دنیای من و آدم کوچولوها – عِرقِ خواهری!

رژیا پرهام – ادمونتون

با یکی از بچه‌ها مشغول صحبت بودم که دیدم دخترک دست‌به‌سینه مقابل جمع دوستانش ایستاده و با قیافه‌ای جدی مشغول بحث‌کردن با آن‌هاست. متوجه شد که نگاهش می‌کنم. نگاهی به من انداخت و گفت:

They ask me to be in the group of the game that my brother is not.‎

(اونا از من می‌خوان توی گروهی باشم که برادرم نیست.)

با خودم فکر کردم خیلی پیش آمده که خواهر و برادر در بازی‌ها هم‌گروه نباشند. گفتم: «معمولاً این اتفاق پیش میاد، می‌شه دلیل مخالفتت رو برای بازی امروز بپرسم؟»

نگاهی به دوستانش انداخت و گفت:

The other group is going to be our group’s enemy!‎

(گروه مقابل قراره دشمن گروه ما باشه!)

همچنان که با خودم فکر می‌کردم چطور دشمن‌بازی را، که از فیلم جنگ ستارگان (Star Wars) به مهدکودک رسیده، از بازی‌شان حذف کنم، گفتم: «خب،…»

دخترک نگذاشت حرفم را شروع کنم. وسط حرفم پرید و با لحنی که جای مخالفت نمی‌گذاشت، گفت:

Razhia, there is no way! We come from the same family, so we can never ever ever be each other’s enemy, even in the games!‎

(رژیا، هیچ راهی نداره! من و برادرم اعضای یه خانواده‌ایم و هیچ‌وقت، هیچ‌وقت نمی‌تونیم دشمنِ هم باشیم، حتی توی بازی‌ها!)

ارسال دیدگاه