«من» معیار طنز است! – گفت‌وگو با محمود فرجامی، طنزنویس و طنزپژوه

شرمین فرهمند – ونکوور

محمود فرجامی متولد ۱۳۵۶ در مشهد، طنزنویس و طنزپژوه ایرانی است که از سال ۱۳۸۰ در رسانه‌های فارسی‌زبان داخل و خارج ایران فعال بوده است. او دارای مدرک دکتری ارتباطات در شاخهٔ روزنامه‌نگاری است و پایان‌نامهٔ خود را با موضوع انگیزه‌های طنز سیاسی در ایران نوشته است. از فرجامی تا کنون صدها مقاله و یادداشت و ده عنوان کتاب در داخل و خارج از ایران منتشر شده است که از میان آن‌ها «بیشعوری» و «فلسفهٔ طنز» (ترجمه) و «راننده‌تاکسی»، «قصهٔ قسمت» و «بیشعوران» (تألیف) مشهورترند.

‏تازه‌ترین اثر او با عنوان «Iranian Political Satirists» کتابی‌ست پژوهشی دربارهٔ طنز سیاسی معاصر ایران که توسط انتشارات دانشگاهی جان بنجامینز در آمستردام چاپ شده است. وی علاوه بر فعالیت‌های نگارشی در عرصهٔ کمدی نیز فعال است و علاوه بر اجرای استندآپ‌ کمدی‌هایی در داخل و خارج از ایران، تاکنون نزدیک به یک‌صد اجرای طنزآمیز ویدیویی در شبکهٔ «خوراسانیان» منتشر کرده است که میلیون‌ها بار دیده شده‌اند.

برنامهٔ «کمدی‌کتاب بیشعوری» مخلوطی از ارائه و امضای کتاب، و استندآپ کمدی است که پیش از این در شهرهای کلن، پاریس، لوزان و میلان با موفقیت برگزار شده است. محمود فرجامی این برنامه را از اواخر سپتامبر تا اواخر اکتبر به ترتیب در سه شهرِ مونترآل، ونکوور و تورنتو برگزار خواهد کرد. برنامهٔ ونکوور در روز شنبه، ۷ اکتبر در سالن هاربر سنتر دانشگاه اس‌اف‌یو واحد داون‌تاون از ساعت ۶ تا ۸ شب برگزار خواهد شد. (برای تهیه بلیت این برنامه اینجا کلیک کنید.)

کمدی‌کتاب بی‌شعوری

برای تهیه بلیت برنامه روی پوستر کلیک کنید

آقای فرجامی برای شروع، لطفاً به اختصار خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.

محمود فرجامی. مختصرترش می‌شود م. ف.

چطور شد به کار طنز علاقه‌مند شدید و به این نتیجه رسیدید که این همان چیزی است که باید ادامه بدهید؟

یک روز داشتم راه می‌رفتم و به آینده‌ام فکر می‌کردم که می‌خواهم چکاره بشوم. خوب به خاطر دارم ساعت حدود دو و ۴۴ دقیقه بعد از ظهر یک روز تابستان یا پاییز یا شاید هم زمستان بود. ابتدا فکر کردم به آرزویم در کودکی برای فضانوردشدن جامهٔ عمل بپوشانم، اما دیدم پول لازم را برای خرید جامهٔ عمل آن هم از نوع فضانوردی که الیاف خاص گران‌قیمتی دارد، ندارم. سپس تصمیم گرفتم دکتر بشوم، اما دیدم از خون می‌ترسم. برای پلیس شدن هم همین مشکل را داشتم. برای حمال شدن هم که معلم جبرمان، آقای شریفی، اصرار داشت به دردش می‌خورم، عضلات سرشانه و کمرم ضعیف بود. تنها کاری که می‌توانستم بدون دردسر به آن برسم شاعر شدن بود که واقعاً خز شده بود. واقعاً فقر امکانات بود و حتی یک ساقی خوب هم نمی‌شناختم که معتاد بشوم. این بود که تصمیم گرفتم طنزنویس بشوم.

شما ظاهراً سال‌هاست بیرون از ایران بوده‌اید و الان هم ساکن ترکیه‌اید. رابطه‌تان با طنزنویس‌های داخل ایران چطور است؟

والا دروغ می‌گن خانوم! من رابطه‌ام با طنزنویس‌های داخل ایران کجا بود؟ آن دو سه باری هم که…

یعنی چقدر کارهایشان را دنبال می‌کنید؟ از بین طنزنویس‌هایی که الان در ایران فعالیت می‌کنند، کارهای چه کسانی را بیشتر دوست دارید؟

آها… از اون نظر. در حدی که بتوانم دنبالشان می‌کنم. گاهی هم نقدی می‌نویسم که باعث می‌شود بعضی دوستان من را دنبال کنند. در کل خوش می‌گذرد.

با توجه به اینکه موضوعات طنز شما اغلب دربارهٔ رویدادهای داخل ایران است، آیا فکر نمی‌کنید دور بودن از ایران می‌تواند بر کیفیت کارتان تأثیر منفی بگذارد؟ اصولاً آیا فکر نمی‌کنید درک کامل از شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیاز به حضور در بطن جامعه دارد؟

الان مشکل فکرکردنِ بنده است؟ خب بله، همین‌طوری فکر می‌کنم و خیلی دوست داشتم که در بطن جامعه حضور داشته باشم، ولی مگر به دوست داشتن است؟ و مگر جز این است که حضور در هر بطنی نیاز به توافق طرفین دارد؟ به قول بانو تهرانی: من دلم بطن جامعه رو می‌خواد، من دلم بطن جامعه رو می‌خواد؛ بطن جامعه منو نمی‌خواد، بطن جامعه منو نمی‌خواد!

بزرگ‌ترین آفت طنزنویسی را چه می‌دانید؟

والا آفت که زیاد دارد و باید آفت‌شناسان درباره‌ٔ آن‌ها نظر بدهند. من در حد خودم می‌توانم بگویم که همین درگیرِ مفاهیم و تعاریف شدن، یکی از آفت‌هاست. اینکه طنز چیست و فرقش با هزل و هجو چیست یا مثلاً «طنز گل‌آقایی» و این قبیل چیزها. آدم باید خوشمزه باشد و البته قبلش هم آدم باشد، آن‌وقت بسته به درک و شعور و تعهد احتمالی‌اش به انسانیت، محصولی تولید می‌کند و به این ترتیب، مثل هر اثر ادبی و هنری دیگری، جایگاه خود را پیدا می‌کند. یا از سوی دیگر می‌بینیم که تا عده‌ای از چیزی خوششان نمی‌آید، چیزهایی مثل «این طنز نیست» و «این استندآپ‌ کمدی نیست» می‌گویند. انگار که یک سری مفاهیم متعالی و خیلی پیچیده‌ای داریم که اسمشان مثلاً طنز یا استندآپ‌ کمدی است. خیر؛ همان‌طور که هر نقشی می‌تواند نقاشی نامیده شود اما طیف بسیار وسیعی‌ای از نقاشی داریم، مفاهیم و ژانرهای مربوط به شوخ‌طبعی هم بسیار ساده‌اند، اما گستره وسیعی دارند. همهٔ این‌ها را من آفت طنز می‌دانم. حضار صلوات بلندی ختم کنند!

«من» معیار طنز است! - گفت‌وگو با محمود فرجامی، طنزنویس و طنزپژوه

به‌نظرتان چه چیزی باعث می‌شود یک طنزنویس در کارش موفق بشود و کارهایش با استقبال مخاطب مواجه شود؟

خوب نوشتن. بامزه بودن. خلاقیت. وجود تعداد معتنابهی مشنگ در قدرت. و البته شانس.

به‌عنوان کسی که سال‌ها در زمینهٔ طنز کار کرده، خطوط قرمزتان برای طنزنویسی چه چیزهایی بوده است… اصلاً آیا به خطوط قرمز در کار طنز معتقدید؟

طنزنویسی در داخل ایران خطوط قرمز زیادی دارد اما خوشبختانه در خارج از ایران به‌جز شوخی با سلطنت، دین، خارج‌نشین‌ها، ناموس ایرونی، شهرهای مختلف، رضاشاه، کشورهای گوناگون، اپوزیسیون، کورش، قومیت‌ها، مجاهدین، کمونیست‌ها، حزب‌اللهی‌ها، زهراخانم و شبکه‌های لس‌آنجلسی، مصدق، شاه، خدا، قرآن، خمینی و سایر بستگان ذوالعز و الاحترام که از راه‌های دور و نزدیک قدم‌رنجه فرموده‌اند، خط قرمز دیگری نداریم.

شما خودتان در حوزهٔ کار خود چقدر حساسیت‌های اجتماعی را در نظر می‌گیرید؟ مثلاً شوخی با لهجه‌ها و قومیت‌ها یا شوخی با مقدسات را در کار طنز مجاز می‌دانید؟

بنده آن‌ها را مجاز می‌دانم، مشکل اینجاست که آن‌ها ما را مجاز نمی‌دانند.

به‌نظر شما مرز بین طنز، هجو، هزل و تمسخر کجاست؟ چطور می‌شود گفت متن یا کاری طنز است و به قصد بیان ناهنجاری‌ها و اصلاح امور نوشته شده، و متنی هزل و هجو است و قصدش فقط تمسخر، خنداندن و احتمالاً دل خنک کردن است؟ اصلاً مرز مشخصی وجود دارد؟

پیش‌تر در این‌باره بالای منبر رفتم. اما چون اصرار دارید که دوباره چند کلامی عرض کنم، باید بگویم مرزش «من» است. اگر «من» یک شوخ‌طبعی را بپسندم، می‌شود طنز و شیرین‌دهنی را اگر نپسندم، می‌شود هجو و هزل و لودگی. فکر می‌‌کنم همهٔ مردم همین عقیده را دارند؛ بدبختانه!

شما علاوه بر طنزنویسی، مترجم و پژوهشگر حوزهٔ طنز هم هستید. کتاب «بیشعوری» یکی از ترجمه‌های شماست که بسیار با استقبال مخاطب در داخل ایران مواجه شده است. از این کتاب بیشتر برایمان بگویید. چطور با این کتاب آشنا شدید و چه شد که تصمیم به ترجمه‌اش گرفتید؟

سال ۱۳۸۶ بود که من به یکی از آشناها که اتفاقاً از همین کانادای شما عازم ایران بود، سفارش دادم که چند تا کتاب طنزآمیز به انتخاب خودش برایم بیاورد. قصد ترجمه نداشتم، بیشتر می‌‌خواستم با ادبیات روز جهان در زمینهٔ طنز آشنا بشوم. در میان کتاب‌هایی که ایشان آورده بود، یکی بود به نام «Asshole No More» که اتفاقاً اصلاً هم ادبیات روز نبود و از چاپش در آمریکا شانزده هفده سالی می‌گذشت. ابتدا جذب نامش شدم، اما همین‌که چند صفحه‌‌اش را خواندم، به‌قدری جذب موضوعش شدم که همان‌جا تصمیم گرفتم ترجمه‌اش کنم. فکر کن در دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و وزارت و صدارت حاج‌آقا دکترهای رنگ‌وارنگ باشی و کتابی ببینی که موضوع اصلی‌اش این است که مشکلات بشر از حماقت آدم‌ها نیست، بلکه از بیشعوری‌شان است. و این بیشعوری یعنی حماقت عمدی و هدف‌دار در جهت تجاوز به حقوق دیگران که اتفاقاً بیشتر از طرف آدم‌های زیرک و باهوش و باسواد اعمال می‌شود!

«من» معیار طنز است! - گفت‌وگو با محمود فرجامی، طنزنویس و طنزپژوه

برای گرفتن مجوز مشکلی نداشتید؟ تا چه حد مجبور به سانسور و حذف شدید؟ ترجمهٔ اصلی با ترجمه‌ای که در ایران از ارشاد مجوز گرفته چقدر تفاوت دارد؟

روز هفتم اکتبر تشریف بیاورید به:

SFU Harbour Centre Campus Vancouver

515 West Hastings Street, Vancouver, British Columbia V6B 5K3

تا مفصل برایتان از این کتاب و مصائب تمام‌نشدنی‌اش بگویم.

لینک ایونت در فیس‌بوک:

https://www.facebook.com/events/727064717487144/

 

آیا حدس می‌زدید تا این حد از این کتاب استقبال بشود؟

خیر. به قبر اجداد طاهرینم می‌خندیدم اگر فکر می‌کردم از روی ترجمهٔ من ۱۹ ترجمهٔ متفاوت انجام بشود و با این‌حال باز هم کتابی را ترجمه می‌کردم! البته کاری‌ست که شده.

علاقه‌مندان خارج از ایران، چطور می‌توانند این کتاب را تهیه کنند؟

تشریف بیاورند منزل بنده و بعد یک جلد آن را از کتابخانه شخصی‌ام بردارند و بگویند برایم امضا کن و تشریف ببرند. البته تور رایگان شهری هم داریم. تا حالا که هر کی برده راضی بود و پس نیاورده. البته آمازون هم هست اگر جسارت نباشد.

به‌غیر از ترجمهٔ کتاب «بیشعوری»، شما یک رمان، یک ترجمه و چند کتاب دیگر هم در زمینهٔ طنز دارید که تألیف خودتان است. لطفاً در مورد آن‌ها برای ما بگویید. بازخوردهایی که از طرف مردم و یا منتقدان در مورد تألیفات خودتان داشته‌اید، چطور بوده است؟

والا شهرت بنده که به‌خاطر بیشعوری‌ام بوده! اما ای… کارهای دیگری هم کرده‌ام. از نوشتن داستان کوتاه طنزآمیز تا رمان و حتی نوشتن کتاب به انگلیسی. بازخوردها هم بد نبوده. مثلاً دکتر احمد صدری، جامعه‌شناس ایرانی و مترجم گزیده شاهنامه به انگلیسی در یادداشتی که در وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی منتشر کرد رمان «قصهٔ قسمت» من را با «اولیس» جیمز جویس مقایسه کرده است.

بیاییم کمی در مورد استندآپ کمدی صحبت کنیم… ظاهراً شما یکی از اولین کسانی بوده‌اید که در ایران استندآپ کمدی اجرا کرده‌اید و خب هنوز هم این کار را چه به‌صورت اینترنتی و چه با سفر به جاهای مختلف و در حضور تماشاگر انجام می‌دهید. مثل همین سفری که الان تشریف آورده‌اید کانادا. چطور شد برای بار اول به فکر اجرای استندآپ کمدی افتادید؟

بعد از اینکه در سال ۸۸ بنده را ممنوع‌الهمه‌چیز کردند، فکر کردم استندآپ کمدی اجرا کنم. یعنی شما فکر کنید یک نفر چقدر باید خوشحال باشد که مثلاً در پاییز و زمستان سال ۸۸ و در آن فضای عمومی سرشار از خشم و اندوه بخواهد استندآپ‌ کمدی اجرا کند. جالب‌تر آنکه عموماً حتی نمی‌دانستند استندآپ کمدی چیست و من مجبور بودم به‌همراه تبلیغات محدود وبلاگی و اینترنتی برای برنامه‌ام، یادداشتی هم ضمیمه کنم که استندآپ‌ کمدی یعنی چه. به‌هرحال هر چه بود، چند نوبت در فرهنگسرای رسانه برگزار شد. بعد هم که به خارج آمدانده شدیم و باقی قضایا.

الان چند سالی است که ظاهراً در زمینهٔ طنزنویسی فعالیتتان خیلی کم شده است و تمرکزتان را گذاشته‌اید روی استندآپ کمدی. خودتان را بیشتر استندآپ کمدی کار می‌دانید یا طنزنویس یا شاید هم طنزپژوه و مترجم؟

در واقع این کاری که من می‌کنم استندآپ‌ کمدی به‌معنای متعارف نیست. من یک تور کتاب دارم که آن را کمیک برگزار می‌کنم و به‌همین خاطر ترجیح می‌دهم برای توصیف این برنامه‌ها از اصطلاح «کمدی‌کتاب» استفاده کنم بجای استندآپ‌ کمدی. کار اصلی‌ام همچنان کتاب است.

کمی در مورد برنامه‌هایی که در کانادا خواهید داشت برای مخاطبان ما بگویید. کدام شهرها می‌روید، کجاها برنامه برگزار می‌کنید و شرایط شرکت در این برنامه‌ها چیست؟

خدا (if any) خیرتان بدهد که بالاخره سؤال اصلی را پرسیدید. در کانادا در شهرهای مونترآل، ونکوور و تورنتو همان برنامه‌ای را که قبلاً در کلن، پاریس و لوزان و میلان اجرا شده، برگزار می‌کنم. چند برنامهٔ دانشگاهی هم هست که عموماً به‌زبان انگلیسی و دربارهٔ کتاب تازهٔ من، «Iranian Political Satirists» است که پژوهشی‌ دانشگاهی‌ست دربارهٔ انگیزه‌های طنز سیاسی در ایران.

شرایط شرکت در این برنامه‌‌ها هم داشتن حداقل سن و بلوغ فکری و شخصیتی ۱۶ سال و نرنجیدن از شوخی‌ها و کتک نزدن کمدین است. البته پرتاب لنگه کفش بلامانع است و حتی تا سه امتیاز هم دارد اما ناف به پایین خطا محسوب می‌شود.

ارسال دیدگاه