چند شعر از رامیلا اجاقی، ۷ ساله

رامیلا اجاقی – ایران

رامیلا اجاقی متولد ۲۲ فروردین ماه ۱۳۸۹ در شیراز است. او به شعر و نقاشی علاقه‌مند است و از سال ۱۳۹۶ سرودن شعر را در قالب سپید کوتاه آغاز کرده است. همچنین چند شعر از او در روزنامهٔ «عصر مردم» چاپ شده است. وی اشتیاق فراوانی به خواندن و نوشتن دارد و در گوشه و کنار دفتر و کتاب مدرسه‌اش، دلنوشته‌های کودکانه‌اش به چشم می‌خورد.

رامیلا اجاقی
رامیلا اجاقی

تراوش شعرش محدود به زمان و مکان خاصی نیست و حین کلاس درس یا زمان بازی‌های کودکانه یا در پارک و ماشین و فروشگاه نیز واژه‌ها به سراغش می‌آیند. اشعار این کودک هفت ساله بدون هیچ ویرایشی از جانب بزرگ‌ترها، سروده و منتشر می‌شود؛ لطف ازلی سرایش در جان او جاری‌ست.

(۱)

سایهٔ ترسی دیدم در آینه

دلم سردِ سرد شد

چون کسی را دوست داشتم

که آینه را گم کرده بود

(٢)

شاید آرام باشم

ولی باز هم

اشکی در چشمانم

سبز می‌شود

شاید هم

امروز بارانی باشد…

(۳)

تقدیم به مادر

وقتی چشمانت را می‌بینم

لب‌هایم سرخ می‌شود

وقتی به لب‌هایت نگاه می‌کنم

آرزویی درخشان می‌شوم

وقتی به من نگاه می‌کنی

می‌خواهم در چشمانت فرو بروم

که دریایی زیباست

(۴)

در ساحلِ شمال قدم می‌زدم

دریا موج داشت

چون من آمده بودم…

(۵)

دیدم در جایی بارانی نشسته‌ای

چترت در دستت نیست

بارانی شدی تا مرا ببینی

بارانی شدی تا چترت باشم

(۶)

تقدیم به زلزله‌زدگان غرب ایران

یک شب در گوشم صدای وحشت شنیدم

خونِ دل مرده‌ام کم شده

صدای کودکان گم شده

باز هم صدای مادران بلند شده

ای کاش باز صدای کودکان برمی‌گشت

صدای پدران هم گم شده

ای لعنت به زلزله

چه کنم، چه کنم

که آواز پرنده هم کم شده…

ارسال دیدگاه