ویرایش و بازنویسی: مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور
سواپولاک (۱۸۵۴ – ۱۹۱۰)، یا همان جو کپیلانو، رهبر بومیان اسکوامیش بود که سالها برای احقاق حقوق و حفاظت از سبک زندگی مردم بومی جنگید.
سواپولاک در سال ۱۸۵۴، زمانی متولد شد که مردم قبیلهٔ اسکوامیش هنوز بر اساس آیینهای سنتیشان زندگی میکردند. اطلاعات بسیار کمی از سالهای اولیهٔ زندگی کپیلانو وجود دارد، اما بدون شک بهعنوان پسربچهای که در قبایل بومی متولد شده، روشها و آیینهای زندگی سنتی از قبیل شکار و ماهیگیری را فرا گرفته و با مکانهای مناسب برای جمعآوری آذوقهٔ بومیان آشنا شده بود. مطمئناً با توجه به رسوم قبیله در دوران نوجوانی در جستجو برای درک روح بزرگ طبیعت مدتی را در جنگل گذراند، اما اتفاقاتی که بعدها رخ داد باعث شد مسیر زندگی معنوی او تغییر کند. با ورود اروپاییان و مبلغان مسیحی به سرزمینهای میانی در دههٔ ۱۸۶۰، سواپولاک بهشدت تحت تأثیر آموزههای مسیحیت قرار گرفت. او غسل تعمید داده شد و با مری اگنس لیخولوت ازدواج کرد. در این زمان او در پایگاهی مختص مبلغان مسیحی در نورث ونکوورِ امروزی سکونت داشت و از طریق کار در یک کارخانهٔ الوار نیازهای خانوادهاش را تأمین میکرد. بهدلیل قدرت زیادش سفیدپوستان به او لقب هایاس جو (Háyas Joe) داده بودند.
رئیس لاوا، یکی از رهبران اصلی اسکوامیش، در سال ۱۸۹۵ از دنیا رفت و هیچ جانشینی برایش وجود نداشت. پس قرعه به نام سواپولاک افتاد تا بهعنوان رئیس جدید قبیله انتخاب شود، البته بخش اعظم این انتخاب بهدلیل نفوذ پاول دوریو، مبلّغ کاتولیک، بود. تعدادی زیادی از افراد بومی که علاقهای به آموزههای مبلغان مسیحی نداشتند، ساکن آن منطقه بودند. دوریو اعتقاد داشت سواپولاک بهعنوان یک مسیحی معتقد، فردی تأثیرگذار و البته سخنرانی توانا و خوشذوق، میتواند مسیحیت را در میان افراد بومی ترویج کند. پس از اینکه سواپولاک ریاست قبیله را به عهده گرفت و به میان مردمش بازگشت، توانست تعدادی از آنها را به دین مسیحیت دعوت کند و کلیسای جدیدی برای مردم قبیلهاش بسازد. با این وجود هنوز مسیحیت آنطور که ترویج میشد راه خود را در میان مردم بومی پیدا نکرده بود و نومسیحیان در کنار افرادی که فقط به باورهای سنتی اعتقاد داشتند، زندگی میکردند.
پس از این رهبری سواپولاک در میان مردم قبیله تثبیت شد. او سعی کرد بیشتر روی مشکلات و حقوق بومیان تمرکز کند. او سفر خود را به جزیرهٔ ونکوور آغاز کرد تا با استفاده از روزنامههای ونکوور، دیگران را بیشتر با قبیلهاش و بومیان کانادا آشنا کند. او با این مسئله که مردم بومی بخش اعظمی از زمینهای خود را از دست دادهاند، مخالفت کرد و بهشدت نسبت به قوانینی که شکار و ماهیگیری را برای بومیان محدود میکرد، اعتراض داشت. بیتوجهی مسئولان و عدم جبران خسارات بومیان باعث شد او تصمیمی بگیرد که منجر به شهرتش شد. در سال ۱۹۰۶ او رهبری گروهی را به عهده داشت که با هدف ملاقات حضوری با پادشاه ادوارد هفتم عازم انگلستان شدند.
زمانیکه برای عزیمت به انگلستان آماده میشدند، نام جدیدی برای سواپولاک برگزیده شد که طی نسلهای متمادی برای بومیان اسکوامیش و ماسکوئیم نمادی از احترام بوده، تا برای کسی که قصد ملاقات با پادشاه انگلستان را دارد نام مناسبی تلقی شود. این نام در زبان محلی کیاپیلانوک بود که در آن «کیاپ» نامی با اصالت و بهمعنای «رئیس و ریشسفید» و «-لانوک» بهمعنای «مردم» است؛ این نام در زبان انگلیسی کپیلانو تلفظ میشد. از آن هنگام بهبعد او را با نام جو کپیلانو میشناختند، اگرچه مردم قبیله همیشه او را سواپولاک خطاب میکردند.
این هیئت به اتاوا سفر کرد و در آنجا با نخستوزیر سِر ویلفرید لوریه دیدار کرد و سپس عازم لندن شد. با وجود اینکه برای دیدار با پادشاه وقت قبلی نداشتند، لرد استراتکونا، کمیسر عالی کانادا در بریتانیا، توانست برای آنان وقت ملاقات بگیرد. درخواست آنها بهصورت مستقیم به پادشاه ارائه نشد و باید از طریق کانالهای دیپلماتیک بهخصوصی عبور میکرد. در این درخواست که از بومیان حمایت و عنوان شده بود ساکنان امروزی آن بدون کسب اجازهٔ ساکنان اصلی وارد زمینها شده بودند، گفته شده بود که درخواستهای ارائهشده به دولت کانادا بینتیجه بوده و مردم بومی، که حق رأی نداشتند، حتی نمیتوانستند در مورد مسائلی که بهشدت روی زندگیشان تأثیرگذار بوده اظهارنظر کنند. هنگام بازگشت به کانادا، مردم قبایل استقبال باشکوهی از سواپولاک کردند، اما خود او پذیرفته بود که این سفر هیچ دستاورد ملموسی بهجز شهرت مردم بومی کانادا نداشت. هرچند ملاقات با پادشاه اتفاق بسیار خوشایندی بود، مشکل اصلی مردم بومی بریتیش کلمبیا کنارآمدن با دولت کانادا بود. با این وجود سفر به بریتانیا برای مردم بومی گامی بلند در فرایند اعتراض سیاسی محسوب میشد. احتمالاً بهدلیل عدم حمایت کشیشها از این سفر بود که سواپولاک پس از بازگشت به کانادا کلیسای کاتولیک رومی را رد کرد و به آنها گفت که دیگر در میان مردم او جایی ندارند.
سواپولاک ادامهٔ زندگی خود را وقف تبلیغ برای احقاق حقوق بومیان کرد. در سال ۱۹۰۸ به اتاوا رفت و به رودخانهٔ اسکینا سفر کرد تا با بومیان آن منطقه برای پیگیری حقوقشان صحبت کند. همانگونه که انتظار میرفت، پس از مدتی سفیدپوستان او را مزاحم تلقی کردند؛ روزنامهای در ونکوور او را «مایهٔ رنجش» توصیف کرده بود و در شمال از مقامات دولتی درخواست میشد او را دستگیر و محاکمه کنند. اما او در میان بومیان رهبری مقتدر و آبرومند محسوب میشد. او در ۱۰ مارس ۱۹۱۰ بر اثر ابتلا به سل درگذشت؛ مراسم خاکسپاریاش با حضور تمام رهبران بومی سرزمینهای مرکزی و جزیرهٔ ونکوور انجام شد و همه از شکوه و اقتدار او صحبت میکردند.
تعدادی از مکانهای مهم در ساحل شمالی خلیجک بورارد نام انگلیسی او، یعنی کپیلانو را یدک میکشند. از میان آنها میتوان به دانشگاه کپیلانو در نورث ونکوور، منطقهٔ حفاظتشدهٔ شمارهٔ ۵ کپیلانو در کنار رودخانهٔ کپیلانو و دریاچهٔ کپیلانو که یکی از منابع اصلی تأمین آب ونکوورند، اشاره کرد. علاوه بر آن کوهستان کپیلانو که در قسمت بالای حوزهٔ آبریز رودخانه قرار دارد، جادهٔ کپیلانو، شاهراهی اصلی که نامش را از مسیر حرکتش میگیرد که در طول کرانهٔ شرقی رودخانه از مناطق حفاظتشدهٔ کپیلانو تا تفرجگاه اسکی کوهستان گراوس امتداد دارد، جزو دیگر مناطقیاند که با یاد او نامگذاری شدهاند. جادهٔ کپیلانو با عبور از مِرین درایو تقاطعی ایجاد میکند و بلافاصله پس از آن با ادامهٔ حرکت بهسمت جنوب به پل لایِنز گِیت میرسد. در همسایگی نورث ونکوور و در بالای جادهٔ کپیلانو قسمتهای کوهستانی کپیلانو واقع شدهاند. افسانههای ونکوور که مجموعهای از داستانهای بومیان کرانههای دریای سالیش و بهخصوص بومیان اسکوامیش است، بهقلم پالین جانسن، شاعر کانادایی که اصالتاً موهاک بود، براساس داستانهای کپیلانو نوشته شده است.
منبع: ویکیپدیا