سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا – تقلب در گرفتن مدرک زبان

امیرحسین توفیق – ونکوور

مانی و نیما دو برادر دوقلو و کاملاً همسان و همشکل‌اند. تا سال‌ها به‌غیر از مادرشان به‌سبب غریزهٔ خاص مادری، هیچ‌کدام از اطرافیان حتی پدر آن‌ها نمی‌توانست تشخیص دهد که کدام مانی است و کدام نیما. البته این دو در زمان نوجوانی و جوانی از این تشابه به‌نفع خود استفادهٔ «بهینه» می‌کردند. مانی از همان ابتدا شیطان‌تر و بازیگوش‌تر بود و برعکس نیما معقول‌تر، و تنها اختلاف این دو برادر، همین وجه شخصیتی‌شان بود، یعنی اگر یکی از آن‌ها در حال ورجه‌ورجه بود، قطعاً مانی بود. همین خصوصیت موجب شده بود که نیما درس‌خوان‌تر از مانی هم بشود و نمرات او در طول دوران تحصیل از مانی بالاتر بود. حتی در دوران دبیرستان، مانی تجدیدی هم آورد، اما نیما بدون تجدیدی و با معدل خوب دیپلم گرفت.

در همان زمان دبیرستان هم مانی، نیما را مجبور کرده بود که به‌جای او در امتحانات شهریور ماه شرکت کند و این‌گونه از نیما به‌نفع خودش استفادهٔ «بهینه» کرده بود. دو سال آخر دبیرستان، انگار که مانی به خود آمده باشد، نشست به درس‌خواندن و دانش‌آموزی درس‌خوان و مؤدب شده بود و نهایتاً هر دو در کنکور قبول شدند، یکی در رشتهٔ مهندسی عمران و دیگری رشتهٔ مهندسی مکانیک.

پس از فارغ‌التحصیلی و سپری کردن دوران سربازی، همان‌طور که این دو در یک روز به دنیا آمده بودند، در یک روز هم ازدواج کردند.  دیگر خیلی کمتر از گذشته با هم بودند و بیشتر سرگرم کار و زندگی و در این بین، نیما مشغول یادگیری زبان انگلیسی بود و چون ذاتاً درس‌خوان بود، خیلی زود توانست سطح دانش خود را بالا ببرد. روزی با مشورت با همسرش تصمیم گرفتند که به کانادا مهاجرت کنند. این موضوع خیلی زود در خانوادهٔ هر دو نفر مطرح شد و آن‌ها نیز از آن تصمیم مطلع شدند، اما مانی خیلی ناراحت بود. نمی‌توانست دوری تنها برادرش را تحمل کند و بنا به پیشنهاد نیما، او هم تصمیم گرفت روی مهاجرت به کانادا فکر کند.

مانی هم توانست همه را متقاعد کند و شروع کرد به جمع‌آوری مدارک و اطلاعات و تنها مشکلش، زبان بود که می‌بایست مدرک آیلتس ارائه می‌کرد، ولی سطح زبانش، خوب نبود. کلاس خصوصی گرفت و سطح زبانش را بالا برد، اما در دو آزمونی که شرکت کرد، نهایتاً نتوانست میزان حداقل مورد نیاز را که نمرهٔ ۶ در هر مهارت بود، به‌دست آورد.

مانی به یاد گذشته‌ها، دست به دامن، نیما شد و بعد از کلی صحبت کردن با او، متقاعدش کرد که یک‌بار دیگر، به جای او در آزمون شرکت کند و نیما هم این کار را کرد و توانست نمرهٔ خوبی هم بگیرد و هر دو برادر از طریق برنامهٔ اسکیلد ورکر سال ۲۰۱۴ یکی از گروه مشاغل مهندسی عمران و دیگری از گروه مشاغل مهندسی مکانیک، در این برنامهٔ مهاجرتی شرکت کردند.

همه‌چیز خوب پیش می‌رفت و هر دو به‌همراه همسرانشان آزمایشات پزشکی را هم انجام دادند و طبق مشورت و اطلاعاتی که کسب کرده بودند، زمان دریافت ویزای مهاجرت آن‌ها نزدیک بود. تقریباً دو ماه پس از انجام آزمایشات پزشکی، هر دو نفر ایمیلی دریافت کردند که از آن‌ها خواسته بودند در مصاحبه‌ای در سفارت کانادا در شهر پاریس، شرکت کنند.

هر دو نگران شدند و با مشورتی که با یکی از مشاوران مهاجرت انجام دادند، پاسخ شنیدند که جایی برای نگرانی وجود ندارد و درست است که در سال‌های اخیر به‌ندرت متقاضیان مهاجرت را برای مصاحبه دعوت کرده‌اند، اما این بخش از پروسه، عادی است و گاه متقاضیانی را برای این مصاحبه دعوت می‌کنند.

در ایمیل دریافتی قید شده بود که اصل فارسی تمامی مدارکی را که پیش از این به وزارت مهاجرت کانادا ارسال کرده بودند، به‌همراه داشته باشند.

خیلی سریع با نامهٔ دریافتی به سفارت فرانسه در تهران مراجعه و درخواست ویزا کردند تا بتوانند به‌موقع در مصاحبه شرکت کنند.

نهایتاً پس از دریافت ویزای فرانسه، به پاریس سفر کردند و در روز موعود، در مصاحبه شرکت کردند. آفیسر، مانی و نیما را به‌طور جداگانه به اتاق خود دعوت کرد و با آن‌ها صحبت کرد، مدارکشان را کنترل کرد و نکاتی را هم در کامپیوترش یادداشت کرد. او همچنین از آن‌ها درخواست کرد که مواردی را هم با قلم خودشان یادداشت کنند و در انتها از آن‌ها عکسی هم گرفته شد و اعلام شد که می‌توانند به کشورشان بازگردند و منتظر پاسخ بمانند.

تقریباً یک‌ماه بعد، نامه‌ای نسبتاً طولانی دریافت کردند که هر دو در بهت فرو رفتند. پروندهٔ آن‌ها رد شده بود و اعلام کرده بودند که به دلیل تقلب، تا ۵ سال هم حق اقدام برای مهاجرت به کانادا یا درخواست هرگونه ویزای دیگری را ندارند.

آفیسر در نامه‌اش به مواردی اشاره کرده بود که برای آن‌ها قابل باور نبود. او نوشته بود که پیش از مصاحبه، به‌دلیل تشابه بسیار زیادِ این دو برادر، حضور هر دو در مصاحبه درخواست شده بود و از آنجا که سطح زبان مانی در مصاحبهٔ انجام‌شده در سفارت کانادا کمتر از نمره‌ای بوده که در آزمون گرفته، به مدرک آیلتس صادرشده مشکوک شده بود، پس با استعلام از دانشگاه کمبریج مشخص شد که مانی سه نوبت در آزمون شرکت کرده است و نتیجهٔ آن در نوبت‌های دوم و سوم بسیار به هم نزدیک بوده است اما نمرهٔ نوبت سوم، افزایش چشمگیری داشته و از آن مهم‌تر اینکه در دو نوبتِ اول مانی اعلام کرده است که چپ‌دست است و در نوبت سوم، راست‌دست. بنابراین آفیسر به این نتیجه رسیده است که آزمون نوبت سوم را برادرش، نیما، انجام داده و چون این کار تقلب محسوب می‌شود، پروندهٔ هر دوی آن‌ها مردود اعلام شده است.

بله، مانی چپ‌دست بود و نیما راست‌دست.

پایان

ارسال دیدگاه