آشنا شدن با همسایهٔ جدید – Meeting a new neighbor

یلدا احمدوند – کارشناس ارشد زبان‌شناسی از دانشگاه Leicester انگلستان، یکی از مدیران و عضو هیئت علمی‌ معلمان زبان انگلیسی در بی‌سی (BC TEAL) – ونکوور

تا حالا برایتان پیش آمده است که بخواهید با همسایهٔ جدیدتان آشنا شوید ولی چون نمی‌دانید چطور باید شروع کنید، یا اصلاً نمی‌دانید چه عباراتی را به انگلیسی باید استفاده کنید، از این کار منصرف شده باشید؟ در این درس من شما را با یک سری عبارات و اصطلاحات روزمره آشنا می‌کنم که کارتان را راحت‌تر می‌کند. اول به شما این عبارات را یاد می‌دهم، بعد به شما نشان می‌دهم که چطور در مکالمه از آن‌ها استفاده کنید.

to settle in – به فارسی به معنی جاافتادن و احساس راحتی کردن در مکان و منزل جدید است.

the scoop – یعنی اطلاعات داخلی و اخباری که همه از آن‌ها خبر ندارند.

to take a rain check – یعنی این بار دعوتی را به هردلیلی نمی‌توانید قبول کنید ولی سعی می‌کنید دفعهٔ بعد حتماً برنامه‌تان را جورکنید و دعوت را قبول کنید. به این مثال دقت کنید:

A: Do you want to go to the movies tonight?‎

B: Can I take a rain check? I’m really tired and have a ton of studying to do.‎

joiner – به کسی گفته می‌شود که دوست دارد در همهٔ برنامه‌ها شرکت کند و با افراد دیگر معاشرت کند.

to keep to (oneself)‎ – به کسی گفته می‌شود که دوست دارد در خلوت خودش باشد و خیلی علاقه‌مند به معاشرت با مردم نیست. مثال:

Ed tends to keep to himself at work, so none of his coworkers know much about him or his family.‎

to appoint (oneself)‎ – برای کاری یا مسئولیتی داوطلب‌شدن. مثال:

Those cookies smell delicious! I’m going to appoint myself the official tester.‎

social secretary – به کسی گفته می‌شود که همهٔ قرارهای فرد دیگری را برایش تنظیم می‌کند.

resident – به ساکنان یک ساختمان یا یک شهر اطلاق می‌شود. مثال:

The mayor should represent the interests of all residents in the city.‎

to be inundated – به کسی گفته می‌شود که سرش زیادی شلوغ است و وقت برای هیچ کار دیگری ندارد.

to sort (something) out – کارها را مرتب و ردیف کردن.

to fend off –  از خود در مقابل چیزی یا کسی دفاع کردن.

to turn down – دعوت یا درخواست کسی را رد کردن، به چیزی یا کسی نه گفتن.

recluse – کسی که بیشتر وقتش را تنها می‌گذراند.

busybody – به آدم فضول یا کسی که زندگی خصوصی دیگران برایش جالب است، گفته می‌شود.

حالا به این مکالمه دقت کنید:

Nancy: Hello there!‎

Eric: Hello.‎

Nancy: I’m Nancy, your neighbor across the street. You’re new to the neighborhood.‎

Eric: Yes, I just moved in last weekend.‎

Nancy: That’s nice. How are you settling in?‎

Eric: Fine, thanks.‎

Nancy: Would you like to come over and have a cup of coffee? I can give you the scoop on the neighborhood and give you some tips on places to go and things to do in this area.‎

Eric: Thanks, but I’m kind of busy right now. I’ll take a rain check.‎

Nancy: No problem. Stop by anytime. We have quite a few social events in the area that you might be interested in.‎

Eric: I’m not much of a joiner. I tend to keep to myself.‎

Nancy: Oh, but we couldn’t let you do that. I’m appointing myself your new social secretary. As a new resident in a small town, you should know that everyone will want to meet you. You’ll be inundated with invitations. I can help you sort them out.‎

Eric: I appreciate your offer, but if I have to fend off neighbors, I’ll do it myself.‎

Nancy: Well, suit yourself. I don’t recommend turning down too many invitations, or you’ll get a reputation for being a recluse.‎

Eric: That’s okay with me. I’d rather not be the subject of talk among the busybodies.‎

Nancy: Busybodies! Well, some people!‎

در این مکالمه مشاهده می‌کنید که اصطلاحاتی که یاد گرفتید چطور در جمله استفاده می‌شود. برای توضیحات و مثال‌های بیشتر لطفاً ویدیوی این درس را تماشا کنید. 

امیدوارم درس امروز برایتان مفید بوده باشد. برای اینکه بیشتر یاد بگیرید، می‌توانید به کلاس‌های فقط مکالمهٔ Discover English Academy بپیوندید. برای دیدن درس‌های قبلی می‌توانید به وب‌سایت ما مراجعه کنید: www.discoverenglish.ca و برای یادگیری روزانه اصطلاحات عضو کانال تلگرام Discover English Academy بشوید. موفق باشید.

برای تماشای درس‌های قبلی این لینک را ببینید و کانال YouTube «رسانهٔ همیاری» را در آدرس www.youtube.com/HamyaariCanada دنبال کنید.

موفق باشید!

ارسال دیدگاه