نماد سایت رسانهٔ همیاری

گفت‌وگوی اختصاصی با مریم رئیس‌دانا

گفت‌وگوی اختصاصی با مریم رئیس‌دانا

سیما غفارزاده – ونکوور

مریم رئیس‌دانا در خانواده‌ای فرهنگی-هنری به دنیا آمد، فارغ‌التحصیل رشتهٔ زبان فرانسه از دانشگاه زبان‌های خارجی دانشگاه آزاد تهران و مسلط به زبان انگلیسی است. وی در اغلب حوزه‌های ادبیات، از جمله نگارش داستان، ترجمهٔ داستان و شعر، ویراستاری و روزنامه‌نگاری فعالیت کرده است. داستان کوتاه «جزیره‌ای در دل تهران بزرگ»، جایزهٔ ادبی صادق هدایت را، در دور دوم سال ۲۰۰۲، برای او به ارمغان آورد و در همان سال، جایزهٔ ادبی فستیوال داستان کوتاه اصفهان نیز، برای داستان «آواز آ» نصیب وی گشت. مریم رئیس‌دانا با مجلات معتبر ایرانی و غیرایرانی همکاری کرده است و ده‌ها سخنرانی در مجامع ادبی اروپایی و آمریکایی و تعدادی مصاحبه با رادیو و تلویزیون‌های خارج از کشور انجام داده است. از کارهای مهم وی، جمع‌آوری «نوشته‌های پراکندهٔ صادق هدایت»، «آثار و آرای صادق هدایت»، «هدایت در بوتهٔ نقد و نظر» بوده است که مورد توجه محققان و اندیشمندان حوزهٔ ادبیات و هدایت‌شناسان قرار گرفته است و ارزش ادبی-تاریخی دارد. رئیس‌دانا به داستان‌نویسی نیز علاقه‌مند بوده و تاکنون مجموعه داستان «عبور» توسط انتشارات نگاه تهران، و مجموعهٔ «متلک پتلک» از طریق انتشارات آمازون امریکا را منتشر کرده است. «زمان گمشده»، ترجمهٔ مجموعه اشعار و زندگینامهٔ ژاک پره‌ور فرانسوی به فارسی، انتشارات نگاه، تهران، ۲۰۰۶، از دیگر فعالیت‌های ادبی رئیس‌دانا است.

در ابتدا اجازه می‌خواهم نگاهی بکنیم به کارنامهٔ کتاب‌هایی که تاکنون منتشر کرده‌اید. تصور نمی‌کنم برای کسی جای سؤالی باشد که چرا در میان این شش کتاب، سه کتاب دربارهٔ صادق هدایت است… و اما، ژاک پره‌ور؛ شما مجموعه‌ای از اشعار این شاعر و فیلمنامه‌نویس فرانسوی را تحت عنوان «زمان گمشده» ترجمه کرده‌اید. فارغ از محبوبیت این شاعر در میان فرانسه‌زبان‌ها، چه چیزی شما را واداشت دست به چنین کار دشواری بزنید؟ اغلب می‌گویند شعر ترجمه‌ناپذیرست. در این‌باره چه نظری دارید؟

درواقع من ترجمه را سال دوم دانشگاه آغاز کردم: نخست با دو نامهٔ اداری صادق هدایت و بعدتر گفت‌وگوی برتولوچی با فروغ فرخزاد، که هر دو به‌ترتیب در کتاب «نامه‌های صادق هدایت» و «فروغ فرخزاد و سینما» به انتشار رسیدند. همان زمان بود که سر کلاس ترجمهٔ ادبیات، یکی از هم‌کلاسی‌ها شروع کرد به خواندن شعری. یک صبح معمولی بود، ولی پس از ثانیه‏‌ای صبح تغییر کرد، معنی تازه‏‌ای گرفت، هم‌شاگردی با تمام احساس و سلول‌های عصبی‌‏اش برایمان از پره‌ور می‌خواند، شعر «پرنده» را. از آن روز به بعد دیگر از این شاعر جدا نشدم. شروع کردم به خواندن شعرهای دیگرش. در هر کدام یک ویژگی می‌دیدم؛ از شعرهای عاشقانه تا متلک‌هایش به روشنفکران. یک سال بعد شعر«پیام» و «صبحانه» را ترجمه کردم که به‌نظرم از نظر زیبایی‌‏شناسی، مفهوم و تصاویر ناب در نوع خود شاهکار محسوب می‌شدند. تا این که دوستی در سفر به پاریس، نسخه‌ای از کتاب را برایم هدیه آورد، و من ترجمه را شروع کردم. در برابر این پرسش که آیا شعر ترجمه‌پذیر است یا خیر، به گمانم بهترین جواب شاید این باشد که ترجمه تنها امکان برقراری ارتباط فرهنگی میان ملل است. همان‌طور که مردم سراسر دنیا از طریق ترجمه با خیام، مولانا، حافظ، سعدی، فروغ و دیگر هنرمندان ما آشنا شده‌اند و از آثار نابشان لذت می‌برند، ما نیز با همین روش قادر به شناخت ادبیات کشورهای دیگریم. هر چه میزان این شناخت بیشتر شود، درصد دوستی‌ها افزایش و مقدار تنش‌ها و جنگ‌ها کاهش می‌یابد. ادبیات اصالتی در خود دارد که حضورش حتی با واسطهٔ ترجمه تقویت‌کنندهٔ صلح بین ملل است.

چه شد که به طنز روی آوردید و حاصل آن شد تازه‌ترین کتابتان «متلک پتلک»؟

درست است «متلک پتلک» در ژانری نگاشته شده که متفاوت با سبک کار من است. من داستان‌نویس و شاعرم، ضمن اینکه کار ترجمه و روزنامه‌نگاری هم کرده‌ام. اما کتاب آخرم، از نظر ژانر کاملاً متفاوت است و احتمالاً بازمی‌گردد به باورهای ایدئولوژیک من در باب اجتماع و فرهنگ. از طرفی هر نویسنده و هنرمندی در تاریخ زندگی نوشتاری و هنری‌اش در ژانرهای مختلفی تولید اثر می‌کند. به‌عنوان مثال ژاک پره‌ور هم شاعر بود و هم فیملنامه‌نویس و هم کار کولاژ می‌کرد، یا چارلز چاپلین که عمدهٔ شهرتش به تهیه و کارگردانی فیلم کمدی است، فیلمی‌ در کارنامه خود دارد به نام موسیو وردو؛ این اثر گرچه گاهی بیننده را می‌خنداند، ولی به‌نظر من مانند دیگر آثار او کمدی نیست. مهم یافتن امکان بیان است برای نویسنده و هنرمند. این امکان ممکن است در ژانرهای گوناگونی تجلی یابد. مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه.

برای خرید کتاب «متلک پتلک» در وب‌سایت آمازون، روی تصویر کلیک کنید.

نظرتان راجع به انتشارات آنلاین و ارائهٔ کتاب به مخاطب از طریق آمازون چیست؟ در سال‌های اخیر، نویسندگان بسیاری چه داخل ایران و چه خارج از ایران برای گریز از سانسور، به شیوهٔ انتشار آنلاین روی آورده‌اند، اما با توجه به آنکه بیشترین تعداد مخاطب در داخل ایران‌ است و امکان سفارش از آمازون را ندارند، مجموعاً تأثیر کتاب‌هایی را که این‌گونه منتشر می‌شوند، چگونه می‌بینید؟

بله. وب‌سایت آمازون این قابلیت را دارد که علاوه بر خرید و فروش کالاهای گوناگون، کتاب را نیز به هر زبانی منتشر، چاپ و پخش کند، بدون صرف حتی یک دلار. به دیگر سخن، وب‌سایت آمازون ناشر هم هست. ناشری بی‌ادعا برای یاری به کتاب‌هایی که شانس انتشار در ایران را ندارند. با شکل و شمایل کیندل هم قابل پخش است، اما ترجیح من چاپ کتاب به همان صورت کلاسیک است. به‌همین دلیل «متلک پتلک» نسخهٔ کاغذی دارد و نه اینترنتی. از معجزه‌های قرن ما، اینترنت است که شباهت بسیار دارد به چراغ جادو! فقط کافی است کمی‌ برایش وقت گذاشت. بله درست می‌فرمایید، بیشترین مخاطب یک نویسندهٔ فارسی‌زبان در ایران است، اما چه باید کرد؟ از سویی این فضای باز بدون محدودیت که به نویسنده امکان بیان می‌دهد ولی دشواری معرفی اثر و یافتن مخاطب وجود دارد و از سوی دیگر ایران و مخاطب نسبتاً بیشتر و متنوع‌ترش، ولی امان از پیچ واپیچ‌های وزارت ارشاد و انتظار در قامت صبر ایوب. هروله است از اینجا به آنجا شدن‌ها. ناچار انتخاب باید کرد میان نوشتن در جهان بدون سانسور و نوشتن در جهان خودسانسوری. دشواری رساندن کالای کتاب به بازار تقاضا در دنیای مهاجرت و صبرکردن‌ها و صبرکردن‌ها، که شاید مخاطب از عدد دویست برسد به هزار در خوشبینانه‌ترین حالت.

در این ۱۱ سالی که از ایران مهاجرت کرده‌اید، میزان فعالیت ادبی خودتان را، در مقایسه با قبل، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

معیار برای میزان فعالیت چیست؟ تعداد کتاب‌هایی که از یک نویسنده به انتشار می‌رسد؟ اولین کتاب من در ایران اوایل دههٔ هفتاد منتشر شد و آخرین آن سال هشتادوشش، یعنی هر سه سال یک کتاب. من از سال دوهزار و شش که مهاجرت کردم تا امروز فقط یک کتاب منتشر کرده‌ام، و آن مجموعه طنز «متلک پتلک» است به کمک نشر آمازون. ولی عقیده دارم این نوع محاسبه روش چندان مناسبی برای ارزیابی فعالیت‌های یک نویسنده نمی‌تواند باشد. از سال دو هزار و شش تا امروز من دو بار مهاجرت کرده‌ام، یک بار از ایران (خاورمیانه) به اروپا (فرانسه) و بار دوم از اروپا به ایالات متحده (کالیفرنیا). این جابه‌جایی‌ها تبعاتی به‌همراه دارد. نمی‌خواهم بگویم برای انسان کندآهنگی چون من طاقت‌فرساست، اما بازدارندهٔ شتاب من است. نقل‌ مکان‌ کردن‌های جغرافیایی قاره به قاره، گذر از میان فرهنگ‌ها و زبان‌های گوناگون. اصطلاح «جاافتادن» را بارها زندگی‌ کردن. مهاجرت‌ کردن فقط چمدان به‌دست‌ گرفتن و سوار هواپیما شدن نیست، کوله‌باری‌ست سنگین بر شانهٔ قلم، از شناخت مردم‌، کشورها، زبان‌ها، ادبیات‌، سنت‌ها، غارهای تنهایی[۱]، تلخی‌ها و ناگفتنی‌های بسیار که فقط با داستان‌نویسی تجلی پیدا می‌کنند. در این سال‌ها که برشمردید، بسیار آموختم. کوشش کردم دوربین نویسندگی‌ام را بکارم در زاویه‌ای بی‌قضاوت و نظاره‌گر احوال ایرانیان و ملت‌های دیگر باشم. دستاوردش امیدوارم انتشار کتاب‌هایم باشند در آینده.

آیا در کالیفرنیا گروه یا انجمن ادبی جدی‌ای وجود دارد؟ تا چه حد هموطنانِ این ایالتِ آمریکا را – با جمعیت بالای ایرانی‌اش – دوستدار هنر و ادبیات یافته‌‌اید؟

آمریکا بالاترین رقم مهاجر ایرانی را دارد و کالیفرنیا اولین ایالت ایرانی‌نشین است از نظر تعداد جمعیت. بزرگ‌ترین و معتبرترین کتاب‌فروشی ایرانی در لس‌ آنجلس[۲] است و به تقریب روزی یک کتاب دربارهٔ ایران و ایرانیان به زبان فارسی یا انگلیسی وارد دنیای نشر می‌شود. هر نوع کتاب با هر نوع سلیقه‌ای در کتاب‌فروشی‌های ایرانی خیابان وِست‌‌وود یافت می‌شود. کانال رادیویی که سال‌ها فعال است و انواع خبرهای فرهنگی، هنری، تجاری و سرگرمی‌ را پخش می‌کند. در شهرهای بزرگ کالیفرنیا مثل لس‌ آنجلس، سانفرنسیسکو، سن‌دیگو و… انجمن‌ها و گروه‌هایی هستند که به‌مناسبت‌های مختلف، پیوسته برنامه‌های گوناگونی را اجرا می‌کنند. این گروه‌ها به فراخور سلیقهٔ مخاطبان هر شهر نشست‌ها و برنامه‌های مختلفی را تهیه می‌کنند، به دیگر سخن برای هر نوع سلیقه‌ای برنامه وجود دارد.

آیا در نظر دارید نوشتن به زبان انگلیسی – زبانِ محیطی که زندگی در آن را برگزیده‌اید – را نیز شروع کنید و دایرهٔ مخاطبان خود را وسیع‌تر کنید؟ اصولاً آیا فکر می‌کنید نسل اول مهاجر در نوشتن به زبان کشور میزبان و موفقیت در آن، شانسی دارد؟

حدس می‌زنم در حال حاضر فی‌البداهه نوشتن به زبان انگلیسی مرا گرفتار آهستگی کند، و نتیجه‌اش بشود فرار تصویرها و کلمه‌ها از ذهنم. بنابراین و به‌ناگزیر فارسی می‌نویسم. تفاوت این است: وقتی به فارسی می‌نویسم، بر متن مسلط هستم و مجبور نیستم لغت مناسب را جست‌وجو کنم، مگر گاه‌به‌گاه. در زبان شناورم، غوطه می‌زنم به عمق کلمه‌ها و موسیقی درونشان. زمانِ نوشتن به انگلیسی، این شناوری وجود ندارد. هنوز نمی‌توانم غوطه بزنم میان کلمه‌ها و موسیقی‌شان، مجبور می‌شوم کلمه‌ها را میان کتاب‌های دیکشنری جست‌وجو کنم. نوشتن به زبان مقصد، یکی از هدف‌های آتی من است ولی نه وقتی سرشار از داستان و تصویر و کلمه هستم و نه اکنون که تاتی تاتی می‌کنم، بماند به وقت دویدن. همیشه فکر کرده‌ام وظیفهٔ من در زندگی داستان‌نویسی است، مثل مادربزرگم که داستانگوی درجهٔ یکی بود و ذهن و خیال نوه‌هایش را سرشار می‌کرد از داستان‌های هزارویک‌شبی. کار من هم این است؛ نوشتن داستان‌هایی از هزار گوشهٔ دنیا تا بلکه دقیقه‌ای خیال خواننده را بکِشم به دنیای پر از رمز و راز قصه و داستان. پرسش دیگرتان دربارهٔ نسل اول نویسندگان مهاجر، نوشتن به زبان مقصد و میزان موفقیت‌شان؛ اگر نسل اول را بگیریم نویسندگانی که سال‌های اول انقلاب مهاجرت کردند مانند غلامحسین ساعدی و شاهرخ مسکوب، ابراهیم گلستان، صادق چوبک و… این بزرگان آثار چندانی در مهاجرت تولید نکردند و هر آنچه هم بود به زبان مقصد نبود. باید اضافه کنم به‌زعم من، ننوشتن به زبان مقصد به‌هیچ‌وجه از درجهٔ اعتبار و موفقیت آنان در جهان ادبیات کم نکرده است و نخواهد کرد. این زمان است که در آینده میزان ماندگاری آثار را تثبیت خواهد کرد و ترجمهٔ آثار پس از این فرآیند اتفاق خواهد افتاد. حدود نیم قرن است از مرگ هدایت می‌گذرد، اما کماکان داستان‌هایش به زبان‌های گوناگون ترجمه می‌شوند، موفقیت یعنی همین. یعنی اینکه اثر نویسنده پس از مرگ او کماکان میان نسل‌ها و مردمان دیگر منتشر شود.

در سفرتان به ونکوور نشستی در جلسهٔ اخیر کارگاه داستان‌نویسی استاد محمدعلی داشتید. این کارگاه را در مقایسه با کلاس‌های مجلهٔ کارنامه و جلسات ادبی کالیفرنیا چگونه دیدید؟

یکی از ویژگی‌های درخشان معلم بزرگوار من، آقای محمدعلی، این است که هر جای عالم باشد، می‌تواند انجمن ادبی درست کند و مردمان را علاقه‌مند ادبیات. من گاه دیده‌ام افرادی را که از سر تفنن سر کلاس آمده‌اند ولی پس از مدتی شروع به نوشتن کرده‌اند. داشتن فضای باز و دموکرات چه در کلاس‌های کارنامه (تهران)، چه در ونکوور به حاضران می‌آموزد چگونه با وجود اختلاف رأی با هم محترم رفتار کنند، نکته‌ای که متأسفانه در سال‌های اخیر به‌شدت از دست رفته است. نمی‌دانم چه بلایی بر سر هموطنان عزیزم آمده که صرف هم‌رأی نبودن آن‌ها را از هم بیزار و متنفر می‌کند، موضوع هر چه می‌خواهد باشد؛ انتخابات ریاست جمهوری ایران، شعر، داستان یا فوتبال، موضع آنان را ناگهان از دوست به دشمن بدل می‌کند. انواع ناسزاها و کلمه‌های درشت و زشت را بارِ هم می‌کنند. این که یاد بگیریم اگر هم‌عقیده نیستیم، متنفر از هم نباشیم، بزرگ‌ترین دستاورد این کلاس‌هاست. یعنی آموزشِ گوش‌ کردن به دیگری و جواب مخالف دادن به او با حفظ احترام. دیالکتیک این‌گونه آغاز می‌شود. دیالوگ این‌گونه به نتیجه خواهد رسید. به‌عقیدهٔ من، این پتانسیل را باید تقویت و قدرشناسی کرد. اینکه دور از سرزمین مادری، با حداقل امکانات مادی علاقه‌مندانی دور هم جمع شوند تا برای هم داستان بخوانند و شش سال همراه همدیگر شوند، اتفاقی نیست و نتیجهٔ تجربه، دانش و روحیهٔ انسان‌گرای معلم است. عشق معلم گر بود زمزمهٔ محبتی / جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را. دربارهٔ جلسات کالیفرنیا و قیاس آن با ونکوور نمی‌توانم نظر خاصی بدهم زیرا مستلزم ارزیابی تمام کلاس‌ها، انجمن و گروه‌های ادبی‌ست که در سراسر کالیفرنیا وجود دارند. من به بعضی از این جلسه‌ها برای ارائهٔ کنفرانس، شعر و داستان‌خوانی دعوت شده‌ام و بسیار از حضور مدعوین لذت برده‌ام، ولی نمی‌توانم نظر دقیقی دربارهٔ تفاوت‌ها بدهم.

آیا در حالِ حاضر روی داستان، رمان یا ترجمه‌ای کار می‌کنید؟

به‌تازگی یعنی حدود پنج ماه پیش، مجموعه داستان‌هایم به‌نام «جایی همین اطراف» را به انتشارات نگاه فرستادم، و هم‌اکنون در وزارت ارشاد است برای بررسی. حدود سی داستان که از نظر زمانی تقسیم می‌شوند به پیش از سال ۲۰۰۶ و پس از سال ۲۰۰۶. سال ۲۰۰۶، سالی بود که مهاجرت کردم و به‌عقیدهٔ خودم داستان‌هایم دارای مرز زمانی‌اند. این روزها روی داستان بلندی کار می‌کنم، حدود صد صفحه، هم‌زمان ویرایش شعرهایم را انجام می‌دهم که در گذر زمان به حجم قابل توجهی رسیده‌اند. این دو کار که به سرانجام برسند، خیلی علاقه دارم کتابی از فرانسه به فارسی ترجمه کنم اما هنوز هیچ انتخابی ندارم. تلاش می‌کنم نویسنده‌ای باشد که پیش از این به مخاطب فارسی‌زبان معرفی نشده باشد.

با تشکر از وقتی که به ما دادید، اگر نکته‌ای یا موضوعی هست که مایل‌اید بیان کنید و در سؤالات ما به آن اشاره نشده، بفرمایید.

سپاسگزار شما و مجله خوبتان که امکان این گفت و گو را فراهم کردید.

______________________________________________________

۱. این اصطلاح اسم مکانی‌ست ساختهٔ آقای محمد محمدعلی، در شهر ونکوور.

۲. گفت‌وگو با بیژن خلیلی، مدیر مسئول شرکت کتاب، در لس آنجلس، خیابان وِست‌وود «روزی یک کتاب ایرانی در آمریکا ترجمه می‌شود»

خروج از نسخه موبایل