ساعتی در خلوتگاهِ سهراب سلیمی

سیما غفارزاده – ونکوور

سهراب سلیمی، بازیگر و کارگردان کهنه‌کارِ تئاتر، در سفر اخیرش به کانادا برای دیدار فرزند، هم‌زمان به کارگردانی و اجرای نمایشی در ونکوور نیز اندیشیده است. وی با همکاری مجتبی دانشی و بهاره دهکردی، هنرمندان جوان شهرمان، نمایش خلوتگاه – بر اساس نمایشنامه‌ای به همین نام از محمد چرمشیر – را بر روی صحنه خواهد برد. این نمایش نه‌تنها تاکنون در هیچ کجا بر روی صحنه اجرا نشده است بلکه خود نمایشنامه نیز به چاپ نرسیده است. خلوتگاه در روز شنبه ۱۹ اوت در سال سنتنیال تیاتر واقع در نورث ونکوور به اجرا درخواهد آمد.

سلام آقای سلیمی، با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، برای خوانندگانی که کمتر شما را می‌شناسند، لطفاً کمی از خودتان بگویید.

بله، حتماً. من سهراب سلیمی هستم. با توجه به سوابق هنری‌ام، امروز که دارم با شما صحبت می‌کنم، از ۶۶ سال عمرم، بیش از ۵۲ سالش را در کار تئاتر بوده‌ام. فارغ‌التحصیل این ‌رشته‌ام، در کارگردانی و بازیگری و همچنین دارای معادل درجهٔ دکترا در شورای عالی ارزشیابی هنرمندان. در این مدت، اگر بخواهم به‌لحاظ کمّی به موضوع بپردازیم، بیش از ۱۲۲ پروژه را بازی و کارگردانی کرده‌ام یا مشاوره داده‌ام. گرایش اصلی من تئاتر است، اما همسو با آن می‌شود گفت که اتفاقات سینمایی هم در زندگی من افتاده است؛ ۱۷ پروژهٔ سینمایی بازی کرده‌ام، بیش از ۱۱ تله‌تئاتر تلویزیونی کار کرده‌ام و جدای از تمام این‌ها، ۱۱٬۰۰۰ ساعت تدریس دانشگاهی و خصوصی دارم.

حال اگر این مرور کمّی را کنار بگذاریم، واقعیت این است که بسیاری از آثار برجستهٔ نمایشی در دنیا را مستقیم یا غیرمستقیم مطالعه کرده‌ام یا از آن‌ها بهره گرفته‌ام؛ به‌عنوان بازیگر یا کارگردان. اگر بخواهیم از اساتید بسیار برجسته و به‌نام و تأثیرگذار تاریخ تئاتر ایران نام ببریم، جز این‌ها کسی نیست؛ حمید سمندریان، رکن‌الدین خسروی، جعفر والی، خلیل موحد دیلمقانی، اسماعیل شنگله، دکتر علی رفیعی، علی نصیریان، و… هر کدام از این‌ها را نام ببرید، بدون استثناء در رزومه و بیوگرافی زندگی من مکتوب است.

من به نقدِ خودم طیِ ۳۰ سالِ پشتِ سر، پرداخته‌ام. آیا تجربیات و داشته‌های گذشته‌ام کافی‌ست، برای همین جست‌وجوها بود که به‌سمت آثاری در دنیای نمایشی حرکت کرده‌ام که زبان نو و بدیعی را در تئاتر امروز دنیا مطرح می‌کنند. من‌جمله، پتر تورینی، اریک امانوئل اشمیت، داریو فو،… و از این دست نویسندگان.

ساعتی در خلوتگاهِ سهراب سلیمی

در میان بیش از صد اثر نمایشی که کار کرده‌اید، کاری از آثار استاد بهرام بیضایی به‌چشم نمی‌خورد، چرا؟

بیضایی از درام‌نویسان ارزشمند ایران است. در ضمن کارگردان و فیلمساز باهوشی است و البته مدرسی خوب. من بسیاری از آثار بیضایی را که اجرا شده، دیده‌ام و نقد و بررسی‌های خودم را هم داشته‌ام. ولی به‌عنوان بازیگر و اجرای رودرروی با تماشاچی، تنها یک بار اتفاق افتاد که ما در سال ۱۳۵۶، نمایشنامهٔ «چهار صندوق»اش به‌علاوهٔ «هشتمین سفر سندباد»اش را کار کردیم، به کارگردانی دوست خوبمان فرهاد مجدآبادی که در آلمان فوت کرد. در آن زمان ما تمرینات سفت و سختی برای این دو نمایشنامه کردیم، ولی متأسفانه به‌دلایل مختلف اعم از بودجه، سالن، جوان بودن گروه (خودم دانشجوی سال اول بود)، و… این دو نمایشنامه اجرا نشد و این امکان دیگر برایم پیش نیامد.

البته فقط این دو نبود، نمایشنامه‌هایی بسیاری هست که ما کار کرده‌ایم و به‌دلایل مختلف هرگز اجرا نشده است.

شما در حوزه‌های متفاوتی از هنر تئاتر از جمله بازیگری، کارگردانی، طراحی صحنه، و حتی ساخت ماسک و چهره‌پردازی، کار کرده‌اید. به کدام‌یک از این زمینه‌ها بیشتر علاقه‌مندید و در کدام‌یک فعال‌ترید؟

جدای از مدرک آکادمیکِ من، که بازیگری و کارگردانی است، بستگی دارد که شرایط چگونه رقم بزند. من برای هر کدام احترام ویژه قائلم و کاملاً به آن‌ها دلبسته‌ام. یعنی نمی‌شود گفت کارگردانی را به بازیگری ترجیح می‌دهم یا بالعکس. هر گاه به هر کدام نزدیک می‌شوم، آن جایگاه، جایگاهی ویژه است و تعریف خاص خود را دارد. ولی الان مدتی طولانی‌ست که سخت بازی می‌کنم، وقتی متنی را که به‌لحاظ فکری، حسی و عوامل اجرایی به خودم نزدیک می‌بینم، قطعاً پیشنهاد بازی در آن را می‌پذیرم. در رابطه با کارگردانی، چون انتخاب با خودم است، کاملاً از این بابت آزادی دارم.

در رابطه با طراحی صحنه، باید بگویم که طراحی فضای خالی بسیار سخت‌تر است از ماتریال‌های سخت‌افزاری است که چیدمان می‌شود؛ حالا در طراحی صحنهٔ «خلوتگاه» در سالن سنتنیال، از فضاهای متنوعی که حاصلِ ایجاز و جادویِ تئاتر است، بهره گرفته‌ایم. معتقدم طراحی صحنه مقوله‌ای بسیار ارزشمند در تئاتر است، و من در کارِ خودم اگر با کسی زبان مشترک پیدا بکنم، طراحی را واگذار می‌کنم، اما اگر آن زبان مشترک را پیدا نکنم، سعی می‌کنم این زبان را از طریق خودم در صحنه اعمال کنم. مثلاً در کارِ اخیرم، طراحی را سپردم به دوستم آقای محمد هراتی که از مونترآل آمده بود. چون هم‌دانشکده‌ای بوده‌ایم، کارشان را می‌شناسم و بسیار طراح خوش‌فکری‌ست. برای همین، طراحی صحنهٔ «عشق‌لرزه» را واگذار کردم به ایشان.

در پروژهٔ «بینوایان» اثر بهروز غریب‌پور، من به‌عنوان مشاور ارشد و هم به‌عنوان بازیگر، ساخت اَکسِسُوارهای صحنه را در کنار دکتر خورشیدی انجام دادم و بسیاری از نمایشنامه‌های دیگر که به ساخت ماسک و طراحی صحنه پرداخته و حتی گریم کرده‌ام.

من ماسک ساخته‌ام، مجسمه ساخته‌ام و کار گریم هم کرده‌ام. این‌ها مربوط به دوره‌ای‌ است که از سر کنجکاوی، آن کارها را هم آموخته‌ام. البته کنجکاوی که هرگز از بین نمی‌رود.

ساعتی در خلوتگاهِ سهراب سلیمی

تا جایی که از کارنامهٔ هنری شما متوجه شدم، دو سه کار در آلمان جزو تجربهٔ کاری‌تان در خارج از کشور است و طبیعتاً اجرای «خلوتگاه» در روز ۱۹ همین ماه تازه‌ترینِ آن‌ها خواهد بود. اجرای نمایش‌ به‌زبان فارسی را برای مخاطب ایرانی ساکن خارج از کشور، چطور ارزیابی می‌کنید؟

واقعیت قضیه این است که این احساس و در عین حال دغدغهٔ فراوانِ بسیاری افراد است که به‌طور مثال در ونکوور، این شهر زیبا، که من برای اولین بار می‌بینمش، آیا با جامعه‌ای ایرانی‌اش، می‌شود زبان مشترکی پیدا کرد؟ من معتقد بر این‌ام که بسیار ساده است؛ برای اینکه جامعهٔ انسانی در تمام دنیا یک زبان مشترک دارد؛ منتها با فرهنگ‌های مختلف اما با حس‌های مشترک. پس اگر بخواهیم فقط بر روبنا متمرکز شویم، زیربنای قضیه را از دست داده‌ایم؛ رابطه‌های انسانی که در تمام دنیا مشترک است. پس یکی از اصلی‌ترین گزینه‌های من آثاری است که بتواند به‌طرز شریف و متعهدانه‌ای این رابطهٔ انسانی را برقرار بکند.

به‌هر حال، اگر بخواهیم به تعریف جامعهٔ تئاتر بپردازیم، تئاتر عبارت است از بیانِ حرکت. بیانی که درش حرکت وجود داشته باشد، آن‌وقت دیگر فقط متکی به بیان نیست. حالا می‌خواهد این زبان فارسی باشد، می‌خواهد انگلیسی باشد، فرانسه، هندی یا چینی… ولی به‌طور مثال، نمایشنامهٔ Laser Kiwi از نیوزیلند که من در جشنوارهٔ همیلتون دیدم، به‌زبان انگلیسی بود که من از آن بسیار ناتوانم آن‌هم از نوع استرالیا‌یی‌اش، ولی بسیار لذت بردم؛ آن‌قدر گویا بود که زبان ارتباطی ما شده بود.

حالا عکسش هم هست، بسیاری از نمایشنامه‌های خوب و موفق هستند که از اروپا می‌آیند و در ایران اجرا می‌کنند و معمولاً هم بسیار خوب ارتباط برقرار می‌کنند. از این طرف، الان می‌بینید بسیاری از گروه‌های تئاتری در سراسر دنیا حرکت می‌کنند و در نقاط مختلف اجرا دارند به زبان فارسی. ولی قطعاً آن‌هایی موفق‌اند که از علايم و نشانه‌ها به‌خوبی استفاده می‌کنند و به‌دنبال موضوعاتی می‌روند که تصویرهای خلاقانهٔ صحنه گویای آن موضوعات است. مثلاً همین نمایشنامه‌ای که الان اینجا داریم با دوستان کار می‌کنیم، پر از ظرف علائم و نشانه‌هاست. و تعمداً اگر بخواهیم بخش‌بندی‌ بکنیم، در بخش اول ایجاد سؤال می‌کنم که تماشاچی فکر کند که چه اتفاقی قرار است بیافتد. در بخش دوم، قصه را با عوامل نمایشی باز می‌کنیم. و اتفاقاً بسیار مایل‌ام بدانم امثال شما که زبان فارسی را می‌دانید، اگر در سالن یک کانادایی، آفریقایی یا هندی دیدید – که اتفاقاً قرار است باشند – بپرسید که آیا توانستند نمایش را درک کنند. مشکلِ من فارس‌زبانان نیست؛ من تئاتر کار می‌کنم و به‌دنبال استفاده از نمادهایی‌ام که این ارتباطات را نزدیک و نزدیک‌تر بکند.

ساعتی در خلوتگاهِ سهراب سلیمی

درست است در دنیای کنونی و با تکنولوژی امروز، اغلب سالن‌های آمفی‌تئاتر مجهزند و هم‌زمان شخص می‌تواند نمایش را ببیند و ترجمه‌اش را هم بشوند، اما من معتقدم که این تمرکز را بر هم می‌زند، شخص دو-حواسه می‌شود.

مثلاً ما نسلی هستیم که اگر پیتر بروک (Peter Brook) می‌آمد به جشن هنر شیراز، یا ژان رنوآر (Jean Renoir)، یا گروتُفسکی (Grotowski)، درست است که از جامعهٔ فرانسه آمده‌اند، ولی هرگز متکی به کلام فرانسه نبودند؛ با آواها کار می‌کردند و ما می‌فهمیدیم که داستان به کجا می‌رود. حالا تعدادی از ما با این نمایشنامه‌ها که بر مبنای آثار کلاسیک یونان بودند، آشنا بودیم، ولی بین این اجراها تماشاچی مشتاق غیرمتخصص هم بود و رابطه برقرار می‌شد.

یا مثلاً آقای اصغر فرهادی وقتی اسکار را می‌برد، به‌زبان انگلیسی که کار نکرده است. اما توانسته است راه برقراری ارتباط با داور و کمپین‌هایی که فیلم‌ها را امتیازبندی می‌کنند، بشناسد و نهایتاً به جشنواره راه یابد و اسکار هم بگیرد. من مثلاً در جشنواره‌ای بین‌المللی شاهد داورانی از فرانسه، آلمان، ایتالیا،… بوده‌ام و هیچ‌کدام زبان یکدیگر را بلد نبودند، اما یک اثر را داوری می‌کنند.

البته این به‌مفهوم ردِ یادگیری زبان انگلیسی، که من در آن ناتوانم، نیست؛ از این ضعف استقبال نمی‌کنم ولی آخر نمی‌شود همه را مثلاً مجبور کرد زبان آفریقایی یاد بگیرند، چون یک گروه آفریقایی قرار است بیایند و در اینجا برنامه‌ای اجرا کنند.

آقای چرمشیر تعداد بسیار زیادی نمایشنامهٔ چاپ‌نشده دارند که «خلوتگاه» یکی از آن‌هاست. چه شد که این نمایشنامه را برای اجرا در ونکوور انتخاب کردید؟

اگر که «خلوتگاه» را برای نمایش برگزیده‌ام، دلیلش این است که به رابطهٔ انسانی و سرگشتگی انسان می‌پردازد؛ سرگشتگی انسانی که در پیِ معبودش، عشقش – نه از جنبهٔ مادی بلکه از جنبهٔ انسانی – ممکن است در هر جایی از این دنیا، گمگشته‌اش را پیدا کند. امروز در ونکوور، فردا در آفریقا، پس‌فردا در هندوستان و الی…

«خلوتگاه» نوشتهٔ نویسنده‌ای جوان از درام‌نویسان نسل دههٔ چهارم کشورمان است، نسلی که اگر نگوییم همسو، ولی قطعاً متأثرند از نمایشنامه‌نویسان بسیار برجسته‌ای همچون بهرام بیضایی، بهمن فُرسی، علی نصیریان و نویسندگانی از این دست، از دیروز تا امروز و جهان پیرامونشان. حالا دلیل اینکه من این نمایشنامه را از محمد چرمشیر، درام‌نویس خوب کشورمان، انتخاب کرده‌ام، این است که اولاً آن روابط انسانی و زنجیر رابطهٔ گزینه‌های انتخابیِ من، در آن وجود دارد، دوم اینکه بکر است، تازه است. این نمایشنامه تا به‌حال در هیچ‌جا اجرا نشده است. حتی خودِ نمایشنامه چاپ هم نشده است. و برای اولین بار، قرارست در ونکوور اجرا شود. «خلوتگاه» از نظر نام، شاید به‌لحاظ واژه‌ای، کمی تلخ به‌نظر برسد ولی آنچه را که ما با ابزار کارمان تهیه کرده‌ایم و دغدغهٔ اصلی من است، برداشتی آزاد است؛ من هیچ‌گاه به زیرنویس‌های اثر یک نویسنده معتقد نبوده و نیستم، بلکه با پانویس‌های خلاقانهٔ کارگردان که حالا باید به‌عنوان مؤلف اصلی درام حرکت بکند، پیش می‌روم.

بهاره دهکردی، سهراب سلیمی، مجتبی دانشی
بهاره دهکردی، سهراب سلیمی، مجتبی دانشی

انتخاب عوامل و بازیگران نمایش چگونه انجام گرفته است و اینکه چرا ونکوور؟

من خوشبختانه مجتبی دانشی و بهاره دهکردی را ایران می‌شناختمشان و همکاری‌هایی داشتیم و شاهد آثاری از آن‌ها بودم. وقتی ازم خواستند که این همکاری را در ونکوور داشته باشیم، به‌خاطر اینکه من اصلاً قصدم دیدار فرزندم در همیلتون [انتاریو] بود، بعد از مدت کوتاهی به این نتیجه رسیدم که می‌شود این کار مشترک را با این دوستان به انجام رساند. و بعد از دیدنِ فیلمِ نمایش «آرش» به‌کارگردانی آقای مجتبی دانشی که در ونکووراجرا شده بود، ضمن اینکه این اثر را بارها در جشنواره‌های مختلف و اجرای صحنه در ایران شاهد بودم، این کار تأثیر خوبی بر من گذاشت و یقین دارم که اجرایی درخورِ توجه بوده است، اطمینان پیدا کردم در زمینهٔ بازیگری می‌توانم با این دوستان کار کنم و خوشبختانه این انتخاب انجام گرفت.

به‌لحاظ خودِ نمایشنامه، اگر شما این اثر را ابتدا بخوانید و بعد بیایید در سالن به تماشای نمایش بنشینید، کوچک‌ترین شباهتی میان این دو پیدا نخواهید کرد. من از تمام آئین‌ها و دستاوردهای نمایشی در ایران خلاقانه برای این قصه‌ای که در ذهن هر بشری جاری‌ست، بهره‌ گرفتم، قصه‌ای که ظاهراً انگار همه‌چیزش بازی‌ است… ما در این بازی هر چقدر ابزار بازی‌مان قوی‌تر باشد، رابطه‌هایمان نزدیک‌تر است. و من از این شیوه واردِ کار شدم که با این ابزار، جایگاه موسیقی، جایگاه بازی در بازی‌ها، جایگاه بداهه کردن، چه در بخش موسیقی‌اش و چه در بخش اجرا، همهٔ این‌ها همسو بشود با آن اجرای متعهدانه و رابطهٔ بسیار خوب با تماشاچی.

تمرینات نمایش خلوتگاه
تمرینات نمایش خلوتگاه

آیا برای اجرای این نمایشنامه در کشورهای دیگر و البته ایران برنامه‌ای دارید؟

مطمئن باشید بعد از اجرای ونکوور، با مدیریت‌هایی که آقای دانشی خواهد کرد، تا مدتی هم صبر خواهم کرد. اما اگر قرار باشد در ایران این کار اجرا بشود، قطعاً با اجرای ونکوور فرق خواهد داشت. این اصلاً شیوهٔ کار من است. مثلاً من «مده‌آ» را در پنج ورسیون مختلف کار کرده‌ام. هیچ‌کدام شبیه آن دیگری نیست، هر کدام با زاویهٔ دیدی تازه‌تر.

پس در پاسخ به سؤال شما، باید بگویم کار این نمایش با یک شب تمام نمی‌شود. حتماً در ایران برایش برنامه‌هایی دارم. البته بعد از نمایشی که در آبان ماه دارم؛ نمایشی به نام «صلح انفرادی» از سام شیپارد، دربارهٔ کسی که به جنگ نمی‌رود و تمام اعتراضش در تابلوهای نقاشی‌اش دیده می‌شود. بعد از اجرای این نمایش در تئاتر شهر، مقداری که فراغت پیدا کردم، برای «خلوتگاه»، چه در داخل ایران و چه بیرون از ایران، حتماً برنامه‌هایی خواهم داشت.

البته با توجه به اینکه نمایشنامهٔ «خلوتگاه» در ایران چاپ نشده، اولین چیزی که به ذهن می‌آید این است که نمایشنامه مجوز نگرفته است و به تبعش این سؤال که پس چطور می‌تواند در ایران به نمایش درآید؟

بله، درست است. وقتی با دوستم آقای چرمشیر صحبت می‌کردم، گفتند که این نمایشنامه در سال ۷۴ نوشته شده است و وقتی تا الان به چاپ نرسیده یا بر روی صحنه نرفته است، حتماً سؤالی در ذهن ایجاد می‌شود. به‌هر حال موانعی در این میان بر سر راه است. اما به‌هر ترتیب ما سعی کرده‌ایم با خلاقیت‌ها، منطق درست و نحوهٔ اجرایی شدن، کار هنری‌مان را انجام دهیم. اصلاً کار هنرمند غیر از این نیست. اگر صرف اینکه به‌طور مثال شرایط را بسته‌اند و من بخواهم بروم به خلوتگاهم، این دیدگاه هیچ زمینهٔ ارتباطی‌ای برای من فراهم نمی‌کند، دیگر آن‌وقت هنرمند نیستم. هنرمند قالب‌های مختلفی را می‌شکند و به قالب‌های تازه‌تری می‌رسد، همان جادویی که عرض کردم.

بهاره دهکردی
بهاره دهکردی

حال که صحبت به اینجا رسید، در انتها سؤالی داشتم که در ادامهٔ همین بحث طرح می‌کنم. شما یک کار از واسلاو هاول و پنج کار از اریک امانوئل اشمیت را به‌روی صحنه برده‌اید. با سانسورهایی در ترجمه‌های این نمایشنامه‌ اعمال می‌شود، چطور کنار می‌آیید؟

سؤال بسیار خوبی است. اینجاست که هنرمند باید باهوش باشد و بداند که در کدام مقطع است.

پیش از انتخاب «صلح انفرادی»، گزینه‌ٔ اولم «فدریک در بلوار» یا «جنایت در بلوار» آخرین اثر اریک امانوئل اشمیت بود، که زندگی هنرمندی است در دوران کومون پاریس. دورانی که وقایع سختی از جمله آتش‌سوزی‌های تئاتر اتفاق می‌افتد؛ و تئاتر دولتی در مقابل تئاتر مردمی قرار می‌گیرد. یعنی هر کس با تئاتر دولتی کار کرد، بالطبع حمایتش می‌کنند، در غیر آن‌صورت آتشش می‌زنند. خب، این‌ها وقایع تاریخ است و نمی‌شود درش دخل و تصرف کرد، بر اساس ذهن نویسنده نیست، وقایع تاریخی‌ای است که این متن بر اساسش نوشته شده است.

من معتقدم نسل جدید، نسل بسیار باهوشی است، خیلی باهوش‌تر از نسل ما، شیطنت‌ها را می‌شناسد. شاید به این خاطر که این تجارب را مستقیم یا غیرمستقیم گرفته است و می‌داند که با چه عملکردی روبه‌روست. برای همین، شما می‌بینید که در همین چهار سال گذشته، بیش از ۱۰۰ سالن آمفی‌تئاتر خصوصی فقط در تهران فعال شده است. این تغییر آهنگ ممکن است از بیرون به‌لحاظ کمّی به این شکل دیده بشود که دارد تکثیر می‌شود، و خب در این تکثیرشدن، یک نوع پراکندگی در تماشاچی به‌وجود خواهد آمد، یعنی انتخاب‌هایش سخت‌تر می‌شود. ولی من مثبت نگاه می‌کنم، همین تکثیرشدن به‌لحاظ کمّی، قطعاً در کوتاه‌مدت تأثیرات بالقوه‌تری خواهد گذاشت. به‌خاطر اینکه جامعه در مقابل نیروهایی قرار گرفته است که این هنر خاستگاه اصلی‌شان است. جزوی از اقشار جامعه است. چون می‌دانند هنرمندان چه تأثیری در جامعه دارند.

در سال‌های گذشته، سینماگران ایرانی اعم از بازیگران و کارگردان‌ها به کارهایی کاملاً غیرفارسی‌زبان یا ترکیبی از زبان‌های فارسی و غیرفارسی روی آورده‌اند. در حیطهٔ نمایش، آیا تا شما به‌حال به کارگردانی نمایش‌نامه‌ای اوریجینال و به‌زبان اصلی [انگلیسی یا هر زبان دیگری]، فکر کرده‌اید. چه چالش‌هایی در این راه می‌بینید؟

بله، هستند. برای من تا به‌حال پیش نیامده، اما اگر هم پیش بیاید، چون خودم در زبان ناتوانم، قطعاً از مشاوران و دستیارانی استفاده خواهم کرد که به‌خوبی بتوانند انتظارات من را به بازیگر انتقال بدهند، کار پیچیده‌ای نیست. البته در انتخاب این مشاوران و دستیاران، بسیار مهم است که باید توجه کرد تنها دانستن و شناختنِ زبان انگلیسی کافی نیست، بلکه این افراد می‌بایست علائم زبان تئاتری را نیز بشناسند.

تمرینات نمایش خلوتگاه
تمرینات نمایش خلوتگاه

به عنوانِ کارگردان و بازیگری حرفه‌ای در تئاتر، آیا امکانِ نمایش یک نمایشنامه در خارج از کشور، ممکن است جزو فاکتورهای انتخاب نمایشنامه یا نمایشی پیشنهادی برای شما باشد؟

حتماً. به‌طور مثال، در رابطه با همین «خلوتگاه»، همان‌طور که اشاره کردم، اگر برگردم ایران، با سیاست دیگری آن را کار خواهم کرد. این جزو خصلت یک هنرمند است، وقتی در جامعه‌ای من دغدغه و مشکلی به‌لحاظ سانسور ندارم، سعی می‌کنم از بهترین دستاورها استفاده بکنم و بدونِ کوچک‌ترین دغدغه‌ای از بهترین گزینه‌ها برای برقراری زمینه‌های ارتباطی بهره ببرم. ولی اصل مطلب را به شما بگویم، باید آن ایجاز را دنبال کرد، وقتی می‌توانم در نگاه این ارتباط را به‌وجود بیاورم؛ در این نگاه، دیگر احتیاجی به بستر فیزیکی نمی‌بینم. این جادوی تئاتر است. این جادویی است که من می‌توانم با نمادهای بسیار بسیار عمیق، اعتراض خودم را نمایش بدهم، دیگر مشتم را پر نمی‌کنم. باید به یک دیالکتیک رسید، به یک بیان و گفت‌وگو. مثلاً من در گفت‌وگو با شما می‌گویم من به کَلِدُنیا (Caledonia) رفتم، من با سرخ‌پوستان رابطهٔ عاطفی عمیقی دارم. در دانشگاه موهاک (Mohawk) وقتی با یکی از استادان ملاقات کردم، ایشان بسیار خوشش آمد که به‌عنوان شهروندی ایرانی، اطلاعات خوبی در رابطه با جوامع سرخ‌پوستی دارم.

آیا می‌شود چشم را بر اتفاقاتی که در دنیا می‌افتد، بست؟ نمی‌شود. من در خاورمیانه‌ای زندگی می‌کنم که سراسر آتش است. و هر لحظه ممکن است دامنگیر شود. نحوهٔ زندگی من کاملاً متفاوت است با نحوهٔ زندگی شما. من به‌دنبال این‌ام که وقتی از بشریت صحبت می‌کنم، واقعاً آیا می‌شود روزی این ارتباطات تعریف‌شده باشد؟ می‌شود؟… من الان که دارم بدون دغدغه با شما صحبت می‌کنم، قطعاً می‌توانم بهره‌اش را، حظش را ببرم. به‌عنوان یکی از اعضای خانهٔ تئاتر ایران – NGOیی که یادگار دوران خاتمی‌ است و ما با چنگ و دندان حفظش کرده‌ایم – آمار دقیق دارم که ما سالی بیش از ۱۳۰۰-۱۴۰۰ فارغ‌التحصیل این رشته را داریم، آیا جای جذبش هست؟ یا جوان‌ها بعد از مدتی که راه به‌جایی نمی‌برند، دچار یک نوع سرگردانی می‌شوند؟…

با تشکر دوباره از شما برای وقتی که در اختیار رسانهٔ‌ همیاری گذاشتید.

برای خرید بلیت نمایش خلوتگاه اینجا کلیک کنید.

نظرات

  • فرامرز عربی‌خوان

    استاد دکتر سهراب سلیمی را از نوجوانی می‌شناسم او از همان موقع اشتهای سیری ناپذیری به بازیگری داشت ، اعجوبه‌ای بود و من می‌دیدم که در آینده در این راه بدرخشد و چنین شد ، خیلی سال بود از او خبری نداشتم تا اینکه امشب تصادفا او را پیدا کردم و خوشحال می‌شوم با من تماس بگیرد .

ارسال دیدگاه