جوالدوز – معضلی به نام عکس

دوستان سلام

جوالدوز هستم، دامت برکاته

این قصهٔ عکس و فیلم هم قصهٔ جالبیه در جمع هموطنان عزیز. چند تا نمونه میارم خداییش خودتون بگید، اگر جوالدوز دست شما بود آیا نمی‌زدید به اون و خودتون و هر کی از هر جا رد می‌شد؟

اول قصه در مورد سلفی؛ اینکه کی این کارو اختراع کرد و این جور عکس گرفتن رو مُد کرد که خودش داستانیه، اما امان از دست هموطنامون که متوجه این کلمه نیستن، باباجان، اسمش روشه، کسی که می‌خواد از خودش عکس بگیره از این قابلیت دوربین یا موبایل استفاده می‌کنه، یعنی یه عکس خصوصی. اما کو گوشِ شنوا؟ همچین خیره می‌شیم به طرف که بیچاره توی دلش کلی فحش می‌ده به خودش که چرا این کارو کرده و اصلاً از خودش عکس گرفته. نمی‌گم که بقیه این کارو نمی‌کنن اما خیلی دقت کردم به خودمون که ماشالامون بشه ایشالا.

دوم قصه بر می‌گرده به معضل این عکاسا و فیلمبردارها؛ بارها توی این کنسرت‌ها و مراسم و جشن‌ها و عروسی و اینا دقت کردم. کلاً انگار ما چیزی به اسم دوربین رو اصلاً نمی‌بینیم. خدا نکنه یه دوربین جایی بخواد فیلم بگیره، رژه ارتش راه می‌افته جلوش. والا به خدا این کاناداییا و خیلی خارجَکیا رو خودم بارها دیدم حتی توی پیاده‌رو و خیابونا تا دوربین می‌بینن، یا از پشتش رد می‌شن و یا کاملاً دولّا می‌شن تا توی تصویر دیده نشن. اما خدا قوت هموطن… خدا کنه رد بشه و بی‌خطر، اگر دوربین رو ببینه و نخوره بِهِش جا داره که اسفندی دود بشه. و بعضی‌ها هم که شاهکار بشری‌اند، از جلو دوربین که رد می‌شن، لبخند ژوکوندی هم می‌زنن و دستی هم برای بینندگان عزیز تکون می‌دن.

جوالدوز - معضلی به نام عکس

سوم قصه بر می‌گرده به دوستان عزیزی که مدام موبایل دستشونه و از هر چیزی فیلم و عکس می‌گیرن؛ بدون اینکه حتی یک بار هم ازت سؤال کنن که آیا اصلاً دوست داری که در تصویر دیده بشی یا نه، تازه به طرفة‌العینی توی فیس‌بوک و اینستا و تلگرام کل دنیا دیدنِت، چهارتا هشتَک من و دوستان یهویی و هشتَک فلان و بیسار هم روش. آقاجون، خانوم جون، حریم هم چیز خوبیه والّا، شاید کسی دلش نخواد عکسش جایی دیده بشه، اونم تو فضای دیجیتال که دیگه نمی‌شه جلوشو گرفت و معلوم نیست سر از کدوم صفحه و گروه در میاره.

چهارم قصه، بدبختی حضور این موبایل‌های دوربین‌دار در برنامه‌ها و تئاتر و کنسرت و سخنرانی و این‌جور جاهاست؛ یا داره از خودش و خواننده در حال خوندن می‌گیره، اونم سِلفی. یا داره از یکی دیگه می‌گیره و خواننده بیچاره اون پشت داره گلو پاره می‌کنه. یا داره «لایو» می‌ذاره توی فیس‌بوک و اینستاگرام که چشای دخترخاله رو از کاسه در بیاره که یعنی ما و فلانیا همین الان یهویی تو کنسرت! آخه، جان من، کلی پول دادی و وقت گذاشتی، اون موبایل رو برای دو ساعت خاموش کن و دل بده به روضه ببین عمو چی داره می‌خونه برات.

پنجم قصه مربوط به تگ کردن عکس توی فیس‌بوکه که اونم خودش معضلیه؛ فیس‌بوک که خودش چهره‌ها رو تشخیص می‌ده یه طرف، اون هموطن هم که بدون اینکه از تو سؤال کنه «تَگِت» می‌کنه و دیگه به این فکر نمی‌کنه که آیا اصلاً دوست داری کسی بدونه که فلان جا و بهمان‌ جا بودی… خرجش یه سؤال ناقابله. همهٔ اینا که گفتم برمی‌گرده به رعایت حریم انسانی. این مسئله سال‌ها روش کار شده و الان دیگه خیلی جاها به صورت فرهنگ و قانون در اومده. بد نیست ما هم نیم‌نگاهی بندازیم به این قضیه و اونو بیشتر رعایت کنیم، این‌جوری هم لازم نیست کلی خرج کنیم و برای اینکه ثابت کنیم ایرانی بافرهنگه، مدام منشور حقوق بشر بیچاره عالیجناب کورش کبیر رو به رخ این و اون بکشیم و بریم پشتش قایم بشیم و این جور رفتارهامون رو غسل و طهارت بدیم.

ارسال دیدگاه