ترا نالی‌یِس شالودهٔ تصاحب سرزمین‌های آمریکای شمالی توسط بریتانیا

ترجمه و تلخیص: زهرا آهن‌بر

ترا نالی‌یِس (Terra nullius) به معنای «سرزمین بلاصاحب»، عبارتی لاتین برگرفته از قانونی در امپراتوری روم باستان است، قانونی که حتی امروزه هم در قوانین بین‌الملل برای اطلاق به سرزمین‌هایی استفاده می‌شود که پیش از این هیچ کشوری بر آن‌ها حکمرانی نکرده یا دولت‌های پیشین نیز صراحتاً‌ یا تلویحاً از زمامداری آن انصراف داده‌اند. می‌توان از راه اشغال، این سرزمین‌ها را تصرف کرد، اگرچه در برخی موارد بر اساس قوانین بین‌المللی ممکن است تخطی از قانون محسوب شود. ترا نالی‌یِس از قانون  مصوب سال ۱۰۹۵ پاپ گرفته شده است که در آن به کشورهای مسیحی اروپا اجازه داده شد سرزمین‌هایی را که مردم غیرمسیحی در آن سکونت دارند، تصرف کنند. این حکم بدون شک سنگ بنای لازم برای آغاز اولین جنگ صلیبی بود که چند سال بعد آغاز شد و با فتح سرزمین‌های مسلمانان و تأسیس پادشاهی‌های صلیبیون به پایان رسید.

میراث امپریالیسم بریتانیا در مستعمرات این کشور به‌حدی عجیب و غیرعادی است که حتی از قوانین ذکر‌شده هم تبعیت نمی‌کند، زیرا این کشور سرزمین‌های تحت سلطهٔ خود را نه از طریق فتح و پیروزی بر ساکنین و نه به‌وسیلهٔ تصرف سرزمین‌های بدون صاحب، به‌دست آورد. البته آغاز مهاجرت و سکونت در سرزمین‌های جدید بر پایهٔ دکترین ترا نالی‌یِس انجام شد، دکترینی نژادپرستانه که ریشه در داروینیسم اجتماعی، متعصب و مذهبی داشت و ساکنین اولیهٔ این سرزمین‌ها را از اساسی‌ترین حقوق انسانی نیز محروم می‌کرد. به‌جز چند مورد استثنایی و انگشت‌شمار (پیمان‌های داگلاس برای دماغهٔ روپرت و جزیرهٔ ونکوور جنوبی) در طول تمام تصرف‌های استعماری بریتانیا، هیچ توافقی میان مهاجران و مردم بومی به انجام نرسید. برخی از اولین گروه‌های مهاجران که پس از مشاهدهٔ کاهش ناگهانی و وحشتناک جمعیت بومیان به‌دلیل ابتلا به آبله مرغان، به‌شکل نژادپرستانه‌ای گمان می‌کردند بومیان نسلی از موجودات درحال انقراض‌اند، نیازی نمی‌دیدند که سعی کنند در مورد حل‌وفصل مناقشات خود بر سر زمین با آن‌ها مذاکره‌ای انجام دهند؛ رویکردی که بعدها به‌عنوان «مناقشهٔ سرزمین‌های سرخپوستان» از آن یاد شد.

با شکل‌گیری کنفدراسیون در سال ۱۸۶۷، دولت فدرال مسئولیت سرزمین‌های تحت تصرف بومیان را به‌عهده گرفت، درحالی‌که استان‌ها مسئول رسیدگی به موضوعات و منابع مربوط به غیربومیان بودند. در این میان زمانی که صحبت از تاریخچهٔ تصرف زمین‌های بومیان در بریتیش کلمبیا باشد، اهمیت فردی به نام سر جوزف تراچ، که در زمینه‌سازی برای پیوستن این ناحیه به کنفدراسیون نقشی کلیدی داشت، انکارناشدنی است.

در زمستان سال ۱۸۶۹ یکصدوچهار نفر، یعنی حدوداً یک درصد از جمعیت سفیدپوست این مستعمره دادخواستی را تنظیم و امضا نمودند و از رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، اولیسیس گرات، تقاضا کردند پیمان الحاق بریتیش کلمبیا به ایالات متحده را یک بار دیگر بررسی کند. گرچه هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد عموم مردم بر این اعتقاد بودند، اما این مسئله صحت دارد که بسیاری از ساکنین مستعمره به واشنگتن به‌عنوان رقیبی برای جلب نظر بریتیش کلمبیا برای الحاق نگاه می‌کردند، درحالی‌که اتاوا بیشتر به‌عنوان یک منطقهٔ خارجی در نظر گرفته می‌شد. در سال ۱۸۷۰ بود که برادر سر جوزف تراچ، یعنی «جان»، با خواهر فرماندار مستعمره، «آنتونی ماسگریو»، ازدواج کرد. تراچ و ماسگریو پس از این ازدواج به دوستانی صمیمی تبدیل شدند. این دو نفر که دلبستگی شدیدی به بریتانیا داشتند، با فاصله‌ای کوتاه بعد از تأسیس کنفدراسیون کانادا تمام تلاش مشترک خود را به‌کار گرفتند تا موافقت لازم برای ورود بریتیش کلمبیا به جمع استان‌های کانادا را جلب و از الحاق آن به ایالات متحده جلوگیری کنند. آ‌ن‌ها در نهایت به موفقیت رسیدند و بریتیش کلمبیا به کنفدراسیون پیوست. پس از این، سر جوزف تراچ به پاس خوش‌خدمتی‌ها و زحماتی که در این را متحمل شده بود، به‌عنوان اولین نایب فرماندار این ناحیه منصوب شد.

انتصاب سر جوزف تراچ به‌عنوان نایب فرماندار، تأثیر به‌سزایی روی سیاست‌های دولتی نسبت به زمین‌های تحت تصرف بومیان داشت. او که پس از مهاجرت به کانادا توانسته بود ثروت چشمگیری برای خود دست و پا کند، در آغاز دههٔ ۱۸۶۰ میلادی، پس از سکونت در ویکتوریا و تبدیل‌شدن به یکی از شهروندان شناخته‌شدهٔ منطقه، وارد سیاست‌های استعماری شد و به‌عنوان کمیسر ارشد زمین و کار مشغول به خدمت شده بود. جوزف تراچ در زمان خدمت در این پست دولتی و در تمام طول فعالیتش به سخت‌گیری بیش از حد با بومیان، گرفتن زمین‌ها از ساکنین اولیه و بی‌توجهی به آن‌ها معروف بود. در نامه‌ای خطاب به همسرش، شارلوت، دربارهٔ بومیان ناحیهٔ «اورگان» این‌چنین نوشت: «فکر کنم این‌ها زشت‌ترین و تنبل‌ترین مخلوقاتی‌اند که تا به‌حال مشاهده کرده‌ام و به‌زودی باید به این فکر کنیم که از آن‌ها هم همانند سگ‌هایمان بترسیم» و در نامهٔ دیگری که برای وزیر امور داخلی نوشته بود، عنوان کرد: «من هنوز حتی با یک سرخپوست هم ملاقات نکرده‌ام که کوچک‌ترین درکی از جزئی‌ترین موازین مسیحیت داشته باشد». این واقعیت‌های تاریخی به‌خوبی نشان می‌دهد تفکرات نژادپرستانه تا چه حد در جوزف تراچ ریشه‌دار بوده است.

در سال ۱۹۱۳ کمیسیون سلطنتی مک‌کنا-مک‌براید اصلاحاتی روی زمین‌ها انجام داد، اما نتوانست مشکلات مربوط به پذیرش حقوق بومیان را حل‌وفصل کند. بومیان چندین بار نمایندگان خود را به اتاوا و لندن فرستادند تا نارضایتی‌های ایجادشده را رفع و حقوق خود نسبت به زمین‌ها را یادآوری کنند. اما در مقابل، با تصویب «قانون سرخپوستان»، قانونی فدرال برای ادارهٔ امور بومیان، اصلاحات به شکلی انجام گرفت که براساس آن سازماندهی یا شرکت در شورای حقوقی بومیان جرم تلقی می‌شد. مالکیت زمین برای بومیان بریتیش کلمبیا مشکلی دیرینه بود که هیچ‌گاه به درستی بررسی نشد. در نهایت بومیان در سرزمین‌های کوچک و بسیار محدودی سکونت داده شدند که از نظر اقتصادی هیچ ارزشی نداشتند.

در دوران خدمت سر جوزف تراچ به‌عنوان اولین نایب فرماندار بریتیش کلمبیا، تأکید دولت بر این بود که ساکنین اولیه و بومیان کانادایی هیچ‌گاه حقی برای تملک زمین‌ها نداشته‌اند و بنابراین می‌توان آن‌ها را به‌راحتی نادیده گرفت و زمین‌هایشان را تصرف کرد. به‌همین دلیل بیشتر زمین‌های بریتیش کلمبیا بدون مالک و تسلیم‌نشده باقی ماندند که حتی تاکنون دولت کانادا و بریتیش کلمبیا قانوناً حقی برای تملک آن‌ها ندارد. مانند برخی زمین‌های اسکوامیش.

به‌دنبال رویکرد دولت در قبال بومیان و دارایی‌های غیرمنقول آن‌ها از زمان فرمانداریِ سر جوزف تراچ، سال‌ها بعد و در سال ۱۹۸۴ دادگاه عالی کانادا در پروندهٔ «گورین علیه ملکه» دربارهٔ حقوق بومیان تصمیم‌گیری کرد؛ این دادگاه اعلام کرد که دولت تنها می‌تواند به‌عنوان یک امانت‌دار زمین‌های بومیان را در اختیار بگیرد و حقوق بومیان، که با عنوان «حق سو جنریس» شناخته می‌شود، به آن‌ها بازگردانده شود، حرفی که در عمل  به‌هیچ‌وجه از کارایی لازم برخوردار نبود.


توضیح عکس: سر جوزف تراچ، نخستین نایب فرماندار بریتیش کلمبیا در ژوئن ۱۸۷۰

منابع:

ویکی‌پدیای انگلیسی

https://en.wikipedia.org/wiki/Terra_nullius

https://en.wikipedia.org/wiki/Joseph_Trutch

https://en.wikipedia.org/wiki/History_of_British_Columbia

ارسال دیدگاه