بگویید؟

خاطرات که خب خیلی زیادند و همه به‌نوعی هیجان‌انگیز. خود شما تجربه داشته‌اید و می‌دانید ولی اگر برای خواننده‌ها بخواهم بگویم، حضور در اتفاقات و لحظات مهم تاریخی می‌تواند از خاطرات جالب باشد. وقتی که در یک لحظهٔ مهم تاریخی، تو جزو نفراتی هستی که از نزدیک شاهد آن لحظه‌ای و داری با دوربینت یا قلمت آن اتفاق را به جهان مخابره می‌کنی، می‌تواند برای همیشه در ذهنت به‌عنوان خاطره‌ای مثبت نقش ببندد یا مثلاً یک هنرمند یا ورزشکار را دوست داری، وقتی لحظه‌ای که نگاهش را که به‌سمت دوربین توست، ثبت می‌کنی، می‌تواند تا همیشه برایت خاطره‌ای خوش باشد.

خاطرهٔ منفی هم در ایران همیشه برخوردهای سلیقه‌ای و تندی‌ست که می‌شود. از صادرنشدن بی‌دلیل مجوزت برای پوشش خبر تا زمانی که مجوز داری و رفتی برای پوشش خبر، ولی به‌صورت سلیقه‌ای اجازه نمی‌دهند که کار بکنی. مثلاً یکی از تلخ‌ترین خاطرات من این است که در فینال لیگ قهرمانان آسیا سرباز نیروی انتظامی کارت شناسایی من را از گردنم کَند و به من اجازهٔ عکاسی نداد؛ همین‌قدر ساده و بی‌دلیل، یک سرباز ساده این قدرت را دارد که اجازهٔ حضوری را که با گذشتن از ده فیلتر مختلف به‌دست آورده‌ای، از تو بگیرد. آن‌هم به‌سلیقهٔ خودش، و جوابگو هم نباشد. یا مثلاً موقع آتش‌سوزی پلاسکو با وجود داشتن مجوز به من اجازهٔ حضور ندادند. بارها درخواست من برای پوشش خبر بی‌دلیل و بدون توضیح رد شده است. تازه این‌ها زمانی‌ست که از سد سردبیر و دبیر عکس گذشته‌ای که مجوز حضور در اتفاقات مهم را فقط برای خودشان و خودی‌هاشان صادر می‌کنند.

اجازه بدهید یک خاطرهٔ جالب هم تعریف کنم. شبی که هاشمی رفسنجانی فوت کرده بود، عدهٔ زیادی جمع شده بودند جماران و تابوت را گذاشته بودند آنجا که صبح از آنجا حرکت کند. من توی انبوه جمعیت پشت سر بقیهٔ عکاس‌ها و خبرنگارها منتظر بودم که به ما اجازه بدهند تا وارد جماران شویم. یک خانمی با دوستش نزدیک ما ایستاده بود. وقتی دوستش ناامیدانه گفت که ما را راه نمی‌دهند بیا برگردیم، خطاب به دوستش گفت: «ببین، این عکاس‌ها مثل آمبولانس می‌مونن توی ترافیک. من همیشه ازشون استفاده می‌کنم برای رفتن داخل جاهای مهم؛ وقتی حرکت‌کردن، بچسب پشتشون و برو سریع داخل.»

چالش‌های این کار چیست؟

ما در ایران با دو نوع چالش روبروییم، چالش اولِ یک عکاس خبری و ورزشی در ایران تجهیزات گران‌قیمت و دستمزد بسیار پایین است و چالش دوم ارگان‌های نظارت‌کننده همراه با مافیای عکاسی. مثلاً شاید برای خواننده‌ها جالب باشد که بدانند خبرنگارها رشوه می‌دهند به خبرگزاری‌ها برای اینکه بتوانند به مجلس بروند به‌عنوان عکاس یا خبرنگار و بعد همان‌ها مافیای خبر می‌شوند و دیگر اجازهٔ حضور هرکسی را نمی‌دهند. یکی از دلایل اصلی هم این است که می‌توانند نزدیک شوند به نماینده‌ها و در کنارشان کسب درآمد داشته باشند.

و خب به‌همین دلایل می‌بینید که خیلی وقت‌ها عکاس‌های خوب دیگر کار عکاسی خبری انجام نمی‌دهند. چون حاضر نشده‌اند برای رسیدن به هدفشان دست به هر کاری بزنند. 

حالا جالب‌تر اینجاست که ما در عکاسی ورزشی هم در ایران مافیا داریم، مثلاً برای خود من پیش آمده بود که نامه از خبرگزاری داشتم، کارت عکاس خبری وزارت ورزش را داشتم، کارت شناسایی مسابقات فوتبال لیگ برتر را هم داشتم، ولی مثلاً برای بازی دربی به من مجوز ندادند یا اصلاً حتی یک فصل تا اواسط فصل هر چه دوندگی می‌کردم به من کارت نمی‌دادند و هیچ‌کس هم پاسخ‌گو نبود.

اصولاً شما اگر رابطه نداشته باشی و باندبازی نکنی، نمی‌توانی عکاس هیچ باشگاه و تیمی بشوی و اگر هم روزی با همان باندبازی به آنجا برسی با عوض‌شدن مدیر حتماً کلیهٔ عوامل اخراج می‌شوند و عکاس هم یکی از آن‌هاست، یا مثلاً بدون رابطه نمی‌توانی عکاس و خبرنگار هیچ فدراسیونی بشوی. برای اعزام به المپیک یا جام جهانی فدراسیون‌ها، سهمیهٔ اعزام خبرنگار دارند و اگر عضوی از این باند مافیا نباشی، هیچ‌وقت نمی‌توانی در این مسابقات شرکت کنی.

عکاسی ورزشی را در ایران و کانادا چطور مقایسه می‌کنید؟

اول شاید بهتر باشد ورزش را از دید خودم مقایسه کنم، اینجا به‌جرئت می‌توانم بگویم که به‌هیچ‌وجه ورزش پرهیجان دنبال نمی‌شود، حتی هاکی که به‌نوعی ورزش محبوب شهر و کشور است. مثلاً در ایران برای نتیجهٔ مسابقه فوتبال خبر می‌آید که یک هوادار سکتهٔ قلبی کرده و مرده، ولی اینجا وقتی تیم حریف گل می‌زند، همه فقط تشویقش می‌کنند. خب این تفاوت بزرگی‌ست و ریشه در فرهنگ دارد و همین باعث می‌شود که ورزش در اینجا مخاطبِ به‌اصطلاح تیفوسی و پرهیجان نداشته باشد. آن شور و هیجانی که در اروپا هست یا در آمریکای لاتین و آسیا، به‌هیچ‌وجه در اینجا نیست. همین باعث می‌شود که مثلاً دور زمین فوتبال برای یک مسابقهٔ مهم کلاً کمتر از ده نفر عکاس نشسته باشند، اما در ایران برای یک مسابقهٔ معمولی و زیر برف و باران می‌دیدی که ۲۰-۳۰ نفر عکاس در استادیوم‌اند و معمولاً عکاس‌ها برای اینکه بتوانند در نقطهٔ خوبی باشند، گهگاه یکی روی صندلی می‌نشست و دیگری جلوی پایش روی زمین تا بتوانند تعداد بیشتری در یک نقطه بنشینند.

اما اگر بخواهم از تجربهٔ حضورم به‌عنوان عکاس ورزشی در اینجا بگویم، باید بگویم که تجربهٔ یک بار حضور در استادیوم برای عکاسی را در اینجا داشته‌ام و این را می‌توانم بگویم که احترامی که به من گذاشته شد، بسیار برایم ارزشمند بود. احترام و برخوردی که تا به‌امروز تجربه نکرده بودم و تجربه‌ای بسیار لذت‌بخش بود؛ احترامی که به‌هیچ‌وجه نه‌تنها در استادیوم‌های ایران وجود ندارد، بلکه حتی وقتی به‌عنوان یک خبرنگار جایی دعوت می‌شوی هم، به تو گذاشته نمی‌شود.

برنامه‌های شما برای ادامهٔ این حرفه چیست؟

از آنجایی‌که ما جام جهانی بعدی را در کانادا و آمریکا و مکزیک داریم، خیلی دوست دارم که بتوانم این دیدارها را پوشش بدهم. از ایران به‌دلیل نداشتن پارتی و رابطه موفق نشدم که جام جهانی را پوشش بدهم، ولی خب اینجا ماجرا فرق می‌کند و می‌توانی به‌عنوان عکاس آزاد حضور داشته باشی و خبرگزاری‌‌ها هم با چنین عکاسانی همکاری می‌کنند که بتوانند مجوز حضور را بگیرند. در حال حاضر این برنامهٔ اصلی من است و قصد دارم تا آن زمان خودم را برای این اتفاق آماده کنم.

با آرزوی موفقیت برای شما و با سپاس دوباره از وقتی که گذاشتید.

خروج از نسخه موبایل