یادداشت سردبیر – دو هفتهٔ شلوغ و پرماجرا

سیما غفارزاده – ونکوور

  • چهارشنبهٔ هفتهٔ پیش، تهران در دو نقطه مورد حملات انتحاری قرار گرفت. علی‌رغم آنکه داعش رسماً عهده‌دار مسئولیت آن دو حمله شده بود، تحلیل‌های گوناگونی شد از اینکه مسبب که بود و انگیزه چه بود و…، این حادثه موجی از نگرانی در میان هموطنان ایجاد کرد و با متزلزل‌شدنِ امنیت ایران، بسیاری از ما تازه توانستیم داغی آتش جنگ‌هایی را که سال‌هاست دامنگیر برخی از کشورهای خاورمیانه و افغانستان و… است، حس کنیم. در گروه «همیاری ایرانیان ونکوور»، با پرسشی که یکی از اعضا طرح کرد، گفت‌وگوهای فراوانی شد مبنی بر آنکه در صورتِ رخنهٔ شعله‌های آتش به وطن، چه باید کرد. آیا باید ماند و نظاره کرد یا رفت و کمک کرد… بماند که مطابق معمول، متأسفانه گفت‌وگو به جرّوبحث و جرّوبحث به تهمت و افترا زدن و دعوا انجامید و پروندهٔ آن پست نیز بسته شد. اما ای کاش، فارغ از هرگونه اعتقادی و بینشی، فارغ از هر گرایش سیاسی‌ای، آرزوی افروخته‌شدنِ جنگ در ایران، در دلِ هیچ هموطنی پرورانده نشود، ای کاش…
  • درست روزِ بعد از حملات انتحاری در تهران، به مجلس قانونگذاری استان در ویکتوریا رفتم تا در مراسم تحلیف نمایندگان منتخب حزب دموکرات نوین بی‌سی شرکت کنم. تجربهٔ نو و جالبی بود که در قالب گزارشی کوتاه در همین شماره آمده است.
  • شنبهٔ گذشته، در کمال ناباوری خبر آمد که متأسفانه احمد نورانی در تصادفی حوالی شهر کملوپس (Kamloops)، در راه سفر به شهر کلگری برای گرامی‌داشتِ سالگرد مرگ همسر اولش، مریم رشیدی، که دقیقاً دو سال قبل در پمپ بنزینی در کلگری درگذشت، جان خود را از دست داده است. خبر، همهٔ آنانی را که در جریانِ مرگ دلخراش مریم رشیدی بودند، شوکه و مبهوت کرد. آنچه بر کورش، پسرک هشت‌ساله‌شان رفته، خارج از تصور است. او حتی مادرخوانده‌اش، همسر جدید احمد نورانی، را هم در کنارش ندارد؛ سمیه قیامی به‌شدت مجروح شده، از آن روز همچنان در بیمارستان کملوپس است و وضعش بهتر از کورش کوچولو نیست… جدای از انجام موفقیت‌آمیز عمل جراحی، در شوک کامل است، از تصادف چیزی به یاد ندارد و مرگ همسرش را مطلقاً نمی‌پذیرد. از آن روز، سیل درخواست‌های هموطنان، بافرزند یا بی‌فرزند، برای به‌فرزندی پذیرفتنِ کورش جاری شده است، همه از کورش می‌پرسند و اینکه او کجاست، چه می‌کند و چه بر سرش خواهد آمد. حال باید منتظر ماند و دید قانون چه می‌گوید و سرپرستی او به که سپرده خواهد شد. فقط ای کاش، سرنوشت از این پس با او مهربان‌تر باشد…

این شعر را علیرضا ع، هموطن ساکن ونکوور، با عنوان «برای کورش سایه‌ای زیر قامت خویش»، سروده و ارسال کرده است:

چشمانش از انتظار بر در خالی‌ست

نقاشی آسمانش از پر خالی‌ست

تابلوی قدم‌های بدونِ پدرش

از بدرقهٔ نگاه مادر خالی‌ست

ارسال دیدگاه