به یاد لئونارد کوئن «منادی غم»

برگردان اختصاصی برای «رسانهٔ همیاری»: امید عطایی – ونکوور

«این شاعر از کانادا اومده. خوب گیتار می‌زنه و آهنگاش حرف نداره، ولی موسیقی علمی بلد نیست. یه جورایی آدم عجیب و غریبی‌یه.» این معرفی نامعمول مدیری بود که امیدوار بود با این حرف‌ها مخ جان هاموند، یکی از تأثیرگذارترین تهیه‌کنندگان موسیقی را بزند. هاموند علاقه‌مند شد و این شاعر را به ناهار دعوت کرد. بعد از ناهار، لئونارد کوئن جوان چند تایی از آهنگ‌هایش را اجرا کرد. هوش از سر هاموند رفت: «حلّه، لئونارد».

در عرض یک‌هفته از آن روز، کوئن در استودیوی ضبط کلمبیا رکوردز داشت روی آلبوم اول و چند تایی از بهترین ترانه‌هایش: «Sisters of Merci»‏، «Suzanne» و «Hey, That’s No Way to Say Goodbye»  کار می‌کرد. سال ۱۹۶۷ بود و لئونارد سی و اندی سال داشت. وقتی در کالج درس می‌خواند، با چند نفر از رفقایش یک گروه موسیقی محلی تشکیل داده بودند، پالتوهای سرخپوستی می‌پوشیدند و در زیرزمین کلیساها و آمفی‌تئاترهای مدارس تمرین می‌کردند. اما سال‌ها از آن روزها گذشته بود و او این مدت را دنبال بلندپروازی‌های شاعرانه‌، نوشتن کتاب در سرخوشی حاصل از نشئگی و خلسهٔ عشق‌بازی در جزیره‌ای رؤیایی در یونان تباه کرده بود. این کارها نان و آب نمی‌شد و وقتی جلوی انتشار کتاب دومش «بازندگان زیبا» به‌جهت محتوای جنسیِ «پرت‌وپلا»‌یش گرفته شد، کوئن دریافت باید جای دیگری دنبال علائقش بگردد.  

بار سفر بست تا به نشویل برود و در راه مسحور جلوهٔ نیویورک شد. موسیقی عشق دومش شد و چه به‌جا. سروده‌هایش وقتی به نغمه بدل می‌شدند، زیباتر بودند. بعد از انتشار ۱۴ آلبوم و کار حرفه‌ای که آن را تا سن هشتاد و اندی ادامه داد، کوئن در ساخت ترانه‌هایی که شنوندگانش را جادو و آن‌ها را در تاریکی و بازتاب غرق می‌کنند و آسایش شگرف و امید پیوسته‌ای را پدید می‌آوردند، نظیر نداشت.  

در دنیایی که هر لحظه در حال تغییر است، کسی جز او نمی‌توانست درماندگی و پریشانی جامعهٔ بشری را در هنرش بازتاب دهد. برخی ترانه‌هایش مانند «If it be your will» بیشتر شبیه مناجات‌اند تا ترانه. دیگران کوئن را ترانه‌سرایی در حال سربه‌سرگذاشتن و پوزخندزدن به طرفداران تحسینگرش می‌بینند: «هنر من مادرزادیه، چه کنم که با حنجرهٔ طلایی به دنیا اومدم.»

به یاد لئونارد کوئن «منادی غم»

به‌رغم موفقیت خیره‌‌کنندهٔ «Hallelujah» که یکی از پرشنونده‌ترین ترانه‌های تاریخ شد، برخی بر این باورند که وزن ترانه‌های او مانع موفقیت تجاری‌اش به‌سان هنرمندان همطراز معاصرش مانند باب دیلن شده‌اند. متن میخکوب‌کنندهٔ ترانه‌ها و هنر وسواس‌گونه‌اش (سال‌ها برای سرودن یک ترانه وقت می‌گذاشت، فرایندی که خودش نام آن را تقلای یک خرس برای دست یافتن به لانهٔ زنبورها یا کندوی عسل گذاشته بود)، باعث شده بود از طرفدارانی وفادار و تحسینی فراگیر برخوردار باشد. تا به آن حد که وقتی دیلن جایزهٔ نوبل ادبیات را از آن خود کرد، بسیاری کوئن را بیشتر از وی سزاوار دریافت آن می‌دانستند.

کمتر هنرمندی مانند او می‌توانست در اجرای زنده، جمعیت حاضر را گریانده، تسکین داده یا بخنداند. کوئن در اولین تور کنسرت‌هایش در سال ۱۹۷۲، از طرفدارانش خواست برایش دست نزنند چون عصبی می‌شد، تمرکزش را از دست می‌داد و نمی‌توانست بخواند. در بازگشتش به صحنه، وقتی می‌خواست ترانهٔ «So Long, Marianne» را برای دوست دختر و منبع الهامش ماریان ایلن بخواند، حضار با او هماوایی کردند و کوئن و گروهش را به گریه انداختند. بعد از تمام‌شدن اجرا و در پشت صحنه، کوئن تعریف می‌کرد که این رویداد تا چه حد برای او تجربهٔ غریبی بوده است.

در غروب زندگی‌اش، اثری از حالات روحی و عصبی‌اش که در دوران جوانی‌ هر اجرایش را به هم می‌ریخت، نمانده بود. پس از آنکه مدیر برنامه‌هایش، کلی لینچ، موجب ورشکستگی‌اش شد، کوئن مجبور بود در صحنه‌های سکوت مرگ‌بار سه ساعت و نیمهٔ دادگاه‌ها یک‌تنه آهنگ واقعی‌اش را بنوازد. سیلوی سایمونز در مقدمهٔ بیوگرافی‌ای که برای کوئن نوشته است، او را «جنتلمنی اصیل» توصیف می‌کند. کسانی که او را از نزدیک دیده بودند، این توصیف را تأیید می‌کنند. در کنسرت‌ها وقتی که گروهش دور او جمع شده و بگووبخند و تشکر ردوبدل می‌شد، کوئن طوری مخاطبانش را با جذبه و بذله‌گویی‌اش به هیجان می‌آورد که مشکل می‌شد باور کرد او همانی است که لقب «پدرخواندهٔ غم» را بر خود دارد.

مرگ او در هفتهٔ گذشته با اندوهی عمیق و یادبودهایی بی‌شمار همراه بود، که برخی مانند اجرای تأثیرگذار کیت مک‌کینون در شوی زندهٔ تلویزیونی شنبه‌ها از کانال ان‌بی‌سی، پایانی به‌جا بر روزهای پرتلاطم قبل از آن بود. تنها یک ماه پیش از آن،  کوئن آخرین آلبومش «You Want It Darker» را که استقبال فراوانی در پی داشت، منتشر کرد. در اولین آهنگ، کوئن با صدای رسا می‌گوید «Hineni, hineni, I’m ready, my lord»، این عبارت همان‌موقع هم پیشگویانه به‌نظر می‌رسید چه برسد به حالا. شاید جهان به نبودنش عادت نکرده باشد، اما تسکین را می‌توان در پیکرهٔ هنری که با دقت و مراقبت از خود به یادگار نهاده است، یافت.

منبع: اکونومیست

ارسال دیدگاه