صدای برخورد سایه‌های غم و اندوه

نگاهی به منظومهٔ «ای تاریخ ما را به یاد داشته باش»

اثر هوشنگ بادیه‌نشین [۱]

فرناز جعفرزادگان – ایران

بادیه‌نشین در زمان خود بسیار پیشروتر از شاعران هم نسل خود بوده است و به‌عبارتی شعرهایش، زبان کلیشه‌ها نبود. ترکیب‌سازی‌ها، ساختار و فضای متفاوت شعرهای بادیه‌نشین همراه با الحان درونی شعر و تصویرسازی‌های بکر و تلفیق آن با طبیعت و زندگی مدرنیتهٔ شهری وجه تمایز سروده‌های این شاعر است.

نوع نوشتار و کاربرد آوا‌ها و موسیقی در شعرهای این شاعر، قالب و زبانی خاص را به خود اختصاص داده است. شاعر با به‌کارگیری اسطوره در شعرهایش، نگاه و فضایی جدید برای تاثیرپذیری شاعران هم‌نسل خود در دههٔ سی و چهل، ایجاد می‌کند و با سرودن شعرهایی با آرایه‌های ادبی و زبانیِ مختص خود و تصویرهایی با رمزهای استعاری، مخاطب را به تفکر وا می‌دارد و او را به‌سمت معبد کلمه و اشراقی باورمآبانه نیزمی‌کشاند.

هوشنگ بادیه‌نشین
هوشنگ بادیه‌نشین

در بین آثار بادیه‌نشین، به منظومهٔ «ای تاریخ ما را به یاد داشته باش»، که در دی ماه ۱۳۳۷ سروده شده، برمی‌خوریم؛ منظومه‌ای پر از شاعرانگی و تبلور کلمه که در آن شاعر می‌کوشد درک ما را از جهان دیگرگون کند و به‌نوعی ما را با تصاویر دراماتیک آشنا سازد. در این مجموعه، نوعی حزن و اندوه در نگاه شاعر می‌بینیم که با حسرت‌گویی بر پایهٔ تقابل طبیعت، فرهنگ و تاریخ نوشته شده است. با هم بندهایی از این منظومه را می‌خوانیم.

راضی نبودیم دیده بر مرداب سیاه بگشاییم

اما دستی بود که چون تکه‌ای سنگ

ما را در اعماق این جهان ظلمانی رها کرد

ای تاریخِ در ظلمت آب‌ها، هر چه دیدم سیاهی بود و تنهایی

در ابتدای شعر، اعتقاد شاعر را به جبر و جبری‌بودنِ زندگی و تلخ و تار بودن آن، به‌وضوح می‌بینیم. با خواندن این سطرها به فضای سیال کلماتی می‌رسیم که ذهن را درگیر زمان و مصائب تاریخ می‌نماید.

ای تاریخِ روی خزه‌ها و علف‌های آبی، چون کرم‌ها زیستیم…

با دست‌های تهی قصرهای اندیشه‌هامان را ساختیم

ای تاریخ، حفره‌های پنجره‌های قصرهامان را هرگز

نوری آرایش نکرد

شاعر به‌وسیلهٔ تُنالیتهٔ کلامی‌ و واج‌آرایی «ی» و با استفاده از تشبیه و البته ادات تشبیه «چون» که امروزه کاربردی در ادبیات مدرن ندارد، استمرار و همچنین گذر زمان را نشان می‌دهد و با تصویرسازی‌های بکر و خلاقانه، ما را با عمق درد بشری نسبت به هستی و نیستی در جهان به تفکر وامی‌دارد.

ای تاریخ، تک‌درختی بیمار در پهنهٔ کویری خشک چگونه است؟

تک‌درختی بودیم که آسمان‌مان سایهٔ بال‌های پیر لاشخوران بود

نه مروارید‌های باران، نه طلاهای خورشید، نه فیروزه‌های آسمان

تنها بر سرمان تگرگ‌هایی از وحشت و هراس بارید

در برخی از بندهای این منظومه، رگه‌هایی از عرفان و فلسفه به‌همراه سؤال‌های پی‌درپی که گاهی بر منطق نثر نیز استوار است، برمی‌خوریم که ذهن مخاطب را به آن‌سوی نمی‌دانم‌ها پرت می‌کند.

ای تاریخ، ما فقیر بودیم، اما روحمان از ملکوت بود

ای تاریخ، زندگی، هزاران مرگ است و مرگ، یک مرگ…

بادیه‌نشین از معدود کسانی بود که با به‌کارگیری اسطوره‌ها در این منظومه، طرح نویی را در ادبیات نوین دههٔ سی آفرید.

ای تاریخ، ما را به یاد داشته باش، ما آگامِمنُون را به یاد داشتیم

و هزاران ایفی ژنی را چون میوه‌های ستارگان

قربانی خدای شعر کردیم

می‌بینیم که بادیه‌نشین چگونه با به‌کارگیری اسطوره‌هایی همچون اسطوره‌های یونانی «آگاممنون» پادشاه، و دختر زیبارویش «ایفی ژنی»[۲] در شعر، رشتهٔ اتصال کلمات را در دست گرفته است و علاوه بر آوردن نام اساطیر، از هنرمندانی مانند ون‌گوگ و همچنین وقایع تاریخی‌ای را که در طول اعصار اتفاق افتاده، همچون اسیران بابل و بارگاه نبوکد نصر، ناپلئون و…، یادآور می‌شود. یادآوری‌ای که نوعی بغض و درد بشری را در آن می‌بینیم و درد‌های اجتماع و رنج بشر را در نوعی نگاه حسرت‌آمیز / حیرت‌آور، به ما نشان می‌دهد.

نگاهی به منظومهٔ «ای تاریخ ما را به یاد داشته باش» اثر هوشنگ بادیه‌نشین

ای تاریخ، وان گوک – زمان را سر برید – و این اتفاق دشنام‌رنگ

بسان شعله‌های تخت جمشید – تا اعماق پرتمدن محتشمان نفوذ کرد.

قطارهایی می‌گذشتند که ما چون سگان گرسنه

به دنبال کوپه‌ها و چرخ‌هاشان می‌دویدیم

کالا‌های قطارها، در ایستگاه‌ها ای تاریخ، می‌دانی چه بود

اما ای تاریخ، پیامبری جز قحطی – گرسنگی ظهور نکرد

ای تاریخ، ما را به یاد داشته باش

ما را ای تاریخ، هر صبح‌دمانِ زود – به کجا می‌برند؟

تاریخ! مقصود از هستی چه بود؟ آیا خدا پس از خلقت جهان پشیمان نشد؟

در این منظومه، به نوعی یأس فلسفی، پوچی، عبث بودن زندگی و توصیفی از زندگی محقر و خالی از شور و نشاط در میان تاریکی، از دید شاعر به‌وفور برمی‌خوریم و اینکه بی‌اختیار حیرتی بر شاعر مستولی شده و سؤالاتی بی‌شمار، ذهن را می‌کاود.

چشم‌های ما از چه رو ماورای طبیعت را جستجو می‌کرد؟

چشم خورشیدها در آب‌ها کور بود – و اندرون مرداب‌های تاریک را حواسمان می‌شکافت و فکرمان می‌کاوید.

بادیه‌نشین با به‌کارگیری پرسونیفیکشین و تصویرسازی‌های زیبا که گویی نوعی نقاشی کلمات است، تشخصی عمیق به واژه‌ها می‌بخشد و تخیل مخاطب را به آن‌سوی هستی می‌کشاند. این شخصیت‌بخشی و استفاده از بیان استعاری از دیدگاه هنری و زبانی قابل توجه است.

آینده! آینده! دریای آرام شفاف

چون گربهٔ موذی در آفتاب آرمیده بود و

خمیازه می‌کشید

خندهٔ طبیعت مسخره بود وگرنه روستاها می‌خندیدند

در کل، بادیه‌نشین با به‌کارگیری اسطوره‌هایی مانند پرومته و… و تلمیح داستان و آوردن اساطیر تاریخی و دینی مانند ایوب، عیسی، اسکندر، زال و… کلمات و شعر را به هم پیوند می‌دهد. پوچی، جبر و هیچ‌انگاری در شعر را به تصویر می‌کشد و با چینش کلمات و به‌کارگیری آرایه‌ها که از دیدگاه ادبی و اندیشگانی نیز درخور توجه است، منظومه‌ای دقیق و روشن از موقعیت‌های اجتماعی و تاریخی می‌سازد که نوعی مسخ ارزش‌های انسانی و ناامیدی را دربرمی‌گیرد. در این منظومه، گاهی به تصاویر دراماتیک و ماندگار در ذهن برمی‌خوریم که به‌صورت تک‌گویی در زبان شاعر اتفاق افتاده است و در اوخر این منظومه، به قطعه‌ای دراماتیک برمی‌خوریم که در آن از زبان گذشته و آینده سخن به میان می‌آید.

گذشته و آینده: دو کرکس محیل خلقت

از اجساد سردمان دور نشدند و آن‌گاه سال‌ها گذشت

هنوز منقارشان را بر صخره‌های جسم‌مان فرو می‌بردند

و قلب ما تاریخ، چون قلب پرومته در صلب صخره‌ها مدفون می‌شد

ای تاریخ، ما را به یاد داشته باش

در این منظومه، ادبیات، فلسفه، مذهب، تاریخ، اسطوره و به‌طور کلی درک آن‌ها از جهان به‌گونه‌ای جدایی‌ناپذیر با ایدهٔ شعر در هم تنیده شده است و دغدغهٔ گفتار و ثبات متن با نوشتار، در تکثر نیز پیوند دارد.

در پایان، بند آخر شعر را که در اوایل منظومه نیز تقریباً به‌همین‌گونه از سوی شاعر به‌صورت تأکیدی تکرار شده است، با هم می‌خوانیم:

آری، ای تاریخ، ما چنان زیستیم که جغدی سال‌ها در ویرانه‌ای غمناک

آری، ای تاریخ، ما آن‌چنان زیستیم که امپراطوران مسلول در

تبعیدگاه‌های گمنام

ای تاریخ، ما را به یاد داشته باش!

________________________________________________

۱- هوشنگ بادیه‌نشین (یگانیان)، متولد ۱۳۱۴ – وفات ۱۳۵۸

۲- آگاممنون به‌علت جاه‌طلبی سیاسی می‌خواست دخترش را به دستور آرتیمس قربانی نماید. اما آرتیمس به رحم آمده، دختر را ربود و آهویی جایگزین این قربانی کرد و…

ارسال دیدگاه