در نقد پدرسالاری و مادرسالاری در تاریخ‌ شعر نو

مهدی گنجوی – تورنتو

۱.

یک گفتمان غالب در تاریخ شعر نوی ایران به «نوآوری در معنا» و «نوآوری در آوا» در شعر مدرن ایران اصلی‌ترین بها را می‌دهد. البته اولویت‌های دیگری نیز در این رویکرد‌ به تاریخ ادبیات که کرونولوژیکال به تاریخ زیبایی‌شناسی نگاه می‌کند، وجود دارد که فی‌المثل باعث می‌شود رابطهٔ این «نوآوری‌»ها با اجتماعی بودن یا نبودن شعر به روش‌های مختلف و گاه حتی متضادی تئوریزه ‌شود. در یک سو روایت هم‌زمان کنش/ جایگاه اجتماعی سیاسی شاعر/ شعر او وجود دارد و در سوی دیگر این دیالوگ با اجتماعی فرض‌کردن زبان، کنش اجتماعی را با کنش زبانی یکی می‌بیند و در نتیجه شعر برای او هم‌زمان کنشی زبانی ـ اجتماعی می‌شود.

این دستگاه تئوریک نقد ادبی اگر چه از سویی به‌نظر به پدیدهٔ شعر نوی ایران متکی و ارجاع‌دهنده به آن است، اما به‌دلیل باور به مفهوم «خلاقیت» و با تکیه بر مفهوم «اولویت» دست می‌زند به برکشیدن «کنون»های ادبی در تاریخ‌نویسی خود از ادبیات. برکشیدن «کنون»های ادبی (آنچه در عمل نمایه و نام شاملو، فروغ، اخوان و سپهری را کشید) از یک سو تاریخ‌نویسی ادبیات را به ضرر ایجاد سیاه‌چاله‌های تاریخی با یک نظم روایی مواجه کرد و از سوی دیگر با فاصله‌گرفتن از «اولین»‌ها به پایان‌یافتن تاریخ خلاقیت ادبی حکم داد / می‌دهد یا در عمل با بی یا کم‌ارزش قلمدادکردن مجموعهٔ وسیعی از شعرهای معاصر، تاریخ شعر را با ابزاری انتزاعی به کوتاه‌شدن ناگزیر کرد. این تاریخ‌نویسی با تکیه بر عنصر «خلاقیت» و «اولویت» از طریق برکشیدن و ادبیات‌سازی پیرامون کنون‌های ادبی آنچه می‌توان نظم پدرسالار در تاریخ ادبیات نامید، نهادینه کرده است.

۲.

با استفاده از دوگانهٔ زن اثیری / لکاتهٔ صادق هدایت در بوف کور، باید گفت که فروغ برای بسیاری تبدیل به زن «اثیری» تاریخ ادبیات ایران شده است. اثیری‌شدنِ او تا حدی محصول روایت‌های رازآلود از زندگی کوتاه او، دسترسی محدود به زیست روزمره‌اش، و البته ناشی از برخورد شهودی و تجسم امیال و آرزوهای شخصی در کالبد او بوده است. اثیری‌شدن به خوانندگان فروغ این امکان را داده است که خیالات عاشقانهٔ خود را با او قسمت کنند یا در منش عاشقی / معشوقیِ خود در جست‌و‌جوی فروغ باشند. در عین حال، این اثیری‌شدن جایگاه فروغ را در تاریخ شعر ایران عمود بر بقیهٔ شاعران زن کرده است؛ به‌طوری که با این تاریخ‌نویسی تمرکزگرا او نه صرفاً یکی از شاعران بااستعداد در جغرافیای شرایط اجتماعی منتج به هنر نوگرا در تهرانِ آن دهه که به الگوی مثالی برای دست‌اندازی و بازتولید شاعرانه تبدیل شده است، الگویی که از محدودهٔ استعاره‌ها، موضوعات شاعرانه، و تکنیک‌های بلاغی گرفته تا لحن قرائت شعر و حتی شیوهٔ زیست شاعرانه را بر بسیاری کنش‌گران شعر اعمال می‌کند. حتی محققانی چون کریمی حکاک که با برکشیدن نیما به‌عنوان فیگور پدر برای شعر نو مخالف‌اند، با اشتیاق فراوان از جایگاه یکهٔ فروغ دفاع می‌کنند. مسئلهٔ روایت از دریچهٔ استعاری و توأم با روایتي دراماتیک ملهم از مطالعات زنان نیز در کار دکتر فرزانه میلانی قابل ردیابی ست. به‌عبارتی می‌توان گفت که جایگاه «اثیری» فروغ، تاریخ شعر نو و متأثر از آن خلق شعر معروف به زنانه را زیر نوعی از مادرسالاری فرو برده است.

ارسال دیدگاه