چند شعر از فرناز جعفرزادگان

فرناز جعفرزادگان – ایران

 

۱

نزدیکی

نزدِ  یکی…

یکی نزدِ

نزدیکی

تو نزدیک می‌شوی

یکی نزدیک‌تر

نزدیک هم

گاهی بعید می‌شود

تا از تو دور بمانم

*********

۲

صداها

از صد گذشتند

من از سدها

و تاریخ گریست

برای سده‌ای

که دیگر

رع

نایی ندارد

برای دیدار با خورشید

*********

۳

در این گرگ و میش

مدام

دام می‌چینند

گرگم به هوا را

دیگر هوایی نیست

مدار راست

داری‌ست

بر

گردن روزها

*********

۴

دادگاه

داد می‌زند

داد

در داد و بیداد

از اتاقی که راه راه فکر می‌کند

و راهرویی

که به هزار راه می‌رسد

کدام میز

کدام صندلی

کدام راه

کدام داد

کدام …

*********

۵

واژه‌ای جهان را قِل می‌داد

واژه‌ای که چهار قل را

با لهجهٔ خاک می‌خواند

قل

قل

قل اعوذ برب‌النار

قل اعوذ برب‌الدار

واژه‌ای

که جهنم را

به آتش کشید

*********

۶

از چشم‌های خیابانی

تا خواهش‌های یک گل و دست‌فروش

تا اتفاق‌هایی

که بکر بود و…

راستی

کدام خیابان

مریم را به بیت‌المقدس می‌رساند

دیگر درختی نیست

تا آرامشی را سبز

و یک گل را

به هزاران مریم پیوند دهد

مریم گل می‌دهد

اما هیچ گل مریمی

مقدس نیست

*********

۷

یادت باشد

پرنده هم که باشیم

یک روز

آسمان

تمام می‌شود

*********

۸

دست‌هایش را

در عقربه‌ها می‌ریزد و

روی شانه‌ام مکث می‌پاشد

کرکسی

که هر روز

برای خاک غذا می‌برد

*********

۹

ویترین‌ها

مانکن‌ها

خیابان را فریاد می‌زنند

حتی

عروسک‌ها هم خسته‌اند

از رفت

از نخ‌نما شدنِ آمد

*********

۱۰

زخم خیابان

همیشه

بردوش عابری ست

که عریانی درخت

و پرواز کلاغ را

می‌داند

*********

۱۱

رسیدن

عبور نمی‌خواهد

هر چه راه برویم

مدام

دور می‌شویم

ارسال دیدگاه