کابوس ِخاکستری – داستان کوتاهی از فردریک براون

کابوس ِخاکستری – داستان کوتاهی از فردریک براون

فردریک براون۱ برگردان از فرانسه: غزال صحرائی – فرانسه با احساس فراغت و سبک‌باریِ شگفت‌انگیزی از خواب بیدار شد. تابش گرم و ملایم خورشید درهوای بهاری لذت‌بخش بود. بی‌هیچ جنبشی، روی نیمکت پارک لم داد. نیم ساعتی چُرت زده بود… پارک از سرسبزی بهار درخششی خاص داشت؛ روز فوق‌العاده‌ای بود و او جوانی دلباخته. به طرزی باورنکردنی دلباخته، آن‌قدرعاشق و دلباخته که از شدت دلدادگی سرش به دَوَران می‌افتاد. و عاشقی خوش‌اقبال: در مهمانی شب…

بیشتر بخوانید